eitaa logo
با ستاره‌ها
243 دنبال‌کننده
242 عکس
57 ویدیو
0 فایل
| با این ستاره‌ها می‌توان راه را پیدا کرد ✨❣ | گروه شهدایی بسیج دانشجویی علوم پزشکی قم 🌐 ارتباط: @Ba_setareh_muq ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 کانال بسیج دانشجویی: @bsj_muq
مشاهده در ایتا
دانلود
جرعه سوم☕️: توی باغ بیمارستان، توی راهرو و روی زمین، پر از مجروح بود. نمی‌توانستیم کاری برایشان بکنیم. هنوز امدادگری و پرستاری از مجروحان را خوب بلد نبودیم. می‌دویدیم پتو می‌آوردیم می‌گذاشتیم رویشان. بعد دنبال دکتر می‌گشتیم تا به هر کدامشان که وضع اضطراری تر داشت رسیدگی کند. همه جای بیمارستان پر از خون بود. رادیو دائم روشن بود و گهگاه صدای آژیر می‌آمد. مضمون خبرها این بود که فلان جا را زدند بهمان جا را بمباران شده است. آمبولانس‌ها مرتباً در رفت و آمد بودند. دختران OPD صفحه۲۳ @rahiannoorqom🎆
تمام خانم‌هایی که برای حضور در گلزارشهدا نیاز به سرویس از پردیس(خوابگاه کوثر)دارند،اسامی خود را به آیدی پشتیبان خواهران ارسال نمایند. @rahienoormuq وعده دیدار:حسینیه آیت‌الله‌خامنه‌ای،گلزار شهدای علی بن جعفر(علیه‌السلام) @rahiannoorqom🎆
••[❗️💭]•• ❗️یادمون باشـه کـه: ۱) سفر راهیـ✨ــان نور، با وجود همه شیرینی‌هاش، سفر سختیه... بلند شدن های ۵ صبح، پیاده رویای زیاااد، گِلی شدن های مکرر و... اما...ارزشش رو داره! [❤️‍🩹✨] ۲) گوشات با راوی و چشات به کانال باشن☝️ همه اطلاع رسانی ها، ساعات حرکت، شرایط آب و هوایی، شیر مرغ و جون آدمیزاد رو تو کانال میتونی پیدا کنی🤌 ۳) هر مشکلی برات پیش اومد به مسئول اتوبوست خبر بده🤝 ۴) درسته جنوبه ولی هوا سردم میشه! بارونم میاد!!! [🌧❄️] پس لباس گرم فراموشت نشه✋ ۵) همیشه کنار کاروان بمون. بی تو هرگز! [🫀] ۶) چون نزدیک مرزه اوقاتی هست که گوشیا رومینگ میشن... به مامان بگو که نگران نشن [❣🌱] ۷) عالم محضر خداست! اونجا چند درجه بیشتر😂 خلاصه پوششی متناسب با آنچه قوانین دانشگاهه داشته باشیم[🙏🌻] @rahiannoorqom🎆
زمان حرکت خواهران:پنج‌شنبه ۲۶ بهمن ماه ساعت تجمع خواهران: ۶:۴۵صبح محل تجمع:گلزار‌شهدای‌ علی بن جعفر،حسینیه امام خامنه‌ای @rahiannoorqom🎆
بنام‌خالقِ‌‌ لحظه‌ها🌱 ⭕️📣📸 توجه توجه 📸📣⭕️ دوست‌ من سلام ✨ حالا که راهی نور شدی، یه خبر خفن داریم برات 😍 اگه دوست داری هر وقت خواستی پر بکشی به لحظاتی که بوی خاک میدن و یادآور آدم‌های خاکی‌ان و حال و هوات پر بشه از خاطرات شیرین و روشن، باید دست رفقاتو بگیری و با هم بیاین تو قاب! قراره تو سفر شگفت‌انگیز و پر نورمون به مناطق عملیاتی، با اون همه سوژه‌های ناب عکاسی، از تو و رفقات عکس بگیریم و بعد از سفر یه قاب عکس یادگاری از ما داشته باشی :) راستی! اگه فکر می‌کنی خودت یا رفیقت عکاس‌باشی هستید و این‌کاره‌اید، می‌تونیم عکسی که خودتون ثبت کردید رو هم براتون قاب کنیم 😍 (عکسای قشنگتون رو بفرستید به این آیدی: @Msmh_Eslaminia) چی از این بهتر؟ پس تا روز دیدار ✋🏻
28.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••[✨🌖]•• [ اولین "میـزبانی"🌷 [ امروز مهمان "شهــدا"🌱 میشویــم در... ▪️|علقمه ▫️|شلمچه ▪️|نهر خین ▫️|بیمارستان امام حسین علیه السلام @rahiannoorqom🎆
با ستاره‌ها
•°•📖💭•°• |..همـسـفر تـازه داریـم!..| 🔹 نامَـش 🔸 کتاب دختـرانِ OPD است 🔹 و قرار است هر روز... 🔸 با
جرعه چهارم☕️: سبزی پاک می‌کردیم آبگوشت‌ها که می‌پخت، آن را می‌کوبیدیم و لای نان می‌پیچیدیم. یک وانت، مرتب می‌آمد و همه را می‌برد و خرمشهر و در آن جاهایی که غذا می‌خواستند، تقسیم می‌کرد. آن موقع مهرداد هنوز در مرز بود. به ما گفته بود:(( وقتی گرسنه مان می‌شود، نان خشک می‌خوریم. چیزی گیر نمی‌آید.)) وقتی گوشت کوبیده را لای نان می‌گذاشتم به یاد مهرداد می‌افتادم و اینکه این‌ها را به خرمشهر می‌برند. الان مهران گرسنه است. ممکن است یکی از این‌ها به دست مهرداد برسد. دختران OPD صفحه۲۴ @rahiannoorqom🎆
جرعه پنجم☕️: مامان می‌گفت:(( اگر بیایند دخترهایم را می‌کشم، بعد هم خودم را می‌کشم. نمی‌گذارم دست عراقی‌ها به دخترهایم برسد.)) من و مهری همیشه این ترس را داشتیم که مامان و بابا بگویند بیایید ازشهر برویم بیرون. عاقبت یک روز فهمیدیم که زمزمه رفتن در میان است و می‌خواهند بروند ماشینی تهیه کنند تا از شهر برویم به خانه عمه ام در ماهشهر. دختران OPD صفحه۲۵ @rahiannoorqom🎆
جرعه ششم☕️: مهرداد آمد دنبالمان. ما را در مسجد پیدا کرد و شروع کرد به داد و بیداد و دعوا که اینجا خطرناک است. نزدیک خرمشهر است خمپاره می‌خورد. کجا آمدید شما؟ شب تا صبح اینجایی که چه بشود؟ ما را با تاکسی به خانه برد. صبح روز بعد فرار کردیم. آنها هم آمدند دنبالمان. نمیگ‌دانستیم چطوری به مامان و بابا بفهمانیم که اینجا به کمک ما نیاز دارند. خیلی برایم سخت بود، غصه می‌خوردم و مدام بغض کرده بودم. دختران OPD صفحه۲۵و۲۶ @rahiannoorqom🎆
جرعه هفتم☕️: یک ماه بود که خانواده من به اصفهان رفته بودند. در این مدت، مهران برای چندمین بار به بهانه‌های مختلف آمده و از ما خواسته بود که به اصفهان برویم. او و مهرداد یکی دو بار به دیدنشان رفته بودند، اما ما حاضر نمی‌شدیم برویم، چون می‌ترسیدیم ما را برنگردانند. این بار هم مثل گذشته گفتیم:(( تو می‌خواهی به این بهانه ما را بکشانی اصفهان، بعدش هم ما را برنگردانی. خودمان که بلد نیستیم برگردیم.)) دختران OPD صفحه۳۹ @rahiannoorqom🎆
19.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••[✨🌖]•• [ اولیــــن "میـزبانی"🌷 [ امروز مهمان "شهــدا"🌱 میشویــم در... ▪️|فکــــــه ▫️|کمـیـــل ▪️|دهلاویه ▫️|میشداغ @rahiannoorqom🎆