📢بسیج دانشجویی دانشکده های مهندسی دانشگاه شیراز برگزار می کند:
🔷پویش #خاطرات_نور
📌«ویژه تمامی دانشجویان دانشگاه شیراز»
📝پویش خاطره نویسی و دلنوشته از اردوی سالیان گذشتهی راهیان نور
📍مهلت ارسال آثار : ۱۱ بهمن تا ۱۱ اسفند
🎁به آثار برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهدشد.
✉️برای ارسال آثار به ایدی زیر در ایتا یا تلگرام پیام دهید:
@h_m_ali_s_22 برادران
@fm_panahande خواهران
🔸لینک کانال های پایگاه مهندسی در فضای مجازی
http://shirazu-basir.ir/eng
🌐 صفحات رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز
هدایت شده از بسیج دانشکدههای مهندسی
🖋 "بهناممرجعدلتنگیها"
مقصد آخرمان شلمچه بود. از اتوبوس پیاده شدیم و در کویر خاکی که بوی خاک نمیداد قدم گذاشتیم. چفیهام را روی سرم انداختم. مداحمان از همانجا میکروفونش را دست گرفت و برایمان مداحی کرد تا تپهای که اسمش را گذاشته بودند: «کربلا فقط یه سلام.»
بالای تپه بودیم. ده قدم با سیم خاردارهایی فاصله داشتیم، که بزرگترین فراق را برایمان ساخته بود. کنار تابلو نشستم و دستم را توی خاکهای داغ بردم و مشتی خاک برداشتم. مداح میخواند: «همهی مردم دنیا مارو میخونن دیونه، آره ما دیوونه هستیم بیخیال این زمونه...»
راست میگفت. دیوانه بودیم که در این گرما آمدهایم نشستهایم اینجا و اول سالمان را گریه میکنیم. ولی این دیوانه بودن آرزوست برای خیلیها... این دیوانه بودن میارزد به عاقلی که زندگیاش بدون تنفس در این خاک بگذرد و قدمی در این خاک داغ که بوی عشق و ایثار میدهد نمیگذارد.
در فاصلهی کمی از کربلا، آنجا کربلایی دیگر شده بود...
دلم میخواست صدایم را از گلو خارج کنم و جیغ بزنم، چه میشد اگر این سیم خاردارها، همیشه اسباب شکنجه نبودند. چه میشد اگر چشم ما هم موفق به دیدن کربلایی میشد، که برای بقیه خاطره بود و برای ما افسانه، شاید هم آرزو...
ومداح همچنان میخواند: «رویامه، رویامه، رویامه! کربلا آخر دنیامه... حسینابن علی آقامه. یه کنج از حرم به من جا بده، دلم تنگته خدا شاهده...»
#خاطرات_نور
#راهیان_نور
🔗 ثبتنام از طریق:
shirazu-basir.ir/nur
🇮🇷بسیج دانشجویی دانشکده های مهندسی دانشگاه شیراز
http://shirazu-basir.ir/eng
هدایت شده از بسیج دانشکدههای مهندسی
سلام و درود خداوند ؛ متوالیاً و متواتراً به شهدای اسلام از هابیل تا کربلای عراق و از کربلای عراق تا کربلای ایران...
سراسر خاک است
گویی که انسان خاکی ست که فرش گشته
و براین بوستان گسترده
و خون ؛که همچون جوی ، روان
و درد ؛ چون فریاد آتش ، نهان
از کجا بگویم؟
از اروند؟ و آن پلاک درون ماهیان؟
از طلاییه و آب نمکینش ؟ که نمک گیر کرد بچه هایمان را؟
یا از کمیل و صدای اذان ابراهیم ؟
از که بگویم؟
از باکری؟ یا از برادرش که دلشان نیامد تا ابد منطقه را ترک کنند؟
از باقری؟ از چمران؟ از دهلاویه و مرغابی هایش ؟ از خدا بود و دیگر هیچ نبود...
از چه بگویم؟
از عشق ؟ از جنون ؟ از دیوانگی و عطش؟ از لب های خشک دوست؟ آبی که درون قمقمه ماند و کسی پیش از دیگری آن را ننوشید...
بگذارید نگویم
نگویم تا بیایند
ببینند
بخوانند
بشنوند
و بگریند.....
آنقدر بگریند که اشک هایشان خاک را گل کند ،به یاد عملیات خرازی که خداوند خاک را گل کرد تا تانک های دشمن اجازه عبور نداشته باشند...
به یاد آن مسیحی، ارمنی و زرتشتی ...
به یاد حوض خون
و به یاد قاسم و قسم هایش کنار رود...
که خدایا تورا قسم می دهیم به این اشک ها:
مارا با شهدایمان محشور کن...
#خاطرات_نور
#راهیان_نور
🔗 ثبتنام از طریق:
shirazu-basir.ir/nur
🇮🇷بسیج دانشجویی دانشکده های مهندسی دانشگاه شیراز
http://shirazu-basir.ir/eng