eitaa logo
بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی شیراز
620 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
128 فایل
❇️بسیج‌دانشجویی‌دانشکده‌علوم‌قرآنی‌شیراز❇️ پایگاه شهید کمیل صفری‌تبار 🔴 پل ارتباطی ما و شما: 👈🏻خواهران: 🆔 @Mousavi_basij 👈🏻برادران: 🆔 @s_agh00
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦♨️⁩لحظه ای با اساتید ⁦♨️⁩ روز اولی که قرار بود در دانشگاه شیراز تدریس کنم ،رفتم آموزش و پرسیدم کلاسم شماره ۱۳ بود اومدم تو راهرو دنبال کلاس شماره ۱۳ گشتن ،هر شماره‌ای بود به غیر از شماره ۱۳ یه کلاس بود که شماره نداشت .کلاس قبل و بعدش رو که نگاه کردم شماره های ۱۲ و ۱۴ بودن .یه پسر هیکلی و چارشونه دم در ایستاده بود بازم برای اینکه مطمئن بشم ازش پرسیدم که کلاس شماره ۱۳ همینجاست ؟پسر هم گفت مگه سواد ندارین وقتی این طرف ۱۲، هست این طرف ۱۴ یقینا این کلاس ۱۳ هست.بهش گفتم پس بفرمایید ک برسم خدمتتون گفت تو میخوای برسی خدمت ما؟ بعد رفت داخل و به بقیه دانشجوها گفت این میخواد برسه خدمت ما! و بالا خره وارد کلاس شدیم این پسر از اینایی بود که به شدت باهوش بود ولی بسیار اذیت کن .همیشه درس رو خیلی خوب متوجه میشد ولی کلاس رو بهم میریخت . یه روز که وارد کلاس شدم دیدم بر عکس همیشه آروم و ساکت نشسته سرجاش .منم گفتم این امروز یه بلایی قراره سر من بیاره .اول از همه هم به صندلیم شک کردم .ننشستم و وسایلمو گذاشتم رو میز ،شروع کردم که با همون قلدری خاص همیشگیش گفت استاد چرا نمی‌شینید ؟که گفتم راحتم باز گفت استاد بشینید خسته میشین . دیدم هیچکس هم نطق نمیکشه... شک کردم از این همه اصرارش . گفتم بلند شو بیا اینجا .اومد جلو کلاس گفتم بشین رو صندلی من .گفت نمیشینم با ماژیکم هلش دادم نشوندمش دیدم جوهر ریخته بود روی صندلیم . همه بچه ها هم چون ازش میترسیدن نمیتونستن حرف بزنن. خلاصه که ماجرا با این دانشجو کم نداشتم... بعد از این ماجرا هم ماشینمو تو پارکینگ اساتید کلی خط انداخت، با وجود دوربین حتی ! 👤خانم دکتر تسلیمی/دکترای ادبیات عرب 🆔@basijshiraz
🔥لحظه ای با اساتید🔥 بسم الله الرحمن الرحیم اولین کلاسی که بنده با دانشجویان خانم داشتم در مجتمع غدیر بود در سال ۸۶. حدود سی نفر دانش پژوه خانم بودند.درس علم حدیث بود،یعنی کلاس تخصصی بود و اون موقع بنده دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز،گرایش علوم قرآن و حدیث میخوندم. و یادمه چون اولین کلاسم با خانم ها بود به حدی استرس داشتم که در کلاس سرم رو بلند نمیکردم و به کلاس نگاه نمیکردم.حتی موقع حضور و غیاب اگر خانمی بجای دوستش میگفت حاضر من تیک حاضر رو میزدم.اصلا متوجه نبودم چند نفرند و این صدا متعلق به کی هست.و خیلی استرس شدیدی داشتم و مشخص بود.یادمه بعد از کلاس که تموم شد یکی از خانم ها اومد کنار تریبون من و آروم به من گفت استاد اینقدر استرس نداشته باشید.ما مثل خواهراتون میمونیم. میخواید براتون یه لیوان آب بیارم؟ چرا دستتون اینقدر میلرزه؟ و من از جلسه بعد با این حرفی که اون بنده خدا به من زد استرسم کمتر شد و در طول سالها کلاس های زیادی که با خانم ها داشتم این حالت غیر طبیعی به مرور از بین رفت و به حالت طبیعی رسید. البته بنده چون تدریس رو زود شروع کردم(از سال ۸۵،بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشکده علوم قرآنی در رشته علوم قرآن)،جاهایی که برای تدریس میرفتم غالباً سنم کمتر از بقیه اساتید بود و دانشجوها یا مسئولین آموزش فکر میکردن دانشجو هستم،نمیدونستن استاد هستم. مثلا توی دانشکده سلمان فارسی سال ۹۲ که درس تفسیر موضوعی داشتم اوائل ترم رفتم داخل آموزش که پوشه و لیست دانشجوها را بگیرم و آقایی که داخل آموزش بود به من گفتن اینجا ورود دانشجو ممنوع است و فقط اساتید باید وارد بشن و وقتی که گفتم استاد هستم بنده خدا متعجب شد. 🔸جناب دکتر فاطمی٫دکتری علوم قرآن و حدیث 🌱 🆔 @basijshiraz
♨️⁩لحظه ای با اساتید ⁦♨️⁩ یکی از دانشگاه ها که تدریس می کردم هرترم یکی از دانشجوها از پدر همسرش مایه می گذاشت پایین برگه امتحانی می نوشت استاد من عزادارم استاد حواستون بهم باشه ما که یادمون می رفت پدرشوهر ش ترم قبل به رحمت خدا رفته تا دو، سه ترم مدام با ارفاق ودلسوزی در نمره دادن عرض تسلیت می گفتیم تااینکه دوستش گفت استاد ایشان مجرده! اون وقت بود که فهمیدیم با دانشجو باید دانشجویی برخورد کرد البته اصل بر صحت است مگر آنکه خلافش ثابت شود اگر برای دانشجویان این دوره اصل معکوس نباشد 👤خانم دکتر آهنگران/دکترای فقه و حقوق خصوصى 🆔@basijshiraz
🔥لحظه ای با اساتید🔥 به نام دوست چند سال پیش یک دانشجوی عرب زبان از کشور کویت نزد من درس می خواند این دانشجو در مهارت زبان فارسی خیلی ضعیف بود و در رشته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی تحصیل می کرد. در آن سال‌ها من خارج کشور بودم و او علاوه بر کلاس چون بر زبان فارسی تسلط نداشت از من خواسته بود به صورت فوق‌العاده با او کار کنم. درس ها را یکی یکی پیش می بردیم از آب، تا بابا تا دیگر ارکان زبان فارسی با او سخن می گفتم. بعد از آن معانی و بیان، دستور زبان فارسی، تاریخ بیهقی و شاهنامه تا درس های تخصصی ادبیات رو با او کار کردم. این دانشجوی عرب زبان که اصالتاً کویتی بود همه ی این درسها را نمره آورد. چون ادبیاتی ها چندین واحد عربی دارند به درس قواعد عربی رسیدیم؛ این جا بود که با کمال تعجب دیدم این دانشجوی عرب زبان از همه ی درسها برایش سخت تر، درس عربی است او با من می گفت شاهنامه و تاریخ بیهقی و سعدی و حافظ هیچ! امان ازدست مبادی العربیه! او با وجود این که از دانشگاه کشور کویت فوق لیسانس گرفته بود و خودش مدرس بود نمی توانست چهارده صیغه ی فعل «ذهب» را صرف کند. واقعا حیرت کردم. این جا بود که یاد سیبویه افتادم. فهمیدم صرف و نحو عربی را ایرانیان به اینجا رساندند و برایش کتاب‌ها نگاشته اند و حتی امروز ما در آموزش عربی از خود عرب زبان ها حساسیت و سخت گیری بیشتری داریم. 👤جناب استاد سیّد محمّد هادی حسینی_دکترای زبان و ادبیات فارسی @basijshiraz
💥لحظه ای با اساتید💥 معلمی سراسر خاطره است .از سالیان تدریس در مقاطع مختلف و گروههای سنی متفاوت، انبوهی از خاطرات برایم به یادگار مانده که یادآوری هرکدامشان عشق به تدریس را در وجودم شعله ورتر می سازد. از بین همه آنها الان ذهنم درگیر خاطرات کلاس روش تدریس است که برای طلاب بین الملل جامعه الزهرا س در قم داشتم. کلاسی که شاگردانش از ملیتهای مختلف و استعدادهای متفاوتی حضور داشتند. برخی از آنها به چند زبان مسلط بوده و در چند رشته مختلف دارای مدرک دانشگاهی بودند. نکته جالب کلاسهای بخش بین الملل که همه استاتید بدان اذعان داشتند، خلوص مثال زدنی طلاب بود. محال بود درس نخوانند، بهانه بیاورند، خواهان حذف بخشهایی از کتاب باشند.اموری که در کلاس ایرانیها بسیار طبیعی بود. غالبشان زبان فارسی را خوب نمی دانستند، با این که درس را سر کلاس می گرفتند، مطالعه جزوه برایشان سخت بود اما همه، برای یادگیری همه تلاش خود را می کردند. همین نیرو انرژی مضاعفی به اساتید برای ارائه بهتر دروس می داد و احساس مسئولیت آنان را بیشتر می نمود. شاگردی داشتم که اصالتا پاکستانی بود(زبان اردو) ؛ در امارات در یک دانشگاه آمریکایی حسابداری خوانده بود (انگلیسی)، به جهت زندگی در امارات به زبان عربی مسلط بود و فارسی راهم خوب می دانست. تدریس در چنین کلاسی تسلط و ابتکار عمل زیادی می طلبید. به لطف خداوند متعال تجربه های پیشین و مطالعه های جدید کلاس خوب و پرباری را رقم زد. نوبت به ارائه های دانشجویان کلاس که رسید هر کس به نحوی توانمدیهایش را به نمایش گذاشت. برخی از جدیدترین نرم افزارهای تکنولوژی آموزشی که در کلاس آموخته بودند استفاده کرده و موضوعات جدید و بروزی را برای تدریس خود انتخاب نموده بودند. برخی هم امکانات استفاده از نرم افزار و لپ تاپ و ... را نداشتند. از جمله خانم پاکستانی که سر و لباسش حکایت از وضعیت نه چندان خوب مالیش می داد از بقیه مسن تر بود اما از آن خانمهای بسیار پرتلاش و مخلص. نوبت به ارائه اش که رسید موضوع تدریسش آموزش سوره حمد و وضو به کودکان بود. متناسب با گروه سنی که مخاطبش بودند از لباسهای رنگ روشن استفاده کرده بود. کارتهایی ساده طراحی کرده بود و با خلاقیت از حداقل امکانات کمک آموزشی بهترین بهره را برده بود و خلاصه ارائه بسیار خوبی داشت. (گرچه از اسلاید و لپ تاپ و فیلم و ... ) استفاده نکرده بود. در پایان پس ازبیان نقاط ضعف و قوتش، گفتم ان شاءالله برگردید کشورتان و معارف اهل بیت را در دانشگاهها در کسوت استادی نشر دهید. با همان خلوص و سادگی گفت: نه استاد من میخوام معلم قرآن بچه ها و پیرزنها بشم. 👤خانم دکتر علوی/سطح ۴(دکتری) تفسیر تطبیقی 🆔@basijshiraz
🔥لحظه ای با اساتید🔥 بسم الله الرحمان الرحیم. زمانی که در دانشکده علوم پزشکی شیراز تدریس می کردم برخی از دانشجویان رفتار خوبی با بنده که یک روحانی هستم نداشتند.به همین سبب نسبت به تدریس در آن دانشکده قدری بدون انگیزه و بی رغبت شده بودم. در همان ایام در رویایی صادق دیدم که در کلاس درس هستم و دارم راجع به شخصیت والای نبی اکرم حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله برای دانشجویان سخن می گویم و دقیقا یادم هست که می گفتم حضرت با وجودی که والاترین شخصیت بشری هستند فقیرترین وجود عالم هم نسبت به خداوند هم ایشانند چون هر کمالی که دارند عین ربط و فقر به خداست. نام مبارک حضرت را که آوردم دیدم سمت چپ در ردیف اول کلاس ، خود شخص نبی اکرم حضور دارند و نشسته اند . تمام کلاس صلوات می فرستند و دیدم که خود حضرت هم صلوات می فرستند. به این صورت متوجه شدم که زحمات ما ان شاء الله موردقبول است و تاثیر گذار می باشد. 👤جناب استاد دکتر پورعلی فرد_دکترای مدرسی معارف گرایش مبانی نظری اسلام. 🆔 @basijshiraz
✨لحظه ای با اساتید✨ 🌹به نام آنکه هر آنچه داریم از اوست🌹 با سلام و احترام و آرزوی قبولی طاعات 🍃🍃🍃🍃🍃 تدریس سال های متمادی در دانشکده علوم قرآنی شیراز، لحظات بسیار زیبا و خاطرات دلنشینی برام به همراه داشته. لحظات پربار نشست و برخاست با خوبان قرآنی. عزیزانی که قلبشون مثل آینه پاک و مثل دریا زلاله. عزیزان بی ادعای با صفا و صمیمی. عزیزانی که در کنارشون همیشه احساس آرامش دارم. و حتی یاد این عزیزان برام بسیار شیرین و دلنشینه. 🍃🍃🍃🍃🍃 در مدت 18 سالی که در دانشکده تدریس دارم، سعی کردم امتحاناتم بدون ناظر و مراقب برگزار بشه و در امتحانات میان ترم، پس از تحویل برگه سؤالات، جلسه رو ترک می کنم. دانشجوها در کنار کیف و کتابشون مشغول آزمون می شن. معتقدم که این اعتماد وجود داره و دانشجویی که پای سفره قرآن دعوت شده به سطحی از آگاهی رسیده که خداوند رو در هر لحظه ناظر بر اعمال خودش می بینه و بنابراین خجالت می کشم که در جلسه آزمون حضور داشته باشم. البته وسط آزمون سری به اونها می زنم تا اگه سؤالی باشه رفع بشه. البته اول در می زنم بعد وارد می شم.(مچ گیری ممنوع☺️) و همیشه به این عزیزان عرض می کنم که این آزمایش خوبی برای اوناست که خودشون رو محک بزنن. طوری که اگر خدای ناکرده نتونستن چشمان خود رو کنترل کنن بدونن مسیر رو اشتباه اومدن و آب در هاون می کوبن و بهتره برگردن و عمر خودشون رو تلف نکنن شاید در خیاطی و گلدوزی و هنری دیگه موفق بشن و از عمر بهره ببرن. 🍃🍃🍃🍃🍃 به راستی اگه در ادبستان قرآن ادب نشیم کجا ادب می شیم؟ خدا کنه کارمون به جایی نرسه که روزگار ادبمون کنه. 🍃🍃🍃🍃🍃 بگذریم..... اوایل دهه 80 یک روز صبح که از پله پشتی ساختمان دانشکده، کنار پارکینگ (چون هنوز ساختمان دانشکده تکمیل نشده بود.) وارد راهرو کلاسها شدم دیدم یکی از دانشجوها با چشمی اشکبار منتظر ورود بنده است، و گریه اجازه سلام و احوالپرسی به او نمی ده و فقط اشک می ریزه. شاید 10 دقیقه ای فقط اشک می ریخت و هق هق می کرد. من هم متعجب از رفتار او بودم که خدایا چی شده که اینجور اشکباره؟ پس از مدتی هق هق کنان و بریده بریده گفت: استاد یادتون می یاد دو جلسه پیش آزمون میان ترم داشتیم؟ گفتم: بله گریه کنان گفت: وقتی شما برگه سؤالات رو به ما دادید و کلاس رو ترک کردید به محض خروج شما از کلاس، من کتابم رو از کیفم درآوردم و تند تند به کتاب نگاه کردم و پاسخ همه سؤالات رو نوشتم. تو رو خدا منو حلال کنید از اعتمادتون سوء استفاده کردم. 😔😔😔 گفتم: خب ولی دیدم گریه باز هم قطع نمی شه، پیش خودم گفتم عذاب وجدانی بود و بیان کرد و حالا آروم می شه اما نه.... 🍃🍃🍃🍃🍃 گفتم: دیگه برای چی گریه می کنی؟ گفت: استاد جلسه قبل یادتون هست نمرات رو اعلام کردید؟ گفتم: بله. گریه کنان گفت: استاد نمره من 13 شده بود. یه هفته توش موندم که چطور من که از روی کتاب همه رو نوشتم چرا نمره اینطوری شد. من برای نمره بالا کتاب رو باز کردم وگرنه اندازه 13 که خودم بلد بودم جواب بدم. 🍃🍃🍃🍃 دیگه نتونستم جلوی خندم رو بگیرم و گفتم: تو این زمینه کمکی از دستم بر نمی یاد این رو دیگه برو از خدا بپرس. 🍃🍃🍃🍃🍃 👤زهره معارف/ دکترای علوم قرآن و حدیث/سطح 3 تفسیر جامعه الزهرا سلام الله علیها 🆔@basijshiraz
💥لحظه ای با اساتید💥 سال 95 تو مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد تدریس میکردم. اولین جلسه ترم بود و داشتم از دانشجوها اسامیشون رو میپرسیدم که یک دفعه با صحنه عجیبی مواجه شدم؛ هم اتاقی دوران کارشناسیم هم یکی از دانشجوهای کلاس بود!!!. در مورد این دوستم بگم که بعد از دانشگاه به دلیل بعضی از اخلاقهای خااااصش همیشه ازش فراری بودم و حتی شمارش هم پاک کرده بودم.خلاصه اهمیتی ندادم ولی اون سر کلاس کلا یک لبخند شیطنت آمیز روی لبش نقش بسته بود و هیچ حرفی هم نمیزد و فقط مستقیم نگاهم میکرد. آخر کلاس بلافاصله رفتم بیرون تا باهاش مواجه نشم. ولی فایده نداشت و شمارم رو پیدا کرده بود. دیدم پیامک داده: سلام بر دوست دیروز و استاد امروز... به هر حال از پیگیر بودن این دوستم کاملا اطلاع داشتم و میدونستم به این راحتی دست از سرم برنمیداره. منم خودم رو زدم به اون راه و گفتم نشناختمت و هر کاری داشتی در خدمتم!!! خلاصه، دیگه تا آخر ترم آویزون بنده بود.مثلا یه شب که در طول هفته دانشگاه میموند دیگه خوابگاه نمیرفت و مستقیم میومد منزل ما، تحقیق ها رو هم که کلا از من میخواست یا سر کلاس با لحن خاصی میگفت استاااد میشه بیشتر توضیح بدین. هر چند دیگه اون دانشگاه نرفتم. ولی خاطره اون کلاس همیشه توی ذهنم مونده. البته دردسرها و درخواستهای آقای الف تا هم اکنون نیز ادامه دارد... 🆔@basijshiraz