#قسمتصدوسوم
+فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزهست! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی دارهها. راستی، شما توی ایران صدف میپزید!؟
_نه.
+خب، تو اگه نمیخوای صدف بخوری، خرچنگ هم خیلی خوشمزهست!
سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم؛ اما فایده نداشت. ایبابا ... معقولترین غذاش «حلزون و سبزیجات» بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپها.
🤢
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدوچهارم
یکی خوندم ببینم توی هر کدوم چی پیدا میشه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی! به سلین گفتم:
_«ببخشید، این کلمهای که نوشته چیه!؟ گوشته!؟»
+نه ... یعنی آره ... تقریبا گوشته
پرسیدم گوشت چیه و براش توضیح دادم که من چی رو میتونم بخورم و چی رو نمیتونم. با توضیحات سلین دستگیرم شد که دریاییه و چیزیه شبیه میگو؛ اما از خاندان صدف و اینا هم نیست. سفارش غذا دادم؛ یه سوپ و یه سالاد. سفارش بقیه چی بود!؟ یه پیشغذا و یه پرس غذای حسابی و سالاد. پیشدشتی کردم و برای سلین، که یکم از نوع سفارش من متعجب شده بود، از عشق وافرم به سود و سوپیجات تعریف کردم تا قبل از اینکه سوالی بپرسم جوابش رو گرفته باشه.
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدوپنجم
+نه بابا! ... جدیجدی اینقدر سوپ دوست داری!؟
_آره، خیلی زیاد. سوپ باشه، حالا از هر نوعی بود بود. ایران هم که بودم همینطور بودم. مهمونی هم که میرفتیم ترجیح میدادم به جای هر غذایی فقط سوپ بخورم. در واقع، بهتره بگم نمیتونم سوپ نخورم.
+چقدر جالب!
چشمتون روز بد نبینه! کاسه سوپ رو که گذاشتن جلوم، چشمام گرد شد. اونقدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدن به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه. توی دلم بدوبیراه بود که نثار طباخی چینی میشد. نامردا! حالا چون من حلزون و گوشت و صدف نمیخوردم، باید سوپ ملخ بهم میدادید!؟ از کجا مطمئن میشدم که ملخه پخته و پر نمیزنه بیاد روی سر و صورتم!؟
خدا هیچکسو اینجوری نزاره تو آچمز😂😂
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدوششم
همه تخیلم به کمکم اومده بود تا هر چه بیشتر حالم از غذا به هم بخوره. ای بابا ... باید چه کار میکردم!؟ تصمیمم رو گرفتم. با خودم گفتم: «فقط سالاد میخورم و تو یه فرصت مناسب، که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدنان، سوپ رو با ملخاش تحویل یکی از گارسونا میدم.»
شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که دوتا برگ کلم و پنیر کنارش بود. سلین گفت: «اِ ... پس چرا سوپ نمیخوری!؟»
گفتم: «خب، خیلی گشنهم نیست. یکیش رو بیشتر نمیتونم بخورم. ترجیح میدم سالاد بخورم. درسته که سوپ فوقالعادهاست؛ اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره!»
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدوهفتم
من از سر گشنگی و بیغذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید رژیم و غذاهای گیاهی حرف میزدن و هی من رو تشویق میکردن و میستودن! بهبه و چهچه بود که به هوا بلند بود و من سر تکون میدادم که تشویق دوستان بیجواب نمونده باشه. غذای بقیه و کاهوی من که تموم شد، نوبت دسر شد. توی منوی دسرها دنبال یه دسر بزرگ و حجیم میگشتم؛ بلکه به زور و ضرب دسر کمی سیر شم. همه سفارشامون رو دادیم.
یا ابوالفضل دیگه چه بلایی میخواد سرش بیاد!؟😂
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدوهشتم
هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رژیم من تموم نشده بود که گارسون، جلوی چشم اون جماعت رژیمپرست، یه ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوگه خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توتفرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه میکردم که جرئت سوال کردن برای هیچکس نموند. ته دلم با بستنیا درددل میکردم و از جفای روزگار میگفتم و اینکه اون روز چقدر گشنه موندم و اون بستنیا مثل نوریه در تاریکی معده! اونقدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا بستنیا رو بخورم.
صدا از کسی درنمیاومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا توی اون لحظه برام فرقی نمیکرد. اگه کسی هم چیزی میگفت، من نمیشنیدم؛ چه در تحسین رژیم غذایی چه در نکوهش رژیم غذایی.
همیشه معتقد بودم نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد!
با چه عشقی هم نگاه میکرده😂😂
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
#قسمتصدونهم
شنبه بود؛ همون پنجشنبه خودمون! شال و کلاه کردم و راه افتادم که برم کلیسا. میخواستم برم جایی که بدونم محل دعا کردنه؛ برای دیدن آدمای خداپرست، برای دیدن آدمایی که قحطان.
رفتم کتهدغل، شهرمون؛ بزرگترین و قدیمیترین کلیسای شهر، چیزی توی مایههای مسجد جامع در مقایسه با بقیه مساجد.
بیرون کلیسا وایساده بودم و اون همه جلال و جبروت رو نگاه میکردم که یه نفر اونطرفتر توجهم رو به خودش جلب کرد؛ یه آقای جوون خیلی مرتب که لبخند به لب داشت و همراهش یه چیزی شبیه سبد چرخدار خرید بود، فلزی و طبقهبندیشده، توش هم پر از کتاب و جزوه. به نظرم اومد منتظر کسی یا چیزیه.
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
382.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتصدودهم
به هر حال، به من مربوط نبود. سرم رو انداختم پایین و رفتم جلوی در ورودی کلیسا. هرچی منتظر شدم یه نفر بیاد بیرون که ببینم اجازه ورود دارم یا نه، خبری نشد، بالاخره رفتم داخل....
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
376.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتصدویازدهم
بالاخره یه عابر اومد و بهش گفتم: «سلام ... ببخشید من اجازه دارم وارد این کلیسا بشم!؟ چون مسلمونم و نمیدونم این کارم مسیحیا رو نارحت میکنه یا نه.»
+نه ... نه ... فکر نمیکنم اشکالی داشته باشه. یعنی من خودم هیچوقت نیومدهم اینجا. اینه که درست نمیدونم چه خبره. اگه کسی اون تو هست، میخواید سوال کنید.
آروم در کلیسا رو هل دادم به سمت داخل و وارد شدم. چقدر از نظر معماری با شکوه و قشنگ بود! با عظمت و باابهت و خوشرنگ و پرتزئین و... و خالی.
خالی....
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
376.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتصدودوازدهم
اینا خدایان تظاهرن. همهچی ظاهرش زیبا و فوقالعادست. از کناره دیوار راه افتادم به سمت جلو صدای قدمام توی فضای ساکت و بزرگ کلیسا میپیچید. دو طرف جاهایی که درست کرده بودن با مجسمههای حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) و حواریون. پایین مجسمهها جایی بود برای دعا کردن و روشن کردن شمع. به مجسمهها نگاه کردم و با هر کدوم چقدر حرف و حدیث یادم میاومد.
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
400.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتصدوسیزدهم
رسیدم به مجسمه حضرت مریم، بزرگ بود. یه زن جوان رنج کشیده با یه لباس بلند تا مچ پا؛ چیزی شبیه مقنعه تا روی شونهها و پارچهای چادر مانند که از روی سر تا روی زمین کشیده میشد.محجوب و محجبه، مظلوم و نگران، هنوز در روزه سکوت دیدم مریم به کودکی اشاره میکنه؛ یعنی سخن گفتن رو به کودکم میسپارم. مجسمه کودک اونطرفتر بود. کنارش رفتم.
🌿❤️
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh
374.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمتصدوچهاردم
صدای کودک توی کلیسا پیچید: «همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت فرمود.» به مریم لبخند زدم: «میدونم مریم جان! شهادت میدم که تو پاک بودی و بنده ویژه خدا.» جلوتر رفتم. مجسمهای از عیسی بود روی صلیبی که هرگز به اون کشیده نشد. صدای خدا میآید: «عیسی، تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر به جز خدای عالم بدانید!؟»
🌿🌍
✍🏻ا.م
#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشمهایباز_پلکهایبسته
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇
🆔 @basaerehoseiniyeh