#ارسالی_مخاطبان 👈#حتما_کامل_بخوانید یوسف از گرسنگی مرد!؟ واقعی و مستند!؟ روزگار بسیار بدی بود!! از کشتار بی رحمانه و تسلط آمریکایی ها در ایران(۲۸مرداد ۱۳۳۲) چند سالی می گذشت که به دنیا آمدم. اولین روز مدرسه به پدرم گفتم برای خرید کتاب و دفتر و... پول خواسته اند!! با ناراحتی تمام جواب داد: خوب حواست را جمع کن! بچه های همسایه می روند بازیافت!! و روزی سه ریال می گیرند می دهندپدرشان!! حالا از من میخواهی در آمد یک ماهه ام را برای درس خواندن تو بدهم!! اشک مادر و خواهر بزرگم در آمد! آنها هم مدرسه نرفته بودند و دوست داشتند یک با سواد ددر فامیل باشد!! راستی نان لواش دانه ای یک ریال بود و جیره هرکدام از ما روزانه یک لواش بود!! پدرم بنایی می کرد. خانه، مدرسه، مسجد، حمام عمومی و... آن زمان می گفتند از هر انگشت او هنری می بارد!! من هم به عنوان عمله زیر دست او کار می کردم. کارگرهای دیگر برای احترام به من می گفتند؛ شاگرد بنا!! در سیزده سالگی کلی کار یاد گرفته بودم. حیاط کوچک خانه مان را به تنهایی موزاییک کردم و موجب تحسین همه همسایه ها و فامیل شدم. پدرم برخی از کارهایش را به من محول می کرد. از سفارش مصالح ساختمانی و ابزارکار تا آوردن کارگر و... پدرم به مهربانی مشهور بود. چون اجازه می داد کارگر ها وسط کار استراحتی داشته باشند!! دستشویی بروند و گاهی به آنها چایی هم می داد!! اسامی کارگرانی را که فردا باید بیایند می برد. اما من بجای بعضی از آنها افراد جوان و تنومندی می آوردم که توانایی کار بیشتر را داشته باشندو... تاکید داشت که یوسف لنگ را بیاورم و من بدلیل اینکه پیر و قد خمیده بود اصلا سراغ او نمی رفتم و می گفتم " ندیدم !! نبود!! و... دستم رو شده بود و ناچارا علت قضیه را توضیح دادم. چند دقیقه هیچ نگفت!! بغض کرده بود!! دلیل اشکهای پدرم را نفهمیدم!! و فقط اگر کارم را توجیه نکرده بودم کتک مفصلی می خوردم!! همین که به خودش مسلط شد هرآنچه که می توانسست نثارم کرد!! که مگر من نمی دانم او پیر است!! قد خمیده است!! ناتوان است!! باندازه یک کاگر جوان کارایی ندارد! اما این را هم می دانم اگر من او را بکار نگیرم هیچ کسی او را بکار نمی گیرد!! او هفت سرعائله دارد! همیشه مقروض است!! همسرش بیمار است!! دو فرزند معلول دارد! و... او لنگ زندگی است! (او لنگ نبود و دوپای سالم داشت). داشتم از خجالت آب! نه! از غصه دق می کردم! که چرا ...؟؟!! البته یکبار سراغ یوسف رفته بودم و او فرد دیگری را معرفی کرد!! علت را پرسیدم گفت: او ده روز است هیچ کارو درآمدی نداشته و فرزندان او نانی برای خوردن ندارند!!؟؟ یک روز که پدرم نیز بیکار بود، خودم جهت کارگری به میدان رفتم و چون جثه و سن کمتری داشتم کسی مرا بکار نمی برد!! ساعت 9 صبح شده بود و همه کارگران ناامید از کار رفتن به همدیگر خیره شده بودند؟؟!! ناگهان گریه سوزناکی همه میدان را فرا گرفت!! دور جنازه ای سینه می زدند! جلوتر رفتم!! یوسف از گرسنگی جان داده بود!! و شاید از نگرانی گرسنه ماندن خانواده اش دق مرگ شده بود!! و... این صحنه تکراری بود و من نمی دانستم!! این قصه مربوط به زمانی بود که شیطان بزرگ آمریکا روزانه شش میلیون بشکه نفت ایران را به تاراج می برد و مزدور او یعنی شاه!! عربده می کشید: کوروش آسوده بخواب و میلیاردها دلار برای آبادی کشورهای اروپایی وام می داد!! در حال حاضر هم ۲۴میلیون نفر به تفکری رای داده اند که افتخارشان تولید و فروش هرچه بیشتر نفت و برگزاری کنسرت برای فراموشی کرسنت ها می باشد!! و به سادگی تمام و کاملا قانونی ورسمی !! میلیون ها سکه و ۱۸میلیارد ارز همان مردم یارانه بگیر را نصیب طرفداران لیست امید و نجومی خواران نموده است؟؟!! تا برای تبلیغات انتخاباتی لیست امید و فریب مردم در انتخابات بعدی هزینه شود!؟ راستی! چرا لیست خریداران سکه و گیرندگان ۱۸ میلیارد دلار ارز را منتشر نمی کنند؟؟؟؟؟..... #عزت_ایرانی ________________________ ✅ما را در ایتا، سروش و بله از طریق لینک های زیر دنبال کنید👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/basaerehoseiniyeh 🆔 https://sapp.ir/basaerehoseiniyeh 🆔 https://ble.im/basaerehoseiniyeh