eitaa logo
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
2.4هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
17 فایل
✨﷽✨ فعالیت مجموعه تقدیم به صاحب الزمان(عجّ) و روح تابناک حضرت زهرا(س) و تمام شهیــدان تا ازاین طریق مارا موردعنایت خویش قراردهند و دست مان در دنیا و آخرت بگیرند. {کاربرای رضای خـدا} قرآن صوتی نذرظهـور http://www.parsquran.com/book/ @askarii_313
مشاهده در ایتا
دانلود
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#برادرشھیدم❤️ چون تپشی هراسان در قلبم چگونه پنهانت کنم و نمیرم؟ #اللٰهُمَ‌عَجِّــلْ‌لِوَلیِکَ‌الفَ
۱📚 🍃گفتم: اگه چیزی هست بگو ، شاید بتونم کمکت کنم . 🌱کمی سکوت کرد. به آرامی گفت : چند روزه که دختری بی حجاب ، توی این محله به من گیر داده! 🍃گفته تا تو رو به دست نیارم ولت نمیکنم! 🌱رفتم تو فکر ، بعد یکدفعه خندیدم! با تعجب سرش را بلند کرد و پرسید : خنده داره؟! 🍃گفتم: داش ابرام ترسیدم ، فکر کردم چی شده!؟ 🍃بعد نگاهی به قد و بالای انداختم و گفتم : با این تیپ و قیافه که تو داری ، این اتفاق خیلی عجیب نیست! 🌱گفت : یعنی چی؟! یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام این حرف رو زده . لبخندی زدم و گفتم : شک نکن! 🍃روز بعد تا را دیدم خنده ام گرفت. با موهای تراشیده آمده بود محل کار ، بدون کت و شلوار! فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد! با چهره ای ژولیده تر ، حتی با شلوار کردی و دمپائی آمده بود . 🌱 این کار را مدتی ادامه داد . بالاخره از آن وسوسه شیطانی رها شد . ✨✨✨ وعجّل اَلّلهمَّ فِی فرجِ مولانا یٰاصٰاحب الزّمان ✨یا زهرا سلام الله علیها✨
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یـازهـــ(س)ـــرا✨ بــرادرم! من در فکر آن کانالی هستم که تنها جسمتــــ آرمیده... به کجا چنین شت
۱📚 با تعجب پرسیدیم : چی شده!؟ چیزی نگفت. فقط چفیه ای که به کمرش بسته بود را باز کرد ‌. آن را به چهره مرد باز داشت شده بست . پرسیدم : چیکار می کنی!؟ در حالی که صورت او را می بست جواب داد : ما بر اساس یک تماس و خبر ، این آقا را بازداشت کردیم ، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرویش رفته و دیگر نمی تواند اینجا زندگی کند . همه مردم اینجا به چهره یک متهم به او نگاه می کنند . اما حالا ، دیگر کسی او را نمی شناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلی پیش نمی آید . وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت . به ریزبینی فکر می کردم . چقدر شخصیت و آبروی انسان ها در نظرش مهم بود .🌹 ✨✨✨
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یـازهــ(س)ــرا✨ 🌱نمی دانم شاید لبخندهایتان، تسبیح ذکر خداوند بود!! که اینگونه دلنشین مانده است...
۱📚 🍃ابراهیم پرسید : پیر‌مرد توی این دشت و کوه چه میکنی؟! 🌿گفت: رندگی میکنم. دوباره پرسید : پیرمرد مشکلی نداری؟! پیرمرد لبخندی زد و گفت : اگر مشکل نداشتم که از اینجا می‌رفتم ‌. ابراهیم به سراغ وسایل تدارکات رفت . یک جعبه خرما و تعدادی نان و کمی هم از آذوقه گروه را به پیرمرد داد و گفت : این ها هدیه امام خمینی(ره) برای شماست . پیرمرد خیلی خوشحال شد . دعا کرد و بعد هم از آنجا دور شدیم . بعضی از بچه ها به ابراهیم اعتراض کردند ؛ ما یک هفته باید در این منطقه باشیم . تو بیشتر آذوقه ما را به این پیرمرد دادی! 🌟
✨یـازهـــ(س)ـــرا✨ : 📖مقید بود هر روز را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . 🌱دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📚 السّلام‌علیڪ‌یا‌حسین‌ابن‌علۍ‌ع❤ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌹🕊 ✔️ شادی روح شهــــدا و جهت ظهـور مولا صلواتــــ 🦋الّلهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وعَجّل فَرَجَهُم به حقّ مولاعلی علیه السّلام 🦋
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#رفیق‌شھیدم 🌹 که شدی دار و ندارم و غیر از تو کسی، یار ندارم... #سلام_ودرود_برشهیدان 🥀 #اللٰهُمَ‌ع
۱📚 ✔️اخلاص؛ 🌱برای همین الگوئی برای تمام دوستان بود . حتی جائی که حرف از گناه زده می‌شد سریع موضوع را عوض می‌کرد . 🌱هر وقت می‌دید بچه‌ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می‌گفت : 🌱 بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض می‌کرد . 🌱هیچگاه از کسی بد نمی‌گفت ، مگر به قصد اصلاح کردن . 🌱هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی‌پوشید . بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می‌کرد . 🌱زمانی هم که علت آن را سوال می‌کردیم می‌گفت : 🌱برای نَفس آدم، این‌ کارها لازمه . شهید جعفر جنگروی تعریف می‌کرد : پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم . 🌱داشتیم با بچه‌ها حرف می‌زدیم . در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! وقتی بچه ها رفتند . آمدم پیش . هنوز متوجه حضور من نشده بود . 🌹🌹🌹
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
#سلامٌ‌عَلےاِبراهیم 🌱 یادت باشـه! 🦋 که #شهــدا‌ همیشه دستتو‌ میگیـرن به شرط‌ اینکه صداشــون بزنـی
یازهراسلام الله✨ 🔸ما‌تو‌را‌دوست‌داریم‌ 🔹شب بود. شهیدابراهيم در جمع بچه‌ های يكی از گردان‌ ها شروع به مداحی كرد. صدای ابراهيم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! 🔹بعد از تمام شــدن مراســم، يكی دو نفر از رفقا با ابراهيم شــوخی كردند و صدايش را تقليد كردند. بعد هم چيزهائی گفتند كه او خيلی ناراحت شد. 🔹آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصبانی بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همين ديگر مداحی نميكنم! 🔹هــر چه ميگفتم: حرف بچه‌ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايده ای نداشت . ۱📚 🌱🌱🌱
باسیّدالشهداءوشهداتـٰاظُهـور🌹
✨یازهراسلام الله✨ قم، دیارِ عـاشقـانِ حضـرت صدّیقـه است... مادری هستم به عشقِ قبـرِ پنهـان آمدم...
عملیات‌ زین‌ العابدین سرم را كمی از روی زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نميشد. چهره‌ای كه ميديدم، صورت نورانی بود. يكدفعــه گفت: تويی؟! بعد آرپيجــی را از من گرفت و جلو رفت. بعد با فرياد الله اکبر آرپيجی را شليک کرد. سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازی را ميكرد منهدم شد. از جا بلند شد و فرياد زد: شيعه‌های اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست. بچه‌ها همه روحيه گرفتند. من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شــدند. همه شليک ميكردند. تقريبا همه عراقی ها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوک تپه ايستاده! كار تصرف تپه مهم عراقی ها خيلی ســريع انجام شــد. تعدادی از نيروهای دشمن اسير شدند. بقيه بچه‌ها به حركت خودشان ادامه دادند . ۱ 📚 اَللّھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹 🕊🕊🕊
🦋﷽🦋 ۱📚 فکر كردم كه از بســتگان اين شهيد اســت. برای همين پرسيدم: شما را ميشناســيد؟ گفت: نه، تعجب من را كه ديد ادامه داد: منزل ما همين اطرافه، من در زندگی مشكل سختی داشتم، چند روز پيش وقتی شما مشغول ترسيم عكس بوديد از اينجا رد شدم، با خودم گفتم: خدايا اگر اين پيش تو مقامی دارند به حق اين مشكل من را حل كن. بعد گفتم: من هم قول ميدهم را اول وقت بخوانم، سپس برای اين شــهيد كه اسمش را نميدانستم فاتحه خواندم. باور كنيد خيلی سريع مشكل من برطرف شد! حالا آمدم از ايشان تشكر كنم. سید ادامه داد: پارســال دوباره اوضاع كاری من به هم خورد! مشــكالت زيادی داشــتم. ازجلوی تصوير رد شدم و ديدم به خاطر گذشت زمان، تصوير زرد و خراب شــده. من هم داربســت تهيــه كردم و رنگ راِ برداشتم و شروع كردم به درست كردن تصوير . 🦋الّلهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وعَجّل فَرَجَهُم به حقّ مولاعلی علیه السّلام 🦋