بسیج علوم پزشکی اهواز
#روز_چهارم_محرم #آخرین_مسافر_کشتی_نجات 🔹 لباس رزم را به تن کرد شمشیرش را برداشت از اهل خانه خداحافظ
حاء...و لخته خونی در تشت.
-برادرم !مولایم! تو چرا اشک میریزی در این لحظات... تو که بیست حج پیاده کردی و سه بار نیمی از داراییات در راه خدا انفاق فرمودی... تو که جدمان در اغوشت میگرفت و می گفت، حسن منی و أنا من حسن، احبّ الله من احبّه.... تو که پیامبرمان بسيارت دعا میکرد که خدایا من حسن را دوست دارم، پس تو هم دوستش بدار و دوست دار هر که محبتش دارد...
چهره کبود پدر، میان درد می شکفد از شنیدن دوباره کلام پیامبر... و باز میان اشک:
-بر دو چیز گریه میکنم؛ لهول المطّلع و فراق الاحبّه... از بيم قیامت و فراق حبيبان...
سین...و لخته خونی در تشت.
کلام پدر، دیگر سخت و بریده... نفس نفس ... ضجه هاشمیان به آسمان...
-حضرت عزرائیل سلامم میکند و بشارتم میدهد که، انَّ الله عنک راض... خدایت از تو راضی است...
نون... و تشتی پر خون...
دست پدر در دستان عمو... گریه عمو و ناله و آهش مدام...
-برادرم! حسین جانم! مصیبت امروزمان سخت، اما مصیبتی برابر روز تو نیست...
تشت برابر پدر، لبریز لخته های خون...-که در کربلایت، آنان که مدعیاند بر دین جدمان، برابرت علم ستیز بر می دارند...چشمان پدر میافتد و سکوتی و باز نفس نفس...
- تو و یارانت شهید...و خاندانت اسیر... و اموالت به غارت... اشک پدر کنار خون لبها ... تشت لبريز ...
- زمین و آسمان برایت خون گریه میکند...
دستان پدر در دستان عمو... پدر بی جان... انگار که آخرین كلام...
- برای اندوه من گریه نکن برادرم... برای مصیبت من زاری نکن حسین جانم... که لا يوم کیومک یا اباعبدالله...
نقطه
📖حاء،سین،نون-سیدعلیشجاعی
#معاونت_فرهنگی_بسیج_دانشجویی
#روز_پنجم_محرم
▫️بسیج دانشجویی علوم پزشکی اهواز
➥「 @BasijAjums 」