eitaa logo
مدرسه عشق💕🎼
293 دنبال‌کننده
454 عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
♥️ مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟ ♥️ خدایا ما رو دلیل حال خوب امام زمانمون قرار بده...🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی مجنون لیلی را میان کویش دید و مشتاق ، خویش را بدو رساند ، مراتب تهیت را نیک بجای آورد . ولی لیلی بی اعتناء پشت به او کرد و نشست و گفت ؛ دیر آمدی همبازیِ کودکی ، مادرم گفت او مجنون شده و پدرم نیز قول مرا به پسر یکی از بزرگان داد. مجنون انگار که نبود ، سکوتش لیلی را مجبور کرد برگردد و نگاهش کند ، وقتی که برگشت و دید مجنون همانگونه نشسته و هر چه نگاه کرد در نور مهتابِ شبِ سیزده ، اثری از پریشانی و غم در او ندید . آهی کشید و بلند شد تا برود ! مجنون فقط پرسید : میلِ خویش چیست ؟ لیلی که بسی خشمگین و پریشان شده بود به بانگ رسا گفت : آری ، من نیز راضی ام . از عمقِ جان ! مجنون لبخندی زد و سجده کرد ، لیلی با همان حال غضبان بالای سر او آمد و به نجوا گفت : بیچاره ، واقعا مجنون شده ای . مجنون سر از زمین برگرفت و گفت : چرا بانو ؟ مگر چه شده است ؟ لیلی گفت ؛ فکر می‌کردم از حسرت و خشم ، گریبان چاک کنی و تپانچه بر خویش زنی ، اما حیف ، نام عشق را به یاوه بر تو گذاشته اند . مادرم راست گفت که جنون بر تو تسلط یافته ! مجنون بلند شد و دور لیلی قدم زنان گفت ؛ بانو ، من عاشق تو ام ، و نه در طلبِ وصالت . تو نیک و بد را به خوبی می‌شناسی ، اگر مرا می‌خواستی ، بدان بزرگ زاده دل نمی‌دادی و آنگاه من برای رساندن تو ، به مطلوبت که خویش باشم ، لشگر میاراستم و جانِ تمام مردانِ پدرت و هرکسی را که مانع می‌شد را می‌ستاندم . من بنده تو ام نی بنده هوای خویش !