میقات صالحین تیترخبر: حضورحلقه نوجوانان شهیدسردارسلیمانی درمصلی بقیه الله به مناسبت هفته بسیج واهدای هدیه (جامدادی وتراش وپاک کن وخودکارآبی وقرمز) بامربی حلقه ۵/۹/۱۴۰۰ #پایگاه_مقاومت_بسیج_سمیه #حوزه_حضرت_زینب_س @gharargahesayberiii

میقات صالحین #تیترخبر: حضورحلقه شهیدحججی به همراه مربی خانم عاصمی پورومسئول تربیت آموزش خانم رجبی درمصلی نمازجمعه واهدای هدیه به کودکان حلقه وخواندن نمازدرمصلی توسط کودکان حلقه شهیدحججی وآموزش به آنها ۵/۹/۱۴۰۰ #پایگاه_مقاومت_بسیج_سمیه #حوزه_حضرت_زینب س @gharargahesayberiii

💊💊💊💉💉کادرسلامت متن خبر: درروزسه شنبه صبح ازساعت۷:۴۵تا۹ کادردرمان سلامت ازدرمانگاه فاطمیه برای گرفتن قندوخون وفشارخون وهمچنین دکترتغذیه برای بسیجیان به مناسبت هفته بسیج اجراکردندورژیم وسبک زندگی اسلامی راموضوع دین ونشاط وزندگی برای بسیجیان حلقه های صالحین انجام دادند ۳/۹/۱۴۰۰ #ندای فطرت #هفته بسیج مبارک #پایگاه مقاومت بسیج سمیه #حوزه حضرت زینب س کاشان

🇮🇷🇮🇷🇮🇷بشم رب الشهدا🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #برگزاری مراسم یادبودشهدابرسرمزارآنهاتوسط حلقه شهیدحججی و حلقه دختران حاج قاسم ودیدارباخانواده شهداوپذیرایی ازمهمانان # پایگاه سمیه حوزه حضرت زینب س کاشان س ۴/۹/۱۴۰۰گلزارشهدادرالسلام @gharargahesayberiii

تولید محتوا با #شب_جمعست_هوایت نکنم_میمیرم #پایگاه_ریحانه_النبی #حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س @gharargahesayberiii

شرکت دخترهای بسیجی در حلقه صالحین و آموزش نماز جمعه به آنها با سخنرانی فرمانده ناحیه مقاومت بسیج کاشان جناب سرهنگ اکبری و خطبه های نماز جمعه توسط،امام جمعه محترم شهرستان کاشان #پایگاه_ریحانه_النبی

❇️ پوستر | فرزند دماوند 🔹به یاد دانشمند برجسته و ممتاز هسته ای و دفاعی کشور شهید محسن فخری زاده #شهید_فخری_زاده #شهدای_هسته_ای 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد #حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س #ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii

💠 مقام معظم رهبری (مدظله العالی): 📌 این عنصر علمی کم‌نظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. 📚 پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هسته‌ای و دفاعی شهید محسن فخری‌زاده ، 99/9/8 🌷 سالروز شهادت دانشمند شهید محسن فخری زاده گرامی باد. #شهید_فخری_زاده ┈┈•✾🌸✾•┈┈ #پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد #حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س #ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii

نگاهی به زندگی دانشمند شهید محسن فخری زاده #پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد #حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س #ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii

♥️ گوییا هر محسنی یک جور دیگر می رود نام محسن را گمانم فاطمه(سلام‌الله‌علیها) خود می خرد ♥️ #شهید_فخری_زاده #پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد #حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س #ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii

🌷این سبکبالان که تا عرش جنون پر کشیدند آفتاب وصل را چون صبح، در بر می‌کشند 🌷از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند ذیل اگر گردد بلا لاجرعه‌نوش سر می‌کشند 🌷هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند بی‌سران در هفت شهر عاشقی سر می‌کشند 🌹هفتم آذر ماه سالروز شهادت دانشمند شهید محسن فخری زاده گرامیباد. #شهید_فخری_زاده #پایگاه_بسیج_اسما_طاهرآباد #حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س #ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان @gharargahesayberiii

بسم الله الرحمن الرحیم پارت-۵ دستش را برای خداحافظی با نیکا بلند کرد و بعد هم به سمت خانه ی خودشان حرکت کرد. ماشین را جلوی درب خانه پارک کرد، کلیدش را از داخل کیفش بیرون آورد و در را باز کرد. وارد حیاط شد و هنوز نرسیده عطر گلهای یاس داخل گلخانه مشامش را پر کرد، نفسی عمیق کشید و با حال خوشی به سمت اتاق قدم برداشت. دستگیره در را که به پایین حرکت داد، همزمان مادرش را هم صدا کرد، _مامان _مادرش از داخل آشپزخانه جوابش را داد، جانم مادر، اومدی...قرار نبود زودتر بیاید؟ _با لبخند چادرش را از سرش برداشت و به طرف او قدم برداشت. _چرا قرار بود، اما یه ساعت بعد ما، رامین اومد خونه ی مادرجون، مادرجون خواست حالا که اون اومده، یه کم بیشتر بمونیم. _برو لباساتو عوض کن بیا یه چیزی بدم بخوری. _باشه ای گفت و مقنعه اش را از سرش بیرون کشید و راهی اتاقش شد. لباسهایش را که عوض کرد برگشت پیش مادرش... _بابا هنوز مطبِ؟ _آره دیگه کم کم پیداش میشه. ساعتی بعد پدرش هم به جمعشان ملحق شد، شام را دور هم خوردند. پروانه در حالی که بشقابها را جمع کرده بود و آنها را داخل سینک می گذاشت، رو کرد به پدرش و با خنده گفت: _بابا _جونم بابا _مادرجون می گفت، بچه که بودی دوبار عمه رو هُل دادی تو حوض! آره؟ قبل از اینکه پدرش حرفی بزند، مادرش لبخندی زد و گفت: تو رفته بودی مادرجون و ببینی یا آمار شیطنتای باباتو در بیاری؟ چشمکی به پدرش زد و گفت: تازه خبر دارم که عمه چی کار کرده بوده که این مجازات و براش در نظر گرفته بودی! _پدرش خندید و گفت: پس متوجه شدی که حقش بوده. _باباجون دیگه نتونستی اختراعت و تعمیر کنی؟ ✍فاطمه سادات مروّج