eitaa logo
خبرگزاری بسیج حوزه حضرت زینب سلام الله علیها کاشان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
900 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
🌐 تنها مرجع رسمی از مستندات وعملکرد پایگاههای حوزه حضرت زینب س https://eitaa.com/basijnews_hazratzeynab 📢 ارتباط با مدیر کانال جهت تبادل انتقادات و پیشنهادات @tahasb253
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃خوشبختی خود به خود به وجود نمی آید، 🍃رسیدن به خوشبختی فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است. 🍃افکار غلط را کنار بگذارید، 🍃به اضطراب ها غلبه کنید، 🍃علاقه ها را شناسایی کنید، 🍃وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید... 🍃فراموش نکنیم انسانها خود به خود خوشبخت نمی شوند، 🍃تلاش کنید؛ 🍃تلاش کنید؛ 🍃و باز هم تلاش کنید... 🔹در همه حال خدا را فراموش نکنید موفق میشوی ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. 🍃سوال اول: خداچه میخورد؟ 🍃سوال دوم: خداچه می پوشد؟ 🍃سوال سوم: خداچه کارمیکند؟ 🍃وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به 🍃غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. 🍃 اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟ 🍃غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد 🍃اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد 🍃اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. 🍃فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. 🍃سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی 🍃وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد 🍃 بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ 🍃غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام... ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃روزی حضرت ابراهيم علیه‌ااسلام در نزديكي بيت المقدس پيرمردی را ديد.حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟ 🍃پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است؛حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟ 🍃پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولی مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم! 🍃حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟ 🍃پيرمرد که حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روی آب رد ميشوم! 🍃حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم! 🍃به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. 🍃پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد! 🍃پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کرد و به منزلش برد. 🍃صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم. 🍃پيرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت:چه دعايی بكنم!؟ 🍃دعای من مستجاب نميشود! سی‌وپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! 🍃حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود! 🍃حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم! 🔹گاهی در مستجاب نشدن حاجات اسراری است… 🍃۳۵ سال آه و‌ناله‌های عابد باعث شده بود چنان مقامی پیدا کند که از روی آب رد شود! 🔹تا میتوانیم به درگاه خدا دعا کنیم و نتیجه را به او‌ واگذاریم ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 ✍️ به خدا نزدیک شو 🍃در پای منبر عالِمی بزرگ مردم زیادی می‌نشستند. 🍃روزی عالم متوجه شد جوانی مدتی است که در پای منبر او حاضر نمی‌شود. پس سراغ او را گرفت. 🔸گفتند: 🍃آن جوان دیگر از خانه بیرون نمی‌آید و مشغول عبادت است. 🔹عالِم پیش او رفت و پرسید: 🍃ای جوان! چرا درب خانه بر روی خود بسته‌ای و عبادت می‌کنی؟ 🔸جوان گفت: 🍃برای نزدیک‌شدن به خدا باید درب بر روی خود بست و خانه‌نشین شد. 🔹عالم گفت: 🍃هرگاه دیدی به مردم نزدیک‌‌تر می‌شوی و در میان مردم و برای مشکلات آنان همت می‌کنی، بدان به‌ خدا نزدیک شده‌ای. تو که درب بر روی خود بسته‌ای و از مردم گریزان هستی بدان از خدا دورتر می‌شوی. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃ﻣﺮﺩﯼ ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ...؛ 🍃ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻔﮕﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ. 🍃ﺑﺎ ﻣﺸﺖ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﻮﺑﯿﺪ، ﻫﺠﻮﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ. 🍃ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻤﺪﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﺐ، 🍃ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!... 🍃" ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻓﮑﺮ ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ، ﺍﮐﺴﯿﮋﻥ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!!... " 🍃ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑِﮑﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻻﻝ. 🍃ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﮐﺎﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ... ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 ✨براساس داستان واقعی 🍃یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاضر میشه بیاد  مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند. 🍃درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند. 🍃وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای 🍃 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد، 🍃از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟ 🍃شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛ 🍃عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟ ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد 🍃 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم 🍃؛داماد  با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور 🍃🍃جواب داد : 👈وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟ 🍃 خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند 🍃آقا امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛ 🍃این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زایر ما بودند. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃در ماه رمضان پیرمردی دور از چشم مردم، غذا میخورد. چند جوان به او گفتند: ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟ 🍃پیرمرد گفت: چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا میخورم. جوانان خندیدند. 🍃🍃پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، کسی را مسخره نمیکنم، به کسی دشنام نمیدهم، کسی را آزرده نمیکنم، چشم به مال کسی ندارم و ... 🍃ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم، 🍃 آیا شما هم روزه هستید؟ 🍃یکی از جوانان در حالی که سرش را از خجالت پایین انداخته بود، به آرامی گفت: خیر ما فقط غذا نمیخوریم. 🍃ماه رمضان برای همه ی آنان که چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان، در خدمت خلق خداست، و زمین را، آب را، و گل و سبزه را و دیگر موجودات را آسیب نمی رسانند پر برکت باد... ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄,
💫🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود... 🍃روزی به آبادی دیگری رفت...عابد به نانوایی رفت و چونکه لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد با حزن و اندوه رفت... 🍃مردی که در آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: که آن مرد را نشناختی؟ 🍃نانوا پاسخ داد نه... 🍃مرد گفت:فلان عابد بود... 🍃نانوا گفت: که من از مریدان اویم و با عجله به دنبال عابد روان شد و به ایشان گفت 🍃 میخواهم از شاگردان شما باشم...عابد قبول نکرد... 🍃نانوا گفت که اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام خواهم داد... 🍃عابد پذیرفت ...وقتی همه شام خوردند نانوا رو به عابد گفت:سرورم دوزخ یعنی چه؟ 🍃عابد پاسخ داد:دوزخ یعنی اینکه تو برای خاطر رضای خدا یک تکه نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!! ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🔹 فرشته از خدا پرسید: 🍃مردمانت مسجد میسازند، 🍃نماز میخوانند، 🍃چرا برایشان باران نمیفرستی؟ 🔹خدا پاسخ داد: 🍃گوشه ایی از زمین دخترکی کنار مادر و برادر مریضش در خانه ای بی سقف بازی میکند... تا مخلوقاتم سقفی برایشان نسازند، آسمان من سقف آنهاست. پس اجازه بارش نمیدهم! 🔹خدایا نانی ده که به ایمانی برسم نه ایمانی که به نانی برسم...🔹 ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙 شـــــــــب🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🔹دنیا دار مکافات است 🍃وقتی پرنده ای زنده است.. مورچه ها را می خورد! 🍃وقتی ميميرد.. مورچه ها او را می خورند! 🍃زمانه و شرايط در هر موقعی ميتواند تغيير کند.. 🍃در زندگي هيچ کسی را تحقير يا آزار نکنيد. شايد امروز قدرتمند باشيد.. 🍃اما يادتان باشد. زمان از شما قدرتمندتر است!!! 🍃يک درخت ميليونها چوب کبريت را ميسازد.. 🍃اما وقتی زمانش برسد.. فقط يک چوب کبريت برای سوزاندن ميليونها درخت کافيست. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
🌟🌙🌙 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🔹ﺳﺨﻦ یک عارف دانا ﺑﺎ فرزندش! 🍃ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐسی که ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻣﮑﻦ 🍃ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯی ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ ﺟﺎﯼ ﺩﻫﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﻓﻘﻂ 1 ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، 🍃ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻧﻴﺎﺯ. 🍃ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ 1-  ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ 2- ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯽ 3- ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ 4- ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ...  🔹ﭘﺲ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ، ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ.....🔹 ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
💫🌟🌙 شـــــــــب✨ 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ... 🍃ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ 🍃ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ. 🍃ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﺨﻮﺍﻩ 🍃ﺩﺭﻭﯾﺶ ﮔﻔﺖ : 🍃ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ 🍃ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ دیگری ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻄﻠﺒﻢ.. ༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻ . 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴 @gharargahesayberiii ┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄