🤍🧡🤍🧡🤍🧡🤍
#رمان
#قسمت_شصت_هشتم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
دویدم طرف پنجره تا حتی شدی دو دقیقه بیشتر ببینمش،اما ندیدم.
به سوی در رفتم و ازش خارج شدم.
سر تا ته کوچه رو رصد کردم اما طاهایی ندیدم.
ندیدم که ندیدم که ندیدم که ندیدم.
یعنی چی؟
یعنی طاهای من به همین زودی رفت؟
نه نمیشه.
طاهای من برمیگرده.
اون قول داده.
طاها زیر قولش نمیزنه.
مرد من بد قول نیست.
قلبم داشت از جا کنده میشد.
نفسم حبس شده بود.
چشمام سیاهی رفت.
و.....
سیاهی مطلق.... .
با برخورد نورشدیدی به چشمام بیدار شدم.
آروم چشمامو باز کردم.
همه جا تار بود اما
کم کم قابل دیدن شدن.
چندین پرستارو بالای سرم دیدم که
داشتن باهم پچ پچ میکردن.
~ مشکلش چیه؟
√ سکته کرده
~ توی این سن؟
√ آره حیوونکی خیلی جوونه.
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله،گپ.، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh