دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟
حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟!
بالاخره عبدالحسین به حرف آمدگفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول
به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری
مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها....
#شهیدعبدالحسین_برونسی
#خاکهای_نرم_کوشک
#توسل
🌹🍃🌹🍃
جاے شهید برونسی خالی ڪه😔
🍃میگفت:
اگر میدانستم با مرگ من، يک دختر در دامان #حجاب مےرود، حاضربودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند.
🌹 #شهیدعبدالحسین_برونسی🌹
#کلام_شهدا 👌
#حجاب 🌹
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج