💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
برو کشکت را بساب
✍️ میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
🔴 حکایت مرحوم آیت الله حاج #شیخ_هاشم_قزوینی و زن ارمنی
آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی می گوید:
زمانی که در اصفهان درس می خواندم، سال سختی پیش آمد و گاهی از گرسنگی، دچار ضعف شدید میشدم، روزی شنیدم که در خارج شهر گوشت شتر پخش میکنند، من هم به آن سو رفتم و جمع زیادی مانند من چشمهایشان را به پخش کننده گوشت دوخته بودند تا اینکه در آخر فقط مقدار پنج سیر از آن گوشت نصیب من شد.
خوشحال بودم که بینصیب نشدهام، به طرف مدرسه راه افتادم، در مسیر راه در کنار کوچهای دیدم یک زن ارمنی نشسته و دو دختر بچهاش از بیحالی و بیرمقی مانند مردگان روی هم بودند و آهسته آهسته نفس میکشیدند، آن زن که چشمش به من افتاد با ضعف بینهایت و با زبانی که من نمیفهمیدم، اظهار نیازمندی کرد و اشاره به دو دخترش نمود و به من فهمانید که به فریاد این فرزندانم برسید. خیلی ناراحت شدم، به مدرسه رفتم و همان گوشتها را سرخ کردم و برگشتم و به آن زن دادم، او کم کم آن تکههای گوشت را به دخترانش داد و سر به سوی آسمان گرفت و برای من دعا کرد.
به مدرسه برگشتم، در حالی که هوا گرم و ضعف گرسنگی وجودم را گرفته بود، دراز کشیدم و خودم چیزی نداشتم که از گرسنگی نجات پیدا کنم، ناگاه دیدم در حجره باز شد و پیرمردی نورانی که بقچهای در دست داشت وارد شد، سلام کردم، حالم را پرسید، و فرمود: این بقچه از آنِ شماست، پرسیدم چه کسی اینها را فرستاده؟ گفت: کسی که روزگار به دست اوست به یاد شما هست، این را گفت و از اتاق بیرون رفت! من به شک افتادم که این پیرمرد خوشرو و نورانی که بود؟! دنبالش رفتم، ولی او را ندیدم! آمدم به حجره و آن بقچه را باز کردم، دیدم که نانهای تافتون معطر و روغنی است که تا آن زمان ندیده بودم، بعضی از دوستان خود را صدا زدم و جریان را نقل کردم و از آن تافتونها همه سیر خوردند و من از حالت ضعف و سستی بیرون آمدم
📚 کتاب جلوهای ربانی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#پست_ویژه⭐️
بازنشر به مناسبت سالروز شهادت #امیرکبیر
🔴 ماجرای تدفین #میرزا_محمدتقی_خان_امیرکبیر در #کربلا_معلی
🔻مرحوم آیت الله اراکی " رضوان الله تعالی علیه " می فرمودند :
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (سلام الله علیه) است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین ( سلام الله علیه) آمد و فرمود:
✨به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!
🔶 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین ( سلام الله علیه ) بود.
📚 کتاب آخرین گفتار ها
♦️صلی الله علیک یا مولانا العطشان یا سیدنا یا اباعبدالله الحسین ♦️
#حکایات
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#معارف
#حکایات
🔴 توسل یک گرگ به #امام_زین_العابدین " سلام الله علیه "
🌿 روزی زین العابدین علیه السلام به مزرعه ای که داشت رفت؛ ناگهان مشاهده کرد گرگی موی ریخته و خشمگین راه را بر مردم گرفته. گرگ نزدیک آن جناب رسیده و ناله ای کرد، امام فرمود: برو، ان شاء الله انجام میدهم! گرگ رفت. عرض کردند: چه میگفت؟
فرمود: پیش من آمد و گفت: زایمان بر مادهام سخت شده! به داد من و او برس و دعا کن نجات یابد، من پیمان میبندم که خودم و فرزندانم هرگز متعرض آزار شیعیان تو نشویم، من نیز خواسته او را پذیرفتم.
📚بحارالانوار، جلد ۴۶، صفحه ۲۷
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#مهدویت
#حکایات
🔴دستور توسل خاص به حضرت ولی عصر سلام الله علیه از مرحوم #شیخ_جعفر_مجتهدی " رضوان الله تعالی علیه "
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین هاشمی نژاد نقل کردند:
روزی یکی از دوستان طلبه ام برای حاجت بسیار مهمی به من مراجعه کرد و پس از بیان حاجتش تقاضا نمود تا با هم خدمت آقای مجتهدی برویم و از ایشان کمک بگیریم. بنده که تشخیص دادم حاجت او واقعاً سرنوشت ساز است، در خواستش را پذیرفتم و با هم به منزل آقای مجتهدی رفتیم. ایشان با این که کسالت داشتند بزرگواری کردند و ما را پذیرفتند.
پس از این که قضیه را خدمتشان عرض کردیم، به دوست طلبه ام فرمودند: شما به مسجد جمکران مشرف شوید و نماز حضرت را بخوانید و ثوابش را به روح منوّره ی مادر بزرگوارشان بی بی نرجس خاتون علیها السلام هدیه کنید. و پس از پایان صلوات هایی که در سجده بعد از نماز گفته می شود، رو به قبله بنشینید و سیصد و سیزده مرتبه 《 یا حجّة الله》 بگویید. سپس به حضرت نرجس خاتون علیها السلام عرض کنید:
《 شما به فرزند عزیزتان امام عصر علیه السلام بگویید مشکل مرا رفع کنند.》
چون احسان و اکرام والدین واجب است، حتماً حضرت عنایت می فرمایند.پس از این که بیانات حضرت آقای مجتهدی تمام شد، از خدمتشان مرخص شدیم. عصر همان روز دوستم به مسجد جمکران مشرف شد و به همان صورت که آقای مجتهدی فرموده بودند اعمال را انجام داد. او فردای آن روز به سراغم آمد و گفت: به عنایت آقا امام زمان علیه السلام آن مشکل بزرگ، به راحتی حل شد! از آن زمان تاکنون حدود بیست سال می گذرد و بارها خودم و هر کس را که به این دستور و توسل واداشته ام، به لطف حضرت، حاجت روا دیده ام. امید است در این عصر غیبت که زمان پریشانی و غم و ابتلاست، دوستان امام زمان علیه السلام با توسل به حضرتش_مخصوصاً توسلی که حضرت آقای مجتهدی به آن امر فرمودند_ دردهای خویش را درمان کرده و خود را از مهلکه ها نجات دهند.
📚 لاله ای از ملکوت ج۳ ص۲۰۱
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
🔴 #نحوه_صلوات بر #حضرت_زهرا سلام اللّه علیها به دستور خود حضرت
🔻در توسلات مخصوصی که مرحوم قدرت اللّه #لطیفی_نسب رحمة اللّه علیه داشتند، شبی حضرت زهرا سلام اللّه علیها در عالم مکاشفه به ایشان می فرماید:
در خصوص صلوات مخصوص من، اسم مادرم حضرت خدیجه سلام الله علیها را هم بیاورید و بدین کیفیت صلوات را بفرستید:
أللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ أَبیها وَ بَعلِها وَ أُمِّها وَ بَنیها بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُکَ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ
📚راه وصال ص ۱۲۵
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 @basershiea
💠 eitaa.com/basershiea
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
🔴زندگانی و سیره مرحوم آیت الله حاج #شیخ_مجتبی_قزوینی
🔻مرحوم آیت الله حاج #شیخ_ابوالقاسم_خزعلی " اعلی الله مقامه الشریف " :
▪️چیزی که من در ایشان به عنوان یک تشخیص دیدم تصلبش درباره درباره ترویج دین بود و در مطالب اهلبیت ( خالص از کلام دیگران ) .
ایشان فلسفه را هم درس می دادند ولی معتقد بودند مطالب اهلبیت باید خالص باشد ، مخلوط نشود با فلسفه و عرفان و در این موضوع خیلی پافشاری داشتند و صریح هم بودند ، کسی را اگر می دیدند مخلوط می کند به او اعلان می کردند که این کار نباید بشود ، دراین قسمت بیان روشنی داشتند و صریح بودند و این برای من بسیار جالب بود . گذشت و من آمدم قم و مشغول تحصیل بودم تا رسیدم به مسائل انقلاب و امام نیز از قیطریه آزاد شده بودن و به قم تشریف آورده بودند . من نامه ای به ایشان نوشتم که مناسب است با امام دیداری داشته باشید ایشان هم تشریف آوردند از مشهد با عده ای از طلاب .
خودشان و یکی دو نفر از طلاب اظهار لطف کردند و به منزل محقر بنده تشریف آوردند و این باعث شادی ما شد . آمدند اینجا و من درخدمتشان رفتیم خدمت امام و می خواستند با امام صحبتی داشته باشند و من احساس کردم که شاید صحبت خصوصی باشد و نمی خواهند که ثالثی باشد و من اجازه خواستم که بیرون باشم دیدم که مایلند بعد که بیرون آمدند دیدم سه جمله کوتاه فرمودند :
این مرد مرد حق است ( امام )
جمله دوم : همراهان ، همراهان نیمه راهند و تا آخر همراهی نمی کنند
جمله سوم : این مرد یک تنه ادامه می دهد تا پیروز می شود
📚متاله قرآنی ص۲۰۴
#عظمت_علماء_تفکیک
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
🔴 حکایتی از شفای یک مریض با عنایت #امام_زمان " سلام الله علیه " و با دلالت مرحوم آیت الله العظمی #میرزا_مهدی_اصفهانی " اعلی الله مقامه "
🔻مرحوم آیت الله حاج #شیخ_مجتبی_قزوینی " رضوان الله تعالی علیه" نقل فرمودند :
◾️ آقای سید محمد باقری بود اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیت الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی بود و زیاد خدمت معظم له می رسید . وی مدت متمادی بود به مرض سل مبتلا شده بود و آن روز ها این مرض غیر قابل علاج بود و همه از او مایوس بودند و بسیار نحیف و ضعیف شده بود .
◾️یک روز دیدم که او بسیار سرحال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد همه تعجب کردیم و از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم !!!
◾️گفت یک روز که خون زیادی از حلقم بیرون آمد و دکترها مرا مایوس کرده بودند ، خدمت استادم آقا میرزا مهدی رسیدم و به ایشان شرح حالم را گفتم . معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من فرمود :
◾️ مگر تو سید نیستی ؟ چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی ؟؟ چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم ( سلام الله علیه ) نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی ؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنی پروردگار هستند ؟ مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرمود : ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء) ؟ تو اگر مسلمان باشی و سید باشی و اگر شیعه باشی باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله ( سلام الله علیه ) بگیری !
◾️مرحوم میرزا اینقدر این مطالب را به من فرمود که با گریه از جا بلند شدم ، مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بروم . لذا بدون آنکه متوجه باشم اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم ( یا حجت بن الحسن ادرکنی ) و بطرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا ( سلام الله علهما ) می رفتم و وقتی به درب صحن عتیق رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم . صحن بسیار خلوت بود تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سید بزرگواری بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولیعصر ( ارواحنافداه ) است . با خودم گفتم که چون ممکن است بروند خوب است بروم و ایشان را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم ، همینکه این خطور در دلم گذشت دیدم که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند . عرق سردی بر بدن من نشست ، ناگهان صحن مقدس را به حالت عادی دیدم ، دیگر از آن چند نفر خبری نبود ، مردم بطور عادی در صحن رفت و آمد می کردند ، من بهت زده شدم .
◾️در این بین متوجه شدم این حالت کسالت از مرض سل از من مرتفع شده ، به خانه برگشتم و آنچنان حالم بهتر شد که هرچقدر می خوام سرفه کنم نمی توانم .
📚 متاله قرآنی ص۲۴۰
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
🔴 توسل علماء #اهلسنت به #حضرت_زینب کبری سلام الله علیها
🔻شبلنجی از علمای اهلسنت از قول شیخ عبدالرحمن آجهوری چنین مینویسد:
قال الشیخ عبد الرحمن الآجهوری المقری فی کتابه مشارق الانوار: قد حصل لی فی سنة سبعین ومائة بعد الالف کرب شدید من کروب الزمان فتوجهت الی مقام السیدة زینب المذکورة وانشدتها هذه القصیدة فانجلی عنی الکرب ببرکتها و هی: آل طه لکم علینا الولاء... الخ.
در کتاب شیخ عبدالرحمن آجهوری که نامش مشارق الانوار است خواندم که [نوشته بود]: در سال هزار و صد و هفتاد برایم گرفتاری شدیدی از گرفتاریهای زمانه حاصل شده بود. به مقام سیده زینب که مذکور است توجه کردم و این قصیده را سرودم، به برکت آن قصیده سختی از من برداشته شد و آن قصیده این است: آل طه، ولایت شما بر ماست تا آخر شعر.
📚 نور الابصار ص۳۷۹
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#حکایات
▫️از بصره آمده بودند دیدن امام؛
عریضه دلشان پر بود از شکایت؛
شکایت از یونس بن عبدالرحمن.
گلایه پشت گلا یه؛
اتهام پشت اتهام.
یونس که در خانه امام حاضر بود
حرف ها را میشنید؛
خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود.
بصری ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛
میخواست از خودش دفاع کند.
اما شنید که:
یونس! ... فرض کن در دست تو مرواریدی باشد،
مردم امّا بگویند سرگین شتر است!
حرف مردم آیا ضرری دارد؟!...
گفت: نه!
امام رضا علیه السلام فرمود:
وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟!
حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود،
آرامشی از جنس رضایت امام زمانش.
📚بحارالأنوار جلد۲، صفحه ۶۵.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#معارف
#حکایات
🔴 توسل یک گرگ به #امام_زین_العابدین " سلام الله علیه "
🌿 روزی زین العابدین علیه السلام به مزرعه ای که داشت رفت؛ ناگهان مشاهده کرد گرگی موی ریخته و خشمگین راه را بر مردم گرفته. گرگ نزدیک آن جناب رسیده و ناله ای کرد، امام فرمود: برو، ان شاء الله انجام میدهم! گرگ رفت. عرض کردند: چه میگفت؟
فرمود: پیش من آمد و گفت: زایمان بر مادهام سخت شده! به داد من و او برس و دعا کن نجات یابد، من پیمان میبندم که خودم و فرزندانم هرگز متعرض آزار شیعیان تو نشویم، من نیز خواسته او را پذیرفتم.
📚بحارالانوار، جلد ۴۶، صفحه ۲۷
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
http://eitaa.com/basershiea
💠🔹🔸🔹🔸🔹🔸..ا﷽ا..🔸🔹🔸🔹🔸🔹💠
#مهدویت
#حکایات
🔴دستور توسل خاص به حضرت ولی عصر سلام الله علیه از مرحوم #شیخ_جعفر_مجتهدی " رضوان الله تعالی علیه "
جناب حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین هاشمی نژاد نقل کردند:
روزی یکی از دوستان طلبه ام برای حاجت بسیار مهمی به من مراجعه کرد و پس از بیان حاجتش تقاضا نمود تا با هم خدمت آقای مجتهدی برویم و از ایشان کمک بگیریم. بنده که تشخیص دادم حاجت او واقعاً سرنوشت ساز است، در خواستش را پذیرفتم و با هم به منزل آقای مجتهدی رفتیم. ایشان با این که کسالت داشتند بزرگواری کردند و ما را پذیرفتند.
پس از این که قضیه را خدمتشان عرض کردیم، به دوست طلبه ام فرمودند: شما به مسجد جمکران مشرف شوید و نماز حضرت را بخوانید و ثوابش را به روح منوّره ی مادر بزرگوارشان بی بی نرجس خاتون علیها السلام هدیه کنید. و پس از پایان صلوات هایی که در سجده بعد از نماز گفته می شود، رو به قبله بنشینید و سیصد و سیزده مرتبه 《 یا حجّة الله》 بگویید. سپس به حضرت نرجس خاتون علیها السلام عرض کنید:
《 شما به فرزند عزیزتان امام عصر علیه السلام بگویید مشکل مرا رفع کنند.》
چون احسان و اکرام والدین واجب است، حتماً حضرت عنایت می فرمایند.پس از این که بیانات حضرت آقای مجتهدی تمام شد، از خدمتشان مرخص شدیم. عصر همان روز دوستم به مسجد جمکران مشرف شد و به همان صورت که آقای مجتهدی فرموده بودند اعمال را انجام داد. او فردای آن روز به سراغم آمد و گفت: به عنایت آقا امام زمان علیه السلام آن مشکل بزرگ، به راحتی حل شد! از آن زمان تاکنون حدود بیست سال می گذرد و بارها خودم و هر کس را که به این دستور و توسل واداشته ام، به لطف حضرت، حاجت روا دیده ام. امید است در این عصر غیبت که زمان پریشانی و غم و ابتلاست، دوستان امام زمان علیه السلام با توسل به حضرتش_مخصوصاً توسلی که حضرت آقای مجتهدی به آن امر فرمودند_ دردهای خویش را درمان کرده و خود را از مهلکه ها نجات دهند.
📚 لاله ای از ملکوت ج۳ ص۲۰۱
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💠 عضویت در کانال👇
┏━⊰✾✿✾⊱━━━━━━━─━━┓
https://eitaa.com/joinchat/3425632329C51b55e51f7
┗━━━━━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
http://eitaa.com/basershiea