eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
897 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
برش هایی از کتاب 📚پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎👇👇👇👇 عراقی‌ها کاملاً بر رودخانه مسلّط بودند. سنگرهایشان مشخص بود؛ آن‌قدر که به‌راحتی حرکتشان را می‌دیدیم. حتی صدای برخورد قاشق و بشقابشان را می‌شنیدیم. کافی بود که یکی از ما عطسه کند تا لو برویم. چون صدا می‌پیچید، خیلی آهسته صبحت می‌کردیم. فکر کردیم فقط یکی‌مان برود پائین و اولین نفری که داوطلب شد، حمید بود. پائین رفتن پر سروصدا و بالا آمدن توی دید عراقی‌ها. چارة دیگری نداشتیم. حمید حرکت کرد. او را نگاه نمی‌کردیم، بلکه فقط گوشمان به او بود و چشممان به عـراقی‌ها. منتظر شنیدن صدایی از حمید بودیم. با آن شیب تند به هر شکل می‌خواست پائین برود، اگر پرت نمی‌شد، سروصدای سنگ‌ها بلند می‌شد و عـراقی‌ها را متوجه می‌کرد؛ اما حمید چریک چنان نرم و ماهرانه پائین رفت که هیچ صدایی بلند نشد. به فاصلة کمی از لب رودخانـه زیر ارتفاع تپه در یک گودی پناه گرفت. او را می‌دیدم که با تسلّط کامل قدم می‌زد و شنـاسایی می‌کرد. بی‌آنکه ذره‌ای ترس به خود راه بدهد، کار خود را انجام داد و برگشت؛ اما بالأخره عـراقی‌ها او را دیدند. سرباز عـراقی تا او را دید، تیراندازی نکرد. حالا یا کمین بود یا چیز دیگر،‌ نمی‌دانم. به‌سوی فرماندهش دویـد تا حمید را نشان دهد. در همین فاصله حمید با چابکی خود را بالا کشید. ما همان‌جا ماندیم تا واکنش عراقی‌ها را ببینیم. حدود ده، پانزده نفر ایستاده بودند و مشکوک این‌سو نگاه می‌کردند و برایشان سؤال بود که آن فردی را که دیده‌اند، از افراد بومی بوده، یا نظامی؟ بالاخره پائین آمدند و ما عقب کشیدیم. شناسایی دوم ما با حمید چریک،‌ بود. شب عید نوروز یا شب قبل از آن بود. حمید بود، (عبدالحسین) رحیمی و (سیدمحمّد) تهامی و حاج مهدی کازرونی و من. در منطقۀ «امامزاده عبّاس»، سمت چپ ارتفاعات کمرسرخ، چند تا دِه بود. تک‌درختی هم بود که فکر کنم بلوط بود. ما روزها در پناه این درخت که تنۀ بزرگی داشت، خط عراقی‌ها را دیده‌بانی می‌کردیم. آن شب پای درخت یک‌چیزی خوردیم و در همان حال برنامه‌ریزی کردیم. بَلدی داشتیم به‌نام «شیخی عیسی» که نوۀ «شیخ قیوم»، بزرگ روستای «قیوم» بود. قرار شد حـاج رحیمی، تهـامی و شیخ عیسی با یکی از بچّـه‌های اطلاعات به‌نام «عـرب» به‌سوی جادۀ آسفالت رفته، از طریق شیارها از خط دشمـن عبور کنند و اگر ممکن شد به‌سمت ارتفاع «202» بروند و پس از شناسایی،‌ به خط خودی برگردند. ادامه دارد.. برگزیده ای ازکتاب بغداد-بهشت درفضای مجازی برای حلقه های صالحین مقاومت بسیج سمیه حضرت زینب س کاشان
🖤🖤🖤 برگزاری مراسم عزاداری شب اربعین حسینی منزل خانم قاسمی سوره یس.حدیث شریف کساء و زیارت عاشورا.شیخ محمد نوروزی فدک ویدوج# حوزه مقاومت حضرت زینب (س)