🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴غارت خیمه ها🌴
سکانسی سوزناک و غم انگیز از #ظهر عاشورا در قسمتی از فیلم مختارنامه ساخته جناب #میرباقری.
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدّت مطالبی ردّ و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره می کنم:
🌺1 - در رابطه با #استخاره سخن به میان آمد، سیّد عرب فرمود: «ای سیّد با تسبیح به چه نحو استخاره می کنی؟»
گفتم: «سه مرتبه صلوات می فرستم و سه مرتبه می گویم «اَسْتَخیرُاللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِیَرَةً فی عافِیَةٍ» پس قبضه ای از تسبیح را گرفته می شمارم، اگر دو تا ماند بد است و اگر یکی ماند خوب است.»
ایشان فرمود: «برای این استخاره، باقی مانده ای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراً حکم به خوبی استخاره نکنید؛ بلکه توقّف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف می شود که استخاره اوّل خوب است امّا اگر یکی آمد کشف می شود که استخاره اوّل میانه است.»
به حسب قواعد علمیّه می بایست دلیل بخواهم و آقا جواب دهد، به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرّد این قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجّه نیستم که این آقا کیست.
🌺2 - از جمله مطالب در این جلسه، تأکید سیّد عرب بر #تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهای #واجب بود: بعد از نماز #صبح سوره «یس»، بعد از نماز #ظهر سوره «عمّ»، بعد از نماز #عصر سوره «نوح»، بعد از #مغرب سوره «واقعه» و بعد از نماز #عشاء سوره «ملک.»
🌺3 - دیگر اینکه تأکید فرمودند، بر دو رکعت #نماز بین مغرب و عشاء که در رکعت اوّل بعد از حمد هر سوره ای خواستی می خوانی و در رکعت دوّم بعد از حمد سوره #واقعه را می خوانی و فرمود: کفایت می کند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.
🌺4 - تأکید فرمود که: «بعد از نمازهای پنجگانه این #دعا را بخوان:
«اَللّهُمَ سَرّحْنی عَنِ الهُمومِ وَالْغُمُومِ وَ وَحْشَةَ الصّدرِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّیطان بِرَحمتِکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.»
🌺5 - و دیگر تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر #رکوع در نمازهای یومیّه خصوصاً رکعت آخر:
«اَللّهُمَ صَلِ عَلی مُحمّدٍ وَآلِ محمّد وَ ترحَم علی عجزنا واغِثْنا بحقَهم.»
🌺6 - در تعریف و تمجید از #شرایع الاسلام مرحوم #محقّق حلّی فرمود: «تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسائل آن.»
🌺7 - تأکید بر خواندن #قرآن و هدیه کردن #ثواب آن برای شیعیانی که #وارثی ندارند، یا دارند و لکن یادی از آنها نمی کنند.
🌺8 - تأکید بر زیارت #سیّدالشهداء (ع).
🌺9 - دعا در حقّ #من و فرمود: «خدا تو را از خدمتگزاران شرع قرار دهد.»
🌺10 - پرسیدم: «نمی دانم آیا #عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب #شرع مقدّس روسفیدم؟»
فرمود: «عاقبت تو #خیر و سعیت مشکور و #روسفیدی.»
گفتم: «نمی دانم آیا #پدر و #مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من #راضی هستند یا نه؟»
فرمود: «تمام آنها از تو راضی اند و درباره ات دعا می کنند.»
استدعای دعا کردم برای خودم که موفّق باشم برای تألیف و تصنیف. پس دعا فرمودند.
سپس خواستم از مسجد بیرون روم بخاطر حاجتی، آمدم نزد #حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد. به ذهنم رسید چه شبی بود و این سیّد عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان #مقصود و #معشوقم باشد! تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود.
یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گردش می کردم، تا صبح شد چون #عاشقی که بعد از وصال مبتلا به #هجران شود.
این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم می آید، بهت زده می شوم.»
منبع: (کتاب قبسات - منتخبات ابن العلم - منتقم حقیقی
#امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات
#دستور_العمل
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat