✨🌷
امروز رفتم کلاس خوشنویسی
استاد سرمشق که بهم داد جامو تغییر داد؛
وقتی نشستم و شروع کردم به تمرین
یه دفعه دیدم کنار دستم یه گلدون هست
گلدون رو دادم کنار و با این قاب مواجه شدم(:
اصلا انتظارشو نداشتم..
روحم شاد شد
و شروع کردم با شهید صحبت کردن؛
بهشون گفتم کمک کنید بتونم خوب یاد بگیرم ..
شهدا حرفای ما رو میشنون ..🍃
#شهید_زبرجدی #باشهدا
@bashohadaaa1
✨
آقا محمدعلی اونقدر مرتب و مودب بود
که اساتید و بزرگان خیلی براش احترام قائل میشدن..[دهه ۶۰]
یادمه یک روزی توی حیاط حوزه نشسته بودیم که محمدعلی هم اومد پیش ما؛
خیلی شوخ طبع بود و بحث رو داغ تر ادامه دادم که محمدعلی نهیب زد:
رفیق: غیبت رفیقت رو نکن..
گفتم: بعد بهش میگم..
گفت: مطمئنی خدا این فرصت رو میده
بهترنیس استغفارکنی و همینجا بحث روتمومش کنی؟!
همین موقع عالمی جلیل القدر وارد حیاط شد
همه با دستپاچگی و البته اشتیاق به سوی
حاج آقا رفته عرض ادب نمودیم..
اما حاج آقا درمیان جمع طلبه ها به سمت محمدعلی رفت و به گرمی با او روبوسی کرد ؛ و از ایشان پرسید:
پسرم نامت چیست؟ چه میخوانی؟
و بامحمدعلی گرم گفتگو شدند
و درآخر هم با همه خداحافظی کوتاه کردند و به دفتر حوزه مشرف شدند..
ایشان عالم ربانی بودند و از خلوص درونی آدمها آگاه..
ایشان فهمیده بود محمدعلی زمین گیر دنیا نمیشود؛ پر پرواز دارد..
محمدعلی شوخ طبع بود اما در۴چوبِ دین..
[راوی:همکلاسیهای شهید]
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_محمدعلی_برزگر #باشهدا
@bashohadaaa1
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌹
اللهُمَّ احفَظ حَدقَتيَّ بِحدقَتي امیرالمؤمِنین..
#باشهدا
@bashohadaaa1
✨
به تغذیه اش خیلی اهمیت می داد
و هر چیزی را نمی خورد ..
می گفت: مؤمن باید بدن سالم
داشته باشد..
یکی از چیزهایی که تَرک کرده بود
نوشابه بود ، کار جالبی میکرد..
در اردوهای جهادی یا هر جایی که
نوشابه همراه غذا بود ، نوشابه اش
را به مزایده میگذاشت، و می فروخت،
معمولا از پنجاه تا شروع می شد..
یادم هست یکبار یکی از رفقا
پانصدتا خرید؛
البته صلوات، هر کسی صلوات
بیشتری می فرستاد نوشابه اش
مال او بود..
[شهید محسن حججی]
منبع:کتاب سرمشق
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_محسن_حججی #باشهدا
@bashohadaaa1
51.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشقانه شُهدا..💔
[شاعر:عبدالجبار کاکائی]
#باشهدا
@bashohadaaa1
✨
یکبار که علی از جبهه آمده بود،با شوخی به او گفتم:من شنیدم که حضرت علی و حضرت زهرا کارها را با هم تقسیم میکردند؛ مثلا اگر حضرت زهرا هیزم می آوردند ،حضرت علی هم عدس پاک میکردند..
تا این را گفتم ،علی گفت: "خب بلند شو هر چی عدس و لپه داری بیار تا من پاک کنم"
من هم رفتم آوردم و علی مشغول پاک کردنش شد..در همین حین زنگِ خانه را زدند؛
علی سریع سینی عدس و لپه را هل داد زیر میز..
من پرسیدم :چرا این کار رو کردی؟!
گفت: اگر مادر من باشد ،ناراحت میشه که چرا پسرم در خانه لپه پاک میکنه!
اگر هم مادر تو باشه،احساس میکنه خیلی دارم تو رو لوس میکنم بذار هر کی که هست بیاد و بره ،بعد من در خدمتِ شما هستم..
[راوی:همسرشهید]
منبع: کتاب شهادت،شکار
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_علی_تجلایی #باشهدا
@bashohadaaa1
✨
🌿گره گشایی از مشکلات..
یادم هست در خاطرات ابراهیم هادی خواندم که همیشه دنبال گره گشایی از مشکلاتِ مردم بود ، این شهید والامقام به دوستانش گفته بود: «از خدا خواسته ام همیشه جیبم پُر پول باشد، تا گره از مشکلات مردم بگشایم.»..
من دقیقا چنین شخصیتی را در محمدهادی ذوالفقاری دیدم..
او ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داده بود؛ دقیقا پایش را جای پای ابراهیم می گذاشت..
هادی صبح ها تا عصر در بازار آهن کار می کرد و عصرها نیز اگر وقت داشت با موتور کار میکرد، اما چیزی برای خودش خرج نمیکرد.. وقتی میفهمید که مثلاً هیئت نوجوانان مسجد احتیاج به کمک مالی دارد، دریغ نمی کرد..
یا اگر میفهمید که شخصی احتیاج به پول دارد، حتی اگر شده قرض میکرد و کار او را راه می انداخت، هادی چنین انسان بزرگی بود..
من یکبار احتیاج به پول پیدا کردم و به کسی هم نگفتم؛ اما هادی تا احساس کرد که من احتیاج به پول دارم به سرعت مبلغی را آماده کرد و به من داد؛ زمانیکه میخواستم عروسی کنم نیز هفتصد هزار تومان به من داد ظاهرا این مبلغ همه پس اندازش بود او لطف بزرگی در حق من انجام داد، من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم..
منبع:کتاب پسرک فلافل فروش
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #باشهدا
@bashohadaaa1
✨
🌿ماجرای عبای اهدایی مقام معظم رهبری به شهید..
سعید ارادت خاصی به رهبر معظم انقلاب داشت، همیشه تاکید داشت باید به حرفهای حضرت آقا عمل کنیم چرا که ایشان نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛ از آنجا که سعید جزو نخبگان بود، یک مرتبه به دیدار رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم هدیه کردم..
[راوی:پدر شهید]
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_سعید_بیاضی_زاده #باشهدا
@bashohadaaa1
قطعا مُحبتى كه امام زمان به
يكايک شيعيان دارد، از محبتى
كه پدر و مادر به فرزندشان دارند
به مراتب بيشتر است..
به همين دليل است كه براى
گناهانشان استغفار مىكنند!
بسيارى از بلاهايى كه مستحق
آن مىشويم،به دعاى امامزمان
بر طرف مىشود..🍃
[آیـتﷲمصباحیزدی]
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#امام_زمان #باشهدا
@bashohadaaa1
✨
🌿روش زندگی..
احمد آقا ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس، فرا گرفته بود..
همیشه در سلام کردن پیشقدم بود حتی مقابل بچه های کوچک!
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد، می ترسید کسی که مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود..
او هرچه پول تو جیبی از پدرش می گرفت یا هر چه کار کرده بود را خرج دیگران می کرد بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند ..🍃
[راوی:جمعی از دوستان]
منبع: کتاب عارفانه
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_احمدعلی_نیّری❤️
#باشهدا
@bashohadaaa1
✨
در مسیر مشایه آرمان هر چند یکبار مقابل یکی از عراقی ها میایستاد و با لهجه عربی میگفت: سلام علیکم یا اخی!
بعد از چاق سلامتی فارسی و عربی، ادامه میداد
مَن مرجع؟!
یعنی مرجع تقلید شما کیست؟
آن عراقی که به زور متوجه منظورِ آرمان میشد،
مثلا پاسخ میداد:
آیت الله سیستانی.
بعد آرمان می گفت: آیت الله شهید صدر؟
آن عراقی می گفت علی رأسی ؛
یعنی روی سرم جا دارد،دوباره آرمان می گفت آیت الله حکیم؟ عراقی باز می گفت علی رأسی.
آرمان این بار می گفت صادق شیرازی ؟
آن عراقی باز هم جواب میداد علی رأسی.
این دفعه آرمان در جوابش میگفت:
لا رأسی،صادق شیرازی انگلیسی،
هو الغلام الملکه الیزابت!
لا لا..
منبع:کتاب آرمان عزیز
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_آرمان_علی_وردی #باشهدا
@bashohadaaa1