فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وضعیت قشر ضعیف جامعه با یارانه ۴ دلاری و بنزین ٣ هزار تومنی به روایت تصویر 😐
🔺 مسؤلین به خودتون بیایید تا دیر نشده...
@basir_72
باسلام
به علت آلودگی هوای تهران که مدارس تعطیل شده است
دوستان هیئتی گفتند
ماهم می ریم شهرستان و خواهش کردندکه هیئت برگزارنشه که ازاحکام جا بمونن
بدین علت فرداسه شنبه هیئت صاحب الزمان عج ویژه بانوان تشکیل نمی شود.
انشاالله سه شنبه بعد هیئت داریم
باتشکر
شورای فرهنگی شهرک شهید نوری
@basir_72
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:
🔴 رهبر معظم انقلاب:اگر نایستیم، ما را خواهند خورد...
@basir
#تشرفات
آقا محمد که متصدی شمعهای حرم عسکریین است، می گوید: کلیددار آن مکان مقدس شخصی به نام سید حسین بود و خیلی از اوقات برادرش سید شاهر از طرف او این کار را انجام می داد. سید شاهر می گوید: شبی در حرم به نیابت از برادرم مشغول خدمت بودم تا اینکه قصد کردم درهای حرم را ببندم. یکی از درها را بستم. ناگاه دیدم سید جلیل القدری در نهایت خشوع داخل شد و در مقابل ضریح ایستاد. با خود گفتم: او می بیند من می خواهم درهای حرم را ببندم، لابد زیارت خود را مختصر می کند. کتابی را که در دست داشت گشود و شروع به خواندن زیارت جامعه کبیره با ترتیل و اطمینان نمود و در بین خواندن هر یک از فقرات آن زیارت مثل کسی که مضطرب و حیران باشد گریه می کرد. نزد او رفتم و از او خواستم زیارتش را تخفیف دهد و عجله کند. ولی اصلا توجهی ننمود.
✨💫✨
من هم کمی نشستم، اما خلقم تنگ شد. دوباره برخاستم و از او خواهش نمودم که زیارتش را تخفیف دهد و این بار حرفهای خشنی به ایشان گفتم. باز به من التفات نکرد. تا اینکه برای بار سوم از او درخواست تخفیف زیارت و توقف را نمودم و کتابی که در دست داشت از او گرفتم و به او فحش دادم!!! باز آن سید جلیل معترض من نشد و آن حال تأنی و گریه و حضور قلب خود را از دست نداد ولی همین که من کتاب را از دستش گرفتم، متوجه شدم چشم هایم چیزی نمی بیند. تلاش کردم که شاید اطراف را ببینم، اما دیدم واقعا کور شده ام. با این حال خودم را نزدیک دری که باز بود کشاندم و دو طرف آن را با دو دست گرفتم و منتظر بیرون آمدن او شدم.
✨💫✨
وقتی زیارتش را در پیش روی مبارک تمام کرد، متوجه پشت ضریح مقدس شد و حضرت نرجس خاتون و حکیمه خاتون را زیارت نمود که من صدای او را می شنیدم. بعد از زیارت، به قصد خروج به طرف در آمد. همین که نزدیک در رسید و خواست بیرون برود، دامنش را گرفتم و تضرع و زاری نمودم و آن بزرگوار را قسم دادم که از تقصیر من درگذرد و چشم های مرا به حالت اول برگرداند. ایشان کتاب را از من گرفت و به چشمهای من اشاره ای نمود، همان لحظه چشم هایم به حالت اول برگشتند و همه چیز را می دیدم. مثل اینکه اصلا نابینا نشده ام. اما آن بزرگوار از نظرم غائب شد و هر قدر در رواق و صحن جستجو نمودم احدی را ندیدم.
📗ملاقات با امام زمان در کربلا ص١٢٨
@basir_72