نه در #دوکوهه شب هایم را سحر کرده ام و نه در قبر های #گردان_تخریب شبانه ضجّه زده ام......😭💔
#دوکوهه
دوکوهه در زمان جنگ، به دروازه ورود رزمندگان به جبهه جنوب معروف بود. پادگانی که در آن هنوز هم میتوان صدای نجواهای شبانه رزمنده های دلسوخته را گوش کرد.
دوکوهه میعادگاه خندهها و اشکها بود .... ساختمانهای آن هنوز هم حال و هوای آن دوران را به یاد دارد. ....
.... ارام ارام وارد پادگان می شویم، کمی قدم زده و گوشهای می نشینیم. به دور و بر خیره شده .. یاد لحظه خداحافظی بچهها میافتیم، کسانی که آمده بودند با سن کم، راه صد ساله را طی کنند.. آنها میدانستند شاید راه برگشتی نباشدند.
جلوتر میرویم به حسینه حاج همت میرسیم در حوض جلوی این حسینیه وضو گرفته و دوباره می نشینیم خوب به این حوض نگاه میکنیم تصویر رزمندگانی را به یاد میآوریم که برای آخرین با در این حوض وضو ساخته و در حسینیه نماز خواندند.
داخل حوض که نگاه میکنی سنگ قبر شهدای گمنامی را میبینی که روزی جزء همین رزمندگان بودند و در این پادگان آموزش دیدند و امروز گمنامند.
گوشهای نشسته تا کمی استراحت کنیم، ... صدای قطار نظرمان را به خودش جلب میکند.... کمی پیاده راه می رویم، به ایستگاه قطار دو کوهه میرسی م تصویری تمام نگاهمان را به خودش جلب میکند تصویری که نشان می دهد قطار ایستاده و رزمندگان از او پیاده می شوند.
از ایستگاه بر می گردیم. روی سکویی نشسته بودم یاد جملهای از بچه ها در مورد گردان تخریب افتادم که در پادگان دوگوهه آموزش میدیدند، داشتم حرفایش را مرور میکردم به آدرسی که داده بود رفتم صحنهای که دیدم ناخودآگاه اشکم را در آورد و بزرگی این رزمندگان را دیدم، کسانی که در شب زیر نور ماه قبرهایی برای خود درست کرده بودند و در آن با خدای خود نجوا میکردند.