🌺🌺🌺🌺🌺
#كتابي_كه_امام_زمان_براي
#آدم_شدن_معرفی_کردن
مرحوم ملا محمد تقي مجلسي (مجلسي پدر،متوفي 1070 ه.ق) داستان تشرفشان به محضر مبارك حضرت ولي عصر (عجل الله فرجه) را نقل مي نمايند.
✅ايشان مي گويند:
در اوايل سن بلوغ بسيار به دنبال خودسازي بودم .
شبي از شبها بالاي سطح خانه خود بين خواب و بيداري بودم، وجود نازنين #بقية الله (عجل الله فرجه و سهل مخرجه) را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسيدم و از مسائلي سؤال نمودم ...
بعد عرض نمودم: #يابن رسول الله هميشه دستم به شما نميرسد! #كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم
فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» كتاب بگير! گويا من ميشناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم. ديدم در بالاي بام خانه خود هستم. كمال حزن و غصه بر من رو نمود.
در ذهنم گذشت كه «محمد تاجا» همان «شيخ بهائي» است و «تاج» هم از باب رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم و كيفيت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشا الله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.
اين تعبير به دلم ننشست . آنگه محلي كه حضرت - عليه الصلوه و السلام - را در آنجا ديده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانيدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم .
مرا كه ديد گفت: ملا محمد تقي! بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
مرا به خانه اش برد. گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار! دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت «حجة الله» روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه #صحيفه_سجاديه است.
مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت : كتب ديگر را هم بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
منبع : روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه جلد چهاردهم صفحه 419 با اندكي تصرف
#امام_سجاد_علیه_السلام
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🍁 #كتابي كه امام زمان علیه السلام براي #آدم شدن معرفی کردن
مرحوم ملا محمد تقي مجلسي (مجلسي پدر،متوفي 1070 ه.ق) داستان تشرفشان به محضر مبارك حضرت ولي عصر (عجل الله فرجه) را نقل مي نمايند.
✅ايشان مي گويند:
در اوايل سن بلوغ بسيار به دنبال خودسازي بودم .
شبي از شبها بالاي سطح خانه خود بين خواب و بيداري بودم، وجود نازنين #بقية الله (عجل الله فرجه و سهل مخرجه) را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسيدم و از مسائلي سؤال نمودم ...
بعد عرض نمودم: #يابن رسول الله هميشه دستم به شما نميرسد! #كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم
فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» كتاب بگير! گويا من ميشناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم. ديدم در بالاي بام خانه خود هستم. كمال حزن و غصه بر من رو نمود.
در ذهنم گذشت كه «محمد تاجا» همان «شيخ بهائي» است و «تاج» هم از باب رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم و كيفيت حال را عرض نمودم. فرمودند: ان شاء الله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.
اين تعبير به دلم ننشست . آنگه محلي كه حضرت - عليه الصلوه و السلام - را در آنجا ديده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانيدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم .
مرا كه ديد گفت: ملا محمد تقي! بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
مرا به خانه اش برد. گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار! دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت «حجة الله» روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه #صحيفه_سجاديه است.
مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت : كتب ديگر را هم بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
منبع : روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه جلد چهاردهم صفحه 419 با اندكي تصرف
#امام_سجاد_علیه_السلام
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺
🍁 #كتابي كه امام زمان علیه السلام براي #آدم شدن معرفی کردن
مرحوم ملا محمد تقي مجلسي (مجلسي پدر،متوفي 1070 ه.ق) داستان تشرفشان به محضر مبارك حضرت ولي عصر (عجل الله فرجه) را نقل مي نمايند.
✅ايشان مي گويند:
در اوايل سن بلوغ بسيار به دنبال خودسازي بودم .
شبي از شبها بالاي سطح خانه خود بين خواب و بيداري بودم، وجود نازنين #بقية الله (عجل الله فرجه و سهل مخرجه) را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با كمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسيدم و از مسائلي سؤال نمودم ...
بعد عرض نمودم: #يابن رسول الله هميشه دستم به شما نميرسد! #كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم
فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» كتاب بگير! گويا من ميشناختم او را. رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم. ديدم در بالاي بام خانه خود هستم. كمال حزن و غصه بر من رو نمود.
در ذهنم گذشت كه «محمد تاجا» همان «شيخ بهائي» است و «تاج» هم از باب رياست شريعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم و كيفيت حال را عرض نمودم. فرمودند: ان شاء الله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.
اين تعبير به دلم ننشست . آنگه محلي كه حضرت - عليه الصلوه و السلام - را در آنجا ديده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانيدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم .
مرا كه ديد گفت: ملا محمد تقي! بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
مرا به خانه اش برد. گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار! دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت «حجة الله» روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه #صحيفه_سجاديه است.
مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت : كتب ديگر را هم بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
منبع : روضه المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه جلد چهاردهم صفحه 419 با اندكي تصرف
#امام_سجاد_علیه_السلام
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat