✍فدای ام لیلاهای دیار علویان که علی اکبرهای رشیدشان را راهی جبهه های نبرد کردند و در کربلای ایران شلمچه در خون خود غلطیدند و هم نشین اباعبدلله الحسین(ع) شدند...
.
🔹عکس : #مازندران_#اعزام نیرو #سال ۱۳۶۵_ #مادر در کنار علی اکبر خود آخرین #عکس #یادگاری را میگیرد و #پسرش را راهی #جبهه ها میکند و 9 سال بعد استخوان هایش را #تحویل میگیرد( شهید علی اکبر احمدیان وسطی کلایی)
#عاقبتتان_شهدایی
🌦#تلنگر_تذکر_تفکر...
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!😭
تمام شد...
#تمام
.
🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا @bashohadatashahadattt
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
✍ #زندگی_نامه_شهید
🌷 #شهید_مدافع_حرم_آقا_نوید_صفری در تاریخ 16 تیر ماه سال 1365 دراستان تهران دیده به جهان گشود.
آقا نوید از نسل سوم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از #حرم_حضرت_زینب راهی سفر عشق سوریه شدند و به مقام شهادت نائل شدند.
آقا نوید متاهل و تازه داماد بودند و خطبه عقد شهید نوید صفری توسط #رهبر_معظم_انقلاب (به صورت تلفنی) خوانده شد.
از صفات بارز اخلاقی شهید احترام بسیار زیاد به #پدر و #مادر ، #مودب_و_باحیا ، بسیار #دلسوز ، #اهل_فکر و #صبور ، #شوخ_طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند.
شهید نوید صفری که برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودند پس از پایان ماموریت به درخواست خود شهید و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شدند.
شهید نوید صفری طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال زخمی و به #اسارت_تروریست_ها در آمد.
طی مدتی خبری از وی نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریست های تکفیری در تاریخ 5 آذر ماه 1396 پیکر مطهر او شناسایی و مشخص شد که همچون سالار و سرور شهیدان ، #مظلومانه به شهادت رسیده و سر از پیکرش جدا شده است.
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین
#فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین
تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا
مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین
حضرت #زهرا اجازه بر من آلوده داد
تا زنم او را صدا #مادر ، کرامت را ببین
عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست
#مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین
#محمدحسین_رحیمیان
#ایامفاطمیه
#فاطمیه
#شهادتحضرتزهراسلاماللهعلیها
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
🌹🍃🌹🍃
28.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 هر سه تا بچه ش تو لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودند...سال ۶۴ پسرش علی شهید شد .ده ماه بعد تو شب عملیات کربلای چهار پسر دومش عسگری شهید شد ، برادرش مهدی رفت جنازه ی عسگری رو بیاره اونم شهید شد و مادر در یک شب دو شهید تقدیم انقلاب کرد و شد مادر سه شهید...
.
🔹#یادش_بخیر ، همین چند ماه پیش بود خدمت #مادر و #خواهر سه شهید #رحیمی #فریدونکنار رسیدیم...اما در همین مدت کوتاه هر دو عزیز راوی در این #کلیپ به شهیدانشان پیوستند.#شادی روحشان #صلوات.🌷
.
#فریدونکنار
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
✅ مادران صبور؛ پسران غیور
عکسها را زیر چادرش گرفته بود. عکس اول را آورد بیرون، گذاشت جلوی امام و گفت: «آقا جان! این پسر بزرگم بود». عکس دوم را بیرون آورد، معرفی کرد و گفت که پسر دومش بوده. نوبت به عکس سوم رسیده بود، پسر سوم، جوانِ رشیدی که او هم مثل برادرانش شهید شده بود. تا خواست شهید سومش را معرفی کند، دید شانههای امام خمینی رحمهاللهعلیه دارد میلرزد ... چادرش را جمعوجور کرد، سریع عکس پسر کوچکترش را، شهید چهارمش را گذاشت مقابل چشمان امام و گفت: «آقا! من این چهار پسرم را در راه انقلاب دادم تا اشک شما را نبینم.
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
#اخلاق #صبر #مادر #شهید
🍃🌺🌺🌻🌺🌺🍃
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔💔💔#مادر❣
جوانیت را ب پای بچگی هایم پیر کردی مادر...
تقدیم به ساحت قدسی حضرت زهرا سلام الله و مادران #شهدا ....
#مدیون_مادران_شهدایم ...
💠💌💠💌💠💌💠💌💠💌
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
یاد کنیم همه ی مادران و همسران شهدا را با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
یاد کنیم همه ی مادران و همسران شهدا را با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
یاد کنیم همه ی مادران و همسران شهدا را با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد
https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
💢 سه شهید از یک خانواده در یک قاب
⚡️هرگز مپندارید که شهدا مرده اند(سوره آل عمران آیه ۱۶۹ )⚡️
روایتی از
ملاقات شهیدان رسولی از مادرشان دربیمارستان:
✍ مادر شهیدان رسولی چند سال بعداز شهادت فرزندانش، تصادف میکند در بیمارستان قائم شهر استان مازندران بستری میشود، خواهر شهیدان رسولی کنار بستر مادر از مادر مراقبت میکند.
خواهر شهیدان میگوید توی اتاق کنار پنجره روبروی تخت مادر ایستاده بودم
مادر به من گفت از جلو بچه ها کنار برو.من با تعجب گفتم بچه ها!! در حالی که توی اتاق فقط من و مادرم بودیم به حرف مادر کردم خودم را به گوشه پنجره کشیدم. مادر با این حالت فرزندان شهیدش را صدا میزنه:
رمضانعلی مادر اومدی خوش اومدی. رضاعلی مادر اومدی خوش اومدی حسینعلی مادر اومدی خوش اومدی.
مادر با لبخند زیبا روی لب و آرامش خاصی دقایق بعد به فرزندان شهیدش پیوست...🌷
از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات 🌸
#شهید
#زنده
#مادر
#معرفت