عجب شعری سروده علیرضا اطلاقی در سوگ رییس جمهور عزیزمان
ابراهیم درآتش...
سبـُک پریدی و پرواز در هوایت ماند
صدف شکستی و دُرّ گرانبهایت ماند
برای سامریانی که مار می بافند
لهیب معجزه در جادوی عصایت ماند
چه مومنانه به خدمت گماشتی خود را
چه عاشقانه دلم بر سر وفایت ماند
به قتلگاه رسیدی، کجاست پس گودال
هوای قله نشینی به کربلایت ماند
فقط دل است که می میرد و برایت مُرد
فقط صداست که می ماند و صدایت ماند
اگر چه شهرت و فامیلی ات رییسی بود
چراغ تاول خدمت به زیر پایت ماند
تو در میانه ی طوفان بگو چه می کردی؟
گره گشایی و خدمت؟ همین برایت ماند
خلیل بت شکن روزگار، ابراهیم
مسیر، روشن و بر شعله رد پایت ماند
شاعر: علیرضا اطلاقی
👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/alirezaetlaghi
#علیرضا_اطلاقی
#شعر
#باسوادباش
#سواد_رسانه
@basavadbash
@basavadbash
هدایت شده از علیرضا اطلاقی شعرهای آیینی
به ساحت مقدس حضرت سیدالشهداء ع
مثنوی ش ۸
پیراهن حسین ...
آن گنج تابناک که مثل حریر بود
سوغات عرش بود و به دست امیر بود
پراهنی که توبه آدم به خاطرش
آمد قبول و حضرت حق گشت زائرش
پیراهن حسین علیه السلام بود
پیراهنی که هاله ی ماه تمام بود
در چشم های حضرت یعقوب نور ریخت
خورشید را به مشرق سبز ظهور ریخت
پیراهنی که در دل ماهی اشاره کرد
بر یونس پیامبر دلخسته چاره کرد
طوفان نوح کی به سر آمد،تمام شد
از عطر و بوی جامه ی مولام رام شد
بر آتش خلیل شمیم بهار شد
عطر حسین باعث سرمای نار شد
روزی که خون بجوشد از این جامه ی منیر
از عرش کردگار به گوش آید این نفیر
وقت ظهور مهدی موعود آمده است
هنگامه ی هلاکت نمرود آمده است
گویند در قیامت زینب از این لباس
دارد به محضر پدر خویش التماس
دارد تظلم از غم مرگ برادرش
او را قسم دهد به گل روی مادرش
ماه محرم است و ندا می رسد ز عرش
کای ساکنان روی زمین،مردمان فرش
پیراهن حسبن در آمد به اهتراز
در عرش و می برند ملایک بر او نماز
آندم که کرد دشمن بد ذات غارتش
ناگه جحیم غرق جنون شد حرارتش
اینگونه شد که حضرت سجاد نامه داد
تا باز پس بگیرد آن را ادامه داد
پیراهن حسین برای پیمبران
راه نجات بود و مسیری سوی جنان
پیراهن حسین چنان کشتی نجات
در تار و پود خویش نهان ساخته حیات .
#علیرضا_اطلاقی
https://eitaa.com/etlaghialireza
هدایت شده از علیرضا اطلاقی شعرهای آیینی
به ساحت مقدس حضرت سکینه سلام الله علیه
مثنوی ش ۷
ماه پریده رنگ ...
همراه کاروان اسیران طلوع کرد
خم گشت سرو قامت او یا رکوع کرد
ماه پریده رنگ خدایا سکینه بود
تصویر ظالمانه شب در زمینه بود
دخت جوان چگونه گرفته عصا به دست
طوفان مهیب بود اگر سرو را شکست
وا شد دهان پنجره ،پرتاب گشت سنگ
دشنام می شنید فقط ماه از پلنگ
این شهر چارپا زده غرق علوفه بود
نامردی و رذیلت آیین کوفه بود
افراط ناسزا که به حد جنون رسید
بر دست و بال شاپرکان نیشگون رسید
آری سکینه همره این کاروان گذشت
از مشت های پر گره کوفیان گذشت
خاکستری که ریخت زنی روی چادرش
در حد مرگ کرد از این قوم دلخورش
بر نیزه ها سر پدرش را ندیده بود
چندانکه روی پای خودش قد کشیده بود
آن لحظه ای که ما همگان می شدیم اسیر
دیدم که پیکر پدرم ماند در کویر
اما سرش نبود چو خورشید بر تننش
انگار مانده بود سرش پیش دشمنش
سخت دیدن پدر اما بدون سر
سم کوب نعل اسب ببینی تن پدر
آری سکینه جان پدرت مثل شیر بود
در جنگ و در شجاعت مثل امیر بود
آزادگی مسیر شهید و شهادت است
مردن در این مسیر سراسر عبادت است
شمشیر بوسه داد به گلزخم بر تنش
راضی نبود تیغ ستمگر به کشتنش
دشمن هراس داشت شگفتا ز مرده اش
از پیکر بدون سر زخم خورده اش
اینگونه شد که روی تنش اسب می دواند
بر تکه تکه ی بدنش اسب می دواند
فکر و خیال جایزه بردن دلیل بود
بی شک هوای سکه شمردن دخیل بود
پای برهنه سرزنش خار می کشید
انگار می کنی گزش مار می کشید
مردان تازیانه به دست دراز گوش
وحشی تر از دداان و هیولا تر از وحوش
در طول راه یکسره نیرنگ می زند
از پشث سر به ماه جوان سنگ می زدند
از دورها سیاهی شهری پدید شد
شهر که پایتخت یزید پلید شد
شهری که شرم دارد از او شعر شاعران
از مجلسی که گشت مهیا شبی در آن
از مجلس یزید و طلوع سر امام
از مجلسی که گشت خجل باده توی جام
از مجلسی شرابخوری های مستدام
پیش سر بریده و تابنده ی امام
با خیزران که خصم فرو کرد بر لبش
یک تکه چوب نی که شکستند در لبش
بر زانوی رقیه توی طشت گریه کرد
راوی دلش شکست در این قسمت نبرد
پایان گرفت شرح غم انگیز درد ها
پایان گرفت قصه نامرد و مرد ها
عباس ها به عرش رسیدند و رد شدند
راه رسیدن به خدا را بلد شدند
هنگام خطبه خوانی زینب ،گریختند
مشتی سیاه روی که در شب گریختند .
#علیرضا_اطلاقی
https://eitaa.com/etlaghialireza
به ساحت مقدس قمر بنی هاشم علیه السلام
بلندتر ...
بدون دست قدت در نظر بلندتر است
درخت چونکه هرس گشت سر بلندتر است
شبیه سرو که بر دوش کوه می روید
ابوالفضایل ما از پدر بلندتر است
به احترام و ادب ایسناده گلدسته
کنار گنبد اگر در نظر بلندتر است
هزار نکته ی رعناتر از عمو اینجاست
اگر که از پدرش این پسر بلندتر است
مگر نه ماه بنی هاشمت لقب دادند ؟!
که از هر آنچه به گیتی قمر بلندتر است
خیال کن که قمر روی اسب بنشیند
همانقدر که بلند این قدر بلندتر است
مگر نه اینکه قضا و قدر یکی هستند؟!
چگونه است قضا از قدر بلندتر است ؟!
برای آن علمی که قضا گرفته به دست
دلیل دارد اگر یک نفر بلندتر است
اگر چه عین علی مثل عین عباس است
به گاه شعله شرار از شرر بلندتر است
نظر به قامت عباس کن که خوش نگری
کسی که از همه از هر نظر بلندتر است .
#علیرضا_اطلاقی
#باسوادباش
#سواد_رسانه
@basavadbash
@basavadbash