.
#روضه_روز_هشتم_محرم
کسی جز بنی هاشم با حسین(ع) نمانده بود.
علیاکبر (ع) که شبیه ترین مردم از نظر خلق
و خو به رسول الله بود بیرون آمد و از پدرش
اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد...
آنگاه به او نگریستند؛ نگاه کسی که نا امید
شده است. « ...ثُمَّ نَظَر اِلیهِ نَظَر آئس... »
هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان،
نبرد سنگین و تشنگی،همه و همه بر علیاکبر
سخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام
آب خواست. امّا امام حسین (علیهالسّلام) با
شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود:
پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و
نتوانم آن را بر آورده سازم. امام انگشترشان
را به ایشان دادند و فرمودند: آن را در دهان
بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به
زودی به دست جدّت سیراب شوی...
بعد از ضربتی که به فرق سر ایشان زدند؛
دست هایشان به گردن اسب افتاد و خون
سر مبارک ،چشمان اسب را پوشاند و لذا
اسب ،حضرت را به سوی لشکر دشمن برد
و دشمنان، او را با شمشیر هایشان قطعه
قطعه کردند...!
•┈┈••✾••┈┈•
🏷 کانال بسیج امام رضا :
💐 https://eitaa.com/basijemamrezaa