eitaa logo
من‌انـقـلابـےاَم
317 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
90 فایل
🌸• | ﷽ | •🌸 السلام‌علیک‌یاخلیفة‌الله‌فی‌ارضه‌...!✋ شهید بهشتی: برای آنکه بتوانیم #کارهای‌بزرگ انجام‌دهیم، برای #حفظ‌ارزش‌ها، بی‌شک باید #متشکل شویم.! •حوزه‌بسیج‌دانش‌آموزی‌حضرت‌علی‌اکبر(ع)‌‌•
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 [] 🌸 [] آدم شدن🌿 از زبان عباس هادي«برادر شهید» يك‌بار كه ابراهيم صبح زود با وسائل كشتي از خانه بيرون رفت من و برادرم هم دنبالش راه افتاديم. هر جائي مي‌رفت دنبالش بوديم تااينكه رفت داخل سالنِ هفت‌تيرِ فعلي. ماهم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ شده بود و مسابقات كشتي آغاز شد.🤩 اون‌روز ابراهيم چندتا كشتي گرفت و خيلي‌ خوب حريف‌ها رو مي‌زد تااينكه يك‌دفعه نگاهش به ما افتاد كه توي تماشاگرها تشويقش مي كرديم. بعد هم با عصبانيت به سمت ما آمد.☄ از اينكه به آنجا رفته‌ بوديم خيلي ناراحت شده بود و گفت: چرا اينجا اومدين؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم كجا مي‌ري. بعد گفت: يعني چي؟ اين‌جا جاي شما نيست، نبايد مي‌اومدين. زود باشين بريم خونه.👀 گفتم: مگه چي‌شده؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه. همينطور كه حرف مي‌زد بلندگو اعلام كرد كشتي نيمه‌نهائی وزن ۷۴ كيلو آقايان هادي و تهراني.😎 ابراهيم يك نگاه به سمت تشك انداخت و يك نگاه به سمت ما، بعدهم چندلحظه سكوت كرد و رفت سمت تشك. ماهم حسابي داد مي زديم و تشويقش مي‌كرديم. مربي ابراهيم هم مرتب داد مي‌زد و مي‌گفت چكار بكن. ولي ابراهيم فقط دفاع مي‌كرد و نيم‌نگاهي هم به ما مي‌انداخت. مربي كه خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا كشتي نمي گيري؟ بزن ديگه.😒 ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف رو از روي زمين بلند كرد و بعد از يك دور چرخيدن او را محكم به تشك كوبيد. بعد هم از جا بلند شد و از تشك خارج شد.😐 اون روز از دست ما خيلي عصباني بود. فكر كردم از اينكه تعقيبش كرديم ناراحتیم ولي وقتي تو راه برگشت صحبت مي‌كرديم گفت: آدم بايد ورزش رو براي قوي شدن انجام بده نه قهرمان شدن منم اگه تو مسابقات شركت مي‌كنم مي خوام فنون مختلف رو ياد بگيرم وهدف ديگه اي ندارم.😌 گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟ بعد از چندلحظه سكوت گفت: هركس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر، اينه كه آدم بشيم!💚 اون روز ابراهيم به فينال رسيد ولي قبل از مسابقه‌نهائي، همراه ما به خانه برگشت و عملاٌ ثابت كرد كه رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم بعدها كشتي گير باشگاه اقبال تهران شد ولي هميشه مي گفت: نبايد ورزش هدف زندگي آدم باشه!🌱 @basij_zarinabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 [ ] 🌱 [ ] ساخت عکسنوشته توسط قرارگاه فرهنگی با موضوع اهمیت در زندگی شهید و و 🌹 @basij_zarinabad
💢 فراخوان مسابقه 💢 _🍂_🍂_💦🌺💦_🍂_🍂_ ــ 🍂ــ🍂ــ 💦🌺💦ــ 🍂ــ 🍂ــ به اطلاع می رساند دبیرخانه طرح ثامن استان در نظر دارد در راستای گرامیداشت هفته بسیج بر اساس روزشمار هفته بسیج و همچنین بصورت ماهانه مسابقه تولید محتوا در قالب های کلیپ ، عکس نوشت ، انیمیشن و ... برگزار نماید. افراد توانمند اثرات خود را با ذکر مشخصات (نام و نام خانوادگی، نام شهرستان و شماره تماس) از تاریخ ۲۸آبان تا ۵ آذر به شماره های٠۹۳۹۹۶۲۴۹۷۳و ٠۹٠۳۴۲۹۵۳۶۸ در پیام رسان های روبیکا و ایتا ارسال نمایند. به نفرات برتر هر ناحیه از طرف دبیرخانه طرح ثامن استان هدایای نفیسی اهدا می گردد. ⚡تولیدمحتوا در هفته بسیج بر اساس روزشمار هفته بسیج صورت گیرد. ـ🍂 ــ 🍂ــ 💦🌺💦ــ🍂 ــ 🍂ـ 🍂_🍂_💦🌺💦_🍂_🍂_ ✨هادیان بصیر✨ 🆔sapp.ir/hadianebasir1 🆔eitaa.com/hadianebasir 🆔rubika.ir/hadianebasir1
من‌انـقـلابـےاَم
سلام🌱 هفته ی #کتاب_و_کتابخوانی رو به بچه بسیجی‌های کتابخون‌مون تبریک می‌گیم😎👌 قرارگاه #رشد_و_کادرسا
📚 [ ] 🌱 [ ] سال شصت و يك از زبان مرتضي پارسائيان، جواد مجلسي و محمدجوادشيرازي ابراهيم در دوران نقاهت و زماني‌كه در تهران حضور داشت پيگير مسائل آموزش و پرورش بود و در دوره‌هاي تكميلي ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت را در همان دوران كوتاه انجام داد. يك‌روز ابراهيم را ديديم كه با عصاي زيربغل از پله‌هاي اداره كل آموزش و پرورش بالا و پايين مي‌رود. آمدم جلو، سلام كردم و گفتم: آقا ابرام چي شده؟ اگه كاري داري بگو من انجام مي‌دم. گفت: نه، كار خودمه. و بعد چندتا اتاق رفت و امضا گرفت و كارش را تمام كرد.✨ وقتي مي‌خواست از ساختمان خارج شود پرسيدم: اين برگه چي بود كه اين‌قدر به خاطرش خودت رو اذيت كردي؟🧐 گفت: يه بنده‌خدا دوسال معلم بوده اما هنوز مشكل استخدام داره. كار اون رو انجام دادم. پرسيدم: از بچه هاي جبهه است؟ گفت: نمي‌دونم، فكر نكنم. اما از من خواست براش اين‌كار رو انجام بدم. من هم ديدم اين‌كار از دست من ساخته است براي همين اومدم دنبال كارش. بعد ادامه داد: آدم هركاري كه مي‌تونه بايد براي بنده‌هاي خدا انجام بده، مخصوصاً اين مردم خوبي كه داريم، هركاري كه از دستمون بر بياد بايد براشون انجام بديم. نشنيدي كه حضرت امام فرمود: مردم ولي نعمت ما هستن...❤️ 🌱 تقريباً در محل ابراهيم را همه مي‌شناختند. همه با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش مي‌شدند. هميشه خانه‌ی ابراهيم پر از رفقا بود. بچه هايي كه از جبهه مي آمدند قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر مي‌زدند.😅 يك روز صبح كه امام جماعت مسجد محمديه «شهدا» نيامده بود. مردم به اصرار، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند. وقتي حاج آقا مطلع شد خيلي خوشحال شد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار مي كردم كه پشت سر آقاي هادي نماز بخونم.🌹 🌱 يك‌روز ابراهيم را ديدم كه با عصاي زيربغل در كوچه راه مي‌رفت چند دفعه‌اي به آسمان نگاه كرد و سرش را پايين انداخت، رفتم جلو و پرسيدم: چيزي شده آقا ابرام؟ اول جواب نمي‌داد ولي با اصرار من گفت: هر روز تا اين موقع حداقل يكي از بنده‌هاي خدا به ما مراجعه مي‌كرد و هرطور شده بود مشكلش رو حل مي كرديم اما امروز از صبح تا حالا كسي به من مراجعه نكرده. مي‌ترسم نكنه كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت رو از من گرفته باشه...!💔🙂 @basij_zarinabad
·•🖤🥀•· بیا دونه دونه گره‌ها رو وا کن؛ خودت که نشون دلامون رو داری....! @basij_zarinabad
📚 [ ] 🌸 [ ] اسارت🔗 از زبان مصطفي تقوائي، محمد حسام از خبر مفقود شدن ابراهيم يك هفته گذشته. قبل از ظهر آمدم جلوي مسجد، جعفر جنگروي هم آنجا بود. خيلي به‌هم ريخته‌بود. هيچ‌كس اين خبر را باور نمي‌كرد، امير هم آمد و داشتيم در مورد ابراهيم صحبت مي‌كرديم كه يك‌دفعه محمد آقا تراشكار آمد پيش ما و بي‌خبر از همه‌جا گفت: بچه ها شما كسي به اسم ابراهيم هادي مي شناسين؟ يكدفعه همه ما ساكت شديم با تعجب به همديگر نگاه كرديم و آمديم جلوي محمدآقا و گفتيم: چي شده؟ چه مي‌گي؟! بنده خدا خيلي هول شد و گفت: هيچي بابا، برادر خانم من چند ماهه كه مفقود شده و من هر شب ساعت دوازده راديو بغداد رو گوش مي‌كنم، ببينم اسم اسيرها رو كه پخش مي كنه اسم اون رو مي‌گـه يا نه؟! ديشب هم داشتــم گوش مي‌كردم كه يك دفعه مجري راديو عراق كه فارسي حرف مي‌زد برنامه‌اش رو قطع كرد و موزيك پخش كرد و بعدهم با خوشحالي اعلام كرد كه در اين عمليات ابراهيم هادي از فرماندهان ايراني در جبهه غرب، به اسارت نيروهاي ما درآمده.🤦🏻‍♂ داشتيم بال در مي‌آورديم از اين‌كه ابراهيم زنده است خيلي خوشحال شديم. نمي‌دانستيم چه كنيم. دست و پايمان را گم كرده بوديم. سريع رفتيم سراغ بچه هاي ديگر، حاج علي صادقي با صليب سرخ نامه نگاري كرد. رضا هوريار هم رفت خانه آقاابراهيم و به برادرش خبر اسارت رو اعلام كرد. همه بچه ها از زنده بودن ابراهيم خوشحال شده بودند.😍🌸 🇮🇷✨ مدتي بعد از طريق صليب سرخ جواب نامه رسيد. در جواب نامه آمده بود كه: من ابراهيم هادي پانزده ساله اعزامي از نجف آباد اصفهان هستم و شما هم مثل عراقي ها مرا با يكي از فرماندهان غرب كشور اشتباه گرفته ايد.😐 هرچند جواب نامه آمد ولي بسياري از رفقا تا هنگام آزادي اسرا منتظر بازگشت ابراهيم بودند. بچه ها در هيئت هر وقت اسم ابراهيم مي آمد روضه حضرت زهرا (س) مي خواندند و صداي گريه ها بلند مي شد...!🖤 @basij_zarinabad
ریاضی در ریاضی 🎯🎯 در آموزو زووودتر در کانال رسمی دانش آموزان آموزویی عضو بشین 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2505506985C542fe4b720 Amoozo.com 🎯🎯🎯
«💚✨» گفت‌یارنزدیڪ‌ترازمن‌به‌من‌است وۍعجیب‌ترڪہ‌من‌ازوۍدورم...! ❴ ❵ •●•●•●• @basij_zarinabad
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 : «والله العظیم، من روز جنگ تا الان یک روز ناامید نشدم. با اینکه خیلی چیزها در جبهه جنوب به چشم خودم دیدم... مطمئن بودم که آینده مال ماست. الان بیشتر از همیشه می‌دانیم و مطمئنیم که آینده مال ماست.» 💠═════️◇◈◇ @basij_zarinabad
📚 [] 📖 [] برپایی نمایشگاه کتاب توسط قرارگاه فرهنگی بمناسبت 🌱 @basij_zarinabad