eitaa logo
خبرگزاری بسیج استان قزوین
4.5هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸سید حسن نصرالله: 💢جنایت رفح عمق وحشیگری صهیونیست‌ها را اثبات کرد/ ما هیچ آینده‌ای برای رژیم صهیونیستی متصور نیستیم اخبار فوری 👇👇👇 @Basij_qazvin
سفرنامه لبنان در بازداشت حزب‌الله(۱) 📌بازداشت شدم. کجا؟ وسط . داشتم از پرچم امام حسین(ع) که باد می‌‌وزید رویش و آرام خودش را از عمودش می‌کند، فیلم می‌گرفتم تا استوری بگذارم: "در فراز و نشیب این جهان دریافتم/ هرچه بالا رفت، پایین آمد الا پرچمت" که یک‌دفعه فریاد صوره بلند شد. این بار سومی بود که برای عکس گرفتن تذکر می‌گرفتم‌. یک‌بار وقتی داشتم از مناظر اطراف و درختهای انبوه منطقه محل اسکان‌مان عکس می‌گرفتم، پیرمردی با غبغب آویزان و ریش تُنُک از ماشین تویوتای سفیدش به اعتراض گفت: "لا تاخذ صوره" وقتی کارت خبرنگاری‌ام را دید و توضیح دادم که فقط "منظر جمیل" (نمای زیبا) است، کمی با کارت خبرنگاری‌ام وَر رفت و رهایم کرد. بار دوم قاب گوشی‌ام را روی بنر شهید چمران در یکی از میدان‌های ضاحیه می‌بستم که با اعتراض به‌سمتم می‌آمدند و تا شنیدند "صحاف الایرانی" (خبرنگار ایرانی)، رهایم کردند. 📌روبروی ولی از این خبرها نبود‌. با همان فرض قبلی و دنده بی‌خیال شیرازی‌ام آرام آرام سمتشان رفتم: "صوره من رایه الحسین" (تصویر از پرچم امام حسین) گفتم تا کارت خبرنگاری ایرانی‌ام را ببینند رهایم می‌کنند و به‌خاطر فیلم از پرچم اشک توی چشمشان جمع می‌شود که این چه جوان مذهبی و محجوبی است و ازم عذرخواهی می‌کنند. یک‌دفعه سه موتور پاکشتی با اعتراض سمتم آمدند. کارت خبرنگاری‌ام را گرفتند و تصویرش را توی واتساپ برای بقیه فرستادند. باز هم به خودم دلداری دادم که الان استعلام می‌کنند و خلاص. ولی تا سرم را بالا آوردم دوازده سیزده‌تا موتور دورم دیدم که محاصره‌ام کرده بودند. اکثرا تیشرت سیاه پوشیده بودند و روی دست تعدادی هم تتو بود. ✅دو دستم را بالا گرفتند، پیراهنم را بالا دادند و شروع به بازرسی بدنی کردند. تمام اعضا و جوارح و جیبها و کفشم را گشتند. توی جیبم علاوه‌بر پول و کارت خبرنگاری، رکوردر هم بود. با ترس و لرز توی دستشان گرفتند و گوشه‌ای قرارش دادند. بعد شروع به وارسی تمام محتویات گوشی‌ام کردند‌. اول عکس‌ها را زیرورو کردند. کسی که عکس‌ها را می‌دید به اطرافیانش گفت: از تمام منطقه هم عکس گرفته. فهمیدم اوضاع پس است. گفتم "فقط منظر" و جواب شنیدم که اینها را با گوگل‌مپ ردگیری می‌کنند. شیرازی‌ها در چنین شرایطی یک سیستم دفاعی خاص دارند به‌نام دنده . خودم را زدم به بی‌خیالی. تکیه دادم به دیوار و بِر و بِر نگاهشان کردم. ✅ضربه اصلی ولی در همین زمان افتاد. سررسیدم که یادداشتهای روزانه و جلساتم را آن‌جا نوشته بودم. یکی همین‌طور ورق میزد و مطالبش را می‌خواند و رو می‌کرد به ده دوازده مرد یُغُر چهارشانه اطرافش و توضیح می‌داد که هرچه را نتوانسته و بگیرد را یادداشت کرده و آنها با غیض و غضب بیشتری به من نگاه می‌کردند. دستم را از جایی که تکیه داده بودم، برداشتم و خبردار ایستادم. خواستم برایشان توضیح دهم که این‌ها صرفا اتفاقات روزانه است ولی و را با هم قاطی کرده بودم و جفنگ تحویل‌شان می‌دادم. توی یکی از صفحه‌های سررسید نوشته بودم عضو و پایینش نام سیدحسین راننده‌مان بود. این‌ها فکر کردند نام اعضای حزب‌الله را برای نوشته‌ام. همان‌جا کل وسایلم را انداختند زیر ترک موتور پاکشتی‌شان و با فریاد ازم خواستند دوباره دست‌هایم را بالا ببرم. با عصبانیت و فریاد هُلم دادند پُشت موتور. یک نفر جلو و یک نفر پشت سرم نشست‌. نفر پشتی تیشرت سبزم را از عقب کشید روی سرم و دستش را گذاشت پشت گردنم و با چهار انگشت دستش سرم را پایین داد. (ادامه دارد) محمدحسین عظیمی راوی اعزامی راوینا به ❇️کانال خبرگزاری قزوین 👇🏻 🆔 @Basij_qazvin
خبرگزاری بسیج استان قزوین
سفرنامه لبنان در بازداشت حزب‌الله(۲) 📌با خشونت از موتور پیاده‌ام کردند. از بین تار و پود لباس روی س
سفرنامه لبنان *در بازداشت حزب‌الله(۴)* 📌پسر جوان چشم‌آبی با شلوار پارچه‌ای خاکستری دوباره پرسید؟ -چی شده؟ نگران نباش لحنش مهربان‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم. با هیجان ماجرای بازداشتم را گفتم. -بگم برات چای بیارن؟ سرم را به نشانه تایید تکان دادم. -باید شرایط ما رو درک کنی. توی یه هفته تعداد زیادی از فرماندهان‌مون رو از دست دادیم. ما هر روز کُلی جاسوس می‌گیریم. شیعه، سنی، مسیحی. از همه کشورها، سوری، مصری حتی ایرانی. -کاملا قبول دارم و شرایطتونو درک می‌کنم 📌از این‌که این همه نیروی را در یکی از قرارگاه‌های محرمانه‌شان می‌دیدم ذوق کردم. در گوشه‌ای تعدادی ابر روی زمین گذاشته بودند و بچه‌هایی که شب قبلش پُست داده بودند، استراحت می‌کردند. به موی وزوزی پسری که سرش از زیر پتو بیرون زده بود، نگاه کردم. دوست داشتم همه جزییات را توی ذهنم ضبط کنم. رو کردم به پسر چشم آبی و پرسیدم: شما از هستین؟ -نه! از حزب‌اللهم -چه‌قدر خوب صحبت می‌کنی؟ جوابی نداد. قیافه‌اش طوری بود که یعنی حالا زود نمی‌خواد پسرخاله بشی. وقت ظهر بود. اصلا داشتم آنجا می‌گشتم تا مسجدی پیدا کنم و نمازم را بخوانم. به چشم‌آبی گفتم: میخوام نماز بخونم. روی زمین کارتنی پهن بود و جای مُهر هم کاغذ گذاشته بودند. گفت: همین‌جا بخون. -مُهر نیست؟ -روی همین کاغذ بخون -نمی‌خونم‌. وقتی دسترسی به خاک یا سنگ دارم چرا روی کاغذ؟ برای بچه‌های حزب‌الله با خنده ترجمه کرد و ازشان خواست برایم مُهر بیاورند. دو تا دو رکعتی ظهر و عصر را که خواندم، دوباره نشستم بین‌شان. دست همه‌شان گوشی هوشمند بود. -مگه سید بهتون نگفته از گوشی هوشمند استفاده نکنین؟ چشم‌آبی برایشان ترجمه کرد. -اون برای نیروهاییه که هستن‌. دوباره خنده‌شان شروع شد. پیرمرد لباس راه‌راه گفت: "حالا این داره ما رو می‌کنه" و همه با هم خندیدند. ✅چند دقیقه نشستم. برایم چای آوردند. -چیزی نمیخوای باهاش بخوری؟ دهانم تلخ شده بود. جواب دادم: -شای عراقی. مع سُکَر (چای عراقی با شکر) چایم را که خوردم، گفتم: برم دیگه؟! خلاص؟ -نه. کجا؟ حالاحالاها هستی. باید یه نفر از قسمت بیاد و هویتت رو تایید کنه. دوباره تپش قلبم شدید شد. -یا صاحب‌الزمان خودت درستش کن. (ادامه دارد) محمدحسین عظیمی راوی اعزامی راوینا به ❇️کانال خبرگزاری قزوین 👇🏻 🆔 @Basij_qazvin
شیخ نعیم قاسم به عنوان دبیرکل جدید معرفی شد. ❇️کانال خبرگزاری قزوین 👇🏻 🆔 @Basij_qazvin
🔴 ‌هلاکت ۹۵ و مجروح شدن ۹۰۰ نظامی اسرائیلی 🔹‌گزارش از تلفات ارتش اسرائیل در درگیری‌های جنوب لبنان در ۵ محور با ۵ لشکر به شرح زیر است: بیش از ۹۵ کشته و ۹۰۰ مجروح از افسران و سربازان ارتش دشمن. 🔹‌نابودی ۴۲ تانک مرکاوا، ۴ بولدوزر نظامی، ۲ خودروی هامر، ۱ نفربر زرهی و ۱ کامیون حمل نیرو. 🔹‌سقوط ۳ پهپاد از نوع «هرمس۴۵۰» و ۲ پهپاد از نوع «هرمس ۹۰۰» 🔹‌این آمار، تلفات دشمن اسرائیلی در پایگاه‌ها، مواضع، پادگان‌های نظامی، شهرک‌ها و شهرها در سرزمین‌های اشغالی را شامل نمی‌شود. ❇️کانال خبرگزاری قزوین 👇🏻 🆔 @Basij_qazvin