🦋بهش گفتم:
محمد، چرا هیچ #مشکلۍ توزندگیمون نیست؟! هرچۍ نگاه میکنم میبینم هیچ گیری تو زندگیمون نداریم ... بنظرت چرا⁉️
گفت خانم برای اینکه من کارهامو به #شهدا میگم اوناهم خودشون حل میکنن ...
📚کتاب پروازدرسحرگاه
به نقلازهمسرشهید
#شهید_محمد_غفاری
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر کبیر
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
انگشت اشاره!!👇
مالک را گفتند:
چگونه است که تو هیچوقت،
حتی در مه آلودترین ایام هم،
راه را "گم" نمی کنی؟!!
مالک پاسخ داد:
در غبار فتنه ها،
چشم به "انگشت اشاره" علی دارم....!!
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
میگفت یہ رفیق گیر بیارید ،
کہ باهاش خودسازے کنید ، ترک گناه کنید...
سخت گیر میاد ،
ولی اگه گیر اومد
ولش نکنید تا شهادت (:♥
#هادےِ_دِل 🌿'
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رفتند تا پای دشمن به خاک کشورمان باز نشود😭
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
🆔
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
مولانا میگوید وقتی که انسان عاشق خدا شود، بحث جبر و اختیار هم پایان میگیرد. چون عاشق با جذبهٔ عشق، اختیار خود را در خواستهٔ حضرت معشوق مستهلک میکند و وجود جزئی خود را به هستیِ مطلق وصل میگرداند و از این اتحاد به اختیار مطلق میرسد. چون اختیار نسبی و نیم بند خود را به اختیار مطلق حق پیوند میزند و با آن اختیار بیکران همسو میشود.
و بدین سان است دعای بندهٔ عاشق:
کِای خداوندِ کریم و بردبار
دِه امانم زین دو شاخهٔ اختیار
جذبِ یک راهه، صراط المستقیم
بِه ز دو راههٔ مردد ای کریم
زین دو ره، گرچه همه مقصد تویی
لیک خود جان کندن آمد این دویی
زین دو ره گرچه به جز عزمِ تو نیست
لیک هرگز رزم، چون بزمِ تو نیست
(دفتر ششم ۲۰۶-۲۰۳)
#کریم_زمانی/ شرح فیه مافیه
#
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🌟
تنها فیلم باقیمانده از
#شهید_ابراهیم_هادی
.
دسته گل صلوات تقدیم
به روح شهید هادی 💐
#امام_زمان
#حاج_قاسم
#همراه_شهدا
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید
تا اثبات کند که برای او #امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکساله اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند
بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و #شهید بشود🕊
#شهید_مهدی_نوروزی🕊
#شیر_سامرا
🌹🍃🌹🍃
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🌹بخشی از توبه نامه شهید 13 ساله علیرضا محمودیپارسا🌹
🍀پناه میبرم از این که...
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
از این که مرگ را فراموش کردم.
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم.
از این که لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
:
🕊باشهداتاشهادت🕊
@bashohadatashahadattt
🌻#یوزارسیف
💥#قسمت25
مامان با یه ببخشید نشست وبابا گفت:صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارند ,ما دچار اشتباه شدیم .
یوزارسیف با لحنی ارام ومطمین جواب دادند:بله,درسته,چون بنده مطلع بودم ومحض احترام,ازشون خواهش کردم به عنوان بزرگتر من ,به عرض شما برسانند که برای دست بوسی خدمتتان میرسم اما مثل اینکه, ایشان کامل کامل نگفتندومن معذرت میخوام اگه دچار سوتفاهم شدید...
بابا دوباره گفتند:حتما که پدرو مادر خودتون اینجا تشریف ندارند؟
یوزارسیف:اون قضیه اش مفصله,اگر بنده را به غلامی بپذیرید ,کامل توضیح خواهم داد وچون این جلسه من باب اشنایی بود ومن جواب قطعی شما را نمیدانستم,صلاح ندیدم مزاحم اقای محمدی(حاج محمد) بشم،ان شاالله اگر مقبولتان بیافتم,جلسه ی بعد رسما با خانواده اقای محمدی مزاحمتان میشیم.
باخودم.گفتم:آخی معلوم خانواده اش چی شدن؟بچه ام چقد مظلومه......که
یکدفعه بهرام سینه ای صاف کرد ومیخواست حرف بزنه...
دلم به هول وولا افتاد,چون بهرام همیشه کارخراب کن بود وچون الان فهمیده بود طرف روحانی هست وپول وپله درستی نداره حتما یه متلک میانداخت...شروع به صلوات فرستادن کردم که باعث ابروریزی نشه...
بهرام گفت:خوب حاج اقا...متوجه شدیم که ممر درامد شما از پیشنمازی مسجد هست,حالا این اخوندی مدرک ,پدرک هم داره؟با پول پیشنمازی میشه زندگی کرد؟؟
وای وای وای.....این چی میگفت که بهمن پرید وسط حرفش وگفت:داداش این چه حرفیه...خدا روزی رسونه,هرچی که پیشونی نوشت ما باشه میذاره کف دستمان ..کاملا مشخصه حاج اقا با وجناته,یه چیزایی هست که ادم با پول نمیشه خرید اما حاج اقا داره
قربونش بشم...این داداش بهمن ماهه ماه..
یوزارسیف با همون ارامش قبلی جواب داد:شما لطف دارید به من اما نگرانی برادرتون هم بیمورد نیست,باید از وضع زندگی من مطمین باشید ,راستش بنده از لحاظ حوزوی تا سطح فوق لیسانس فقه واصول پیش رفتم,اما هنوز موفق به گذراندن سطح های بالاتر نشدم,البته همزمان با حوزه ,تورشته ی دانشگاهی مهندسی برق هم تحصیل میکردم که الانم به لطف خدا درسم را تمام وتویه شرکت مشغول کارم وچون با اقا,علیرضا,پسر اقای محمدی هم دانشگاهی,بودم وبه اصرار ایشون که به من محبت داشتند ویه صمیمیت برادرانه بین ما پیش امده,به این محله امدم وسعادتی بود پیش نماز مسجد اینجا شدم من وعلیرضا تو یه شرکت کار میکنیم ....
وای تو دلم ذوق مرگ شدم...دهن بهرام سرویس شد معلوم بود همه مبهوت حرفهای یوزارسیف شدند که با گفتن اخرین حرف یوزارسیف ,دلم هری ریخت پایین...
#ادامه دارد...
📝نویسنده...ط,حسینی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷