🔰داستان یک امتحان
🔸چیزی به امتحان نمانده بود و من استصحاب های(اصلی از اصول فقه)نوع اول ودوم وسوم را درست نفهمیده بودم .
سعیدامد بالای سرم وپرسید:چ کار میکنی؟؟
گفتم:گیرافتادم توی استصحاب.
یکساعت تا امتحان خودش وقت باقی مانده بود،پنج_شش ساعت هم تا امتحان من .
🔹وقتی دیدمشکل دارم،کتابش را کنار گذاشت ونشست کنار من،حدود نیم ساعت وقت صرف کرد وتمام مطالب را بهصورت خلاصه وجمع جور برایم گفت ،سعید ان روز در شرایطی به من کمک کرد که اگر کسی دیگر بود،هیچ وقت چنینکاری انجام نمیداد.
🔸راوی: حجت السلام سیدمحمدهاشمی دوست شهید.
#جهاد_شهادت
#خاطرات_شهدا
#شهید_بیاضی_زاده
🌐بسیج مدرسه علمیه حقانی