#از_او_بگوییم
💠دعای امام زمان...
🔹پسر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدید، این هم پولش.
بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را آماده کرد، لبخندی زد و گفت:
چون پسر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری!
🔹پسر کوچولو ایستاد و چیزی نگفت.
مرد بقال که احساس کرد پسر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت: “پسرم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار”
پسرک پاسخ داد: “عمو! میشه خودتون بهم بدین؟”
بقال با تعجب پرسید: چرا پسرم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
پسرک با خندهای کودکانه گفت: بله فرق میکنه! آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
🔹 امام صادق علیه السلام در دعایی میفرمایند: «یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ مَا 'أَنْتَ أَهْلُه'» ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را، "آن چنان که شایستهی تو است"، عطا نما!»
📚 کافی، ج ۲
📌داشتم فکر میکردم که چه خوب بود، من، تو و همهی شیعیان از #امام_زمان عج بخواهیم برای ما دعا کنند .
برای عاقبت بخیری
ما دعا کنند!
آخه دعای صاحب الزمان یه چیز دیگه است!
از مهربونی های پدر مهربانمون برای همه بگیم و همه برای فرج دعا کنیم و ازشون بخوایم برای فرجشون دعا کنند..
@basir_72
#از_او_بگوییم
🔹کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم
برای تعمیرات، نو بودند ولی بند حمایل
و یکی از زیپهای هر کدوم خراب شده بود
کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم
و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه
و تحویلم بده....
🔹دو روز بعد برای تحویل کیفها مراجعه کردم هر دو تا کیف تعمیر شده بودند؛
کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه
تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت:
شما میهمان امام زمان هستید!
هزینه نمیگیرم فقط یه تسبیح صلوات
نذر ظهورش بخونید!
🔹از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم!
گفتم: تسبیح صلوات رو حتماً میخونم
ولی لطفاً پول رو هم قبول کنید
آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید
🔹گفت: این نذر چند سال منه
هر صدتا مشتری پنج تای بعدیش
نذر امام زمانه!
بعد هم دسته قبضهاش رو به من نشون داد
هر از چند گاهی روی ته فیش قبضها
نوشته شده بود: میهمان امام زمان عجل الله
🔹گفت: این یه نذر و قراردادی هست بین
من و #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و نفراتی که این قبضها به اونا بیفته
هر کاری که داشته باشن مجانی انجام میشه
فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹اصرار من برای پرداخت هزینه فایده نداشت
از تعمیرکار خداحافظی کردم کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون...
اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند
و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم
به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد
هم که شده برای ظهور قدمی برداریم
چه اتفاق زیبائی برای خودمون
و اطرافیانمون میافته!
من تصمیمم رو گرفتم،اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠اظهار محبّت به امام زمان علیه السلام
🔹چند سال قبل با عدّهای از نوجوانان، کلاس داشتم. یک روز از آنها پرسیدم که اگر در مدرسه باشید و مدرسهتان هم دو سه ایستگاه با منزلتان فاصله داشته باشد، و پول هم برای رفتن به منزل نداشته باشید، چه کار می کنید؟ پیاده به منزل میروید؟ یا از راننده پول قرض میگیرید و بعداً به او میپردازید؟!
همهی آنان گفتند: پیاده به منزل میرویم.
از آنها پرسیدم: مخارج زندگی شما را چه کسی تأمین میکند؟
گفتند: خوب معلوم است پدرمان!
گفتم: چطور هر روز میتوانید از پدرتان پول بگیرید و آن هم نه اینکه قرض کنید، بلکه بلاعوض پول می گیرید! ولی حاضر نیستید از راننده تاکسی یا یک مغازهدار مبلغ مختصری قرض بگیرید؟
گفتند: خوب پدرمان فرق میکند!
گفتم: پس بدانید بعضی وقتها درخواست نیاز کردن پیش یک فرد، نشان از علاقه و اعتماد ما به اوست. این یک واقعیّت است که ما نیازمان را به کسی میگوییم که قبولش داریم؛ به او علاقه داریم و اظهار نیاز، نشاندهندهی علاقهی ما به طرف مقابل است!
و برای همین است که خداوند به دعا کردن دستور و اهمیّت داده است، و دعا نکردن را خودبزرگبینی دانسته است.
لذا ما باید تمام نیازهای زندگیمان را از خداوند بخواهیم. بردن نیازهایمان به درِ خانه ی #امام_زمان علیهالسّلام نیز از این جنس است و معنای اظهار محبّت ما به ایشان میباشد؛ و از طرفی باعث برآورده شدن سریعتر نیازهایمان نیز میشود!
🔹پس در حقیقت گفتن مشکلات و خواستن و راز و نیاز با امام زمان علیهالسّلام نیز بیانگر این است که آقا و مولای من! ما شما را قبول داریم! به برتری شما و مقامی که خداوند متعال به شما عطا فرموده است، باور داریم و شما را به عنوان بزرگ و صاحباختیار و ولیّ نعمتمان میشناسیم.
همین عرضِ خواستهها باعث میشود که محبّت ما به امام زمان و محبّت امام زمان به ما بیشتر و بیشتر شود.
👌 از امروز تصمیم بگیریم در هر مسألهی کوچک و بزرگی، درخواستمان را به ساحت مولایمان عرضه کنیم. امتحان کنیم!
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠او همیشه نزدیک است...
🔹در زمان امام هادی علیه السلام شخصى خدمت آن حضرت از یکی از شهرهای دور، نامهای نوشت که:« … آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،به هر حال چه کنم؟»
🔹حضرت در جواب ایشان نوشتند:
«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَهٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیک» ” لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو، ما دور نیستیم. ”
(بحارالانوار/ج۵۳/ص۳۰۶)
👌چه قدر زیبا!…همیشه کسی هست که بی مقدمه حرف های دلم را بشنود…و تسکینی باشد بر زخم های قلبم…برای دردهایم غصه می خورد…انگار صدای مهربانش را می شنوم که می گوید: «انّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم…»«ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم…»
او همیشه نزدیک است، هر چه قدر هم که دور باشد…
#امام_زمان
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠قدمی برای فرج!
🔹بوی گِز پرهایش به مشام میرسید. اگر کمی جلوتر میرفت بالهایش هم میسوخت! اما سر را به پایین چرخاند و با همان عجله برگشت. غوغای جمعیتی که تمام بلندیها را سیاه کرده بودند و صورتشان مثل شاطرها قرمز شده بود همراه با دود و زبانههای آتش در دره موج میزد و از دامن کوه بالا میآمد. آسمان گرفت.
– چه میکنی؟ این آتش است! برای چه این قدر میروی و میآیی؟
– با منقار آب میآورم و بر آتش میریزم.
– میخواهی با یک منقار آب، یک کوه آتش را خاموش کنی؟!!
چشمان خیس گنجشک برقی زد و گفت: میدانم این آب برای این آتش کم است؛ میخواهم برای نجات ابراهیم بیشترین کاری که در توان دارم انجام دهم.
📌امروز حضرت حجت بن الحسن علیه السلام، پسر ابراهیم خلیل است؛ بیاییم برای فرج او بیشترین کاری که در توان داریم انجام دهیم…
#امام_زمان
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠دنیای فانی با شتاب در حالِ گذر است...
🔹چندین بار تماس گرفتم، امّا همسرم جواب نداد … اوّلش اهمیت ندادم، ولی وقتی این جواب ندادنها تا بعد از ظهر طول کشید، نگرانیَم کم کم بالا گرفت! سرم به شدّت شلوغ بود و کارها پیچیده … امّا دلواپسیِ خانوادهام مرا وا میداشت که با همهی گرفتاریم مابینِ کارها با عجله زنگی به خانه بزنم و بعد دوباره مشغولِ ادامه ی امور بشوم.
وقتِ ناهار در حالیکه بیوقفه سرگرمِ شمارهگیری بودم، غذایم را گرم کردم و در حینِ خوردن، نیز با نگرانی به صفحهی گوشی خیره ماندم .. از نماز هم چیزِ زیادی نفهمیدم و در قنوت و سجود و هر جا که شد از خداوند برای خانوادهام سلامتی و دوری از بلا را خواستم.
حوالیِ عصر کم کم به این فکر افتادم که مرخصی بگیرم و به خانه بروم، چون سابقه نداشت تا این موقع زنگها و پیامکهایم از طرفِ همسرم بیجواب بماند!!
در همین حین، گوشی به صدا در آمد و با دیدنِ کلمه ی “بانو” روی صفحه، خیالم کمی آسوده شد. بعد از صحبت و گلگی و شنیدنِ توضیحاتش، دیگر آرام شده بودم. همسرم به خاطرِ حالِ ناخوشِ خواهرزادهاش خانه را ترک کرده و هنگامِ بیرون رفتن گوشیاش را جا گذاشته بود …
🔹امّا این ماجرا برایم کمی تلخ تمام شد! وقتی با خودم خلوت کردم و دیدم که توصیهی پیامبرِ مهربانم صلّی الله علیه و آله و سلّم را در موردِ اهل بیتش رعایت نکردهام … آنجا که فرمودند: “خانوادهی مرا از خانوادهی خودتان بیشتر دوست بدارید …”
من که برای چند ساعتی جواب نشنیدن از همسرم چنان مضطرب شدم که در آخر نمیتوانستم مدّتی کوتاه را تا تمام شدنِ وقتِ کاری تاب بیاورم و تصمیم داشتم تا مرخصی بگیرم و خودم را به خانه برسانم ..
من که در کلِّ روز با وجود همهی گرفتاریم تماس با خانه را به هر شکلِ ممکن انجام دادم، چطور در این همه سال دوری از فرزندِ حیِّ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم لحظهای نگران و دلواپس نشدم و در میانِ روزمرگیهای کسلکننده و بیحاصلم زمانی را به جویا شدنِ حالِ امامِ عصر و زمانم اختصاص ندادهام!؟
باری، دنیای فانی با شتاب در حالِ گذر است و من در قبالِ برکات و عنایاتِ خداوندم و نیز رسول و خلیفهاش، رسم و مرامِ شکر و قدردانی و حقشناسی را به جا نیاوردهام …
#امام_زمان عج
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠 منجی عالم بشریت...
🔹فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد.
ایشان متوسل به حضرات معصومین علیهم السلام میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت میکند.
حضرت فرمودند: «و أما الحجه فإذا بلغ منک السیف للذبح و أومأ بیده إلی الحلق فاستغث به فإنه یغیثک و هو غیاث و کهف لمن استغاث فقل یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک؛اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، به فرزندم استغاثه کن که او فریادرس و پناهگاه هرکسی است که به او پناهنده شود و بگو: یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی»
(مهدی جان؛ من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس…).
🔹ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم.
یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند.
وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت، به فریادرس درماندگان و بیچارگان"
🔹سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند:
اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم…
بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۳۲۳
#امام_زمان عج
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠 کمک پدرانه
🔹در پارک روی نیمکت نشسته بودم و پسرکم مشغول بازی بود.
پدر و پسر دیگری هم در پارک بودند. پدر مشغول موبایلش بود و پسرش در حال تاب خوردن.
شاید پسرش، یک سال از پسرم بزرگتر بود.
بعد از چند دقیقه، پسرم با چشمان گریان به سمتم آمد: "بابا نوبت منه… بگو بیاد پایین !!!"
🔹از سخت ترین لحظات زندگی ام وقت هایی است که میتوانم کمکش کنم اما به خاطر خودش نباید کار را ساده کنم.
به او گفتم: "برو بهش بگو میشه لطفا بیای پایین، منم بازی کنم؟"
گفت: "نه بابا تو بیا!"
گفتم: "نه… خودت باید بهش بگی."
پاهایش را بر زمین کوبید و گفت: "بابا من نمی تونممم! "
به او گفتم: "من نمیام! "
🔹به هزار و یک دلیل تربیتی من نباید میرفتم… و شاید آن روز اشک می ریخت و از من عصبانی می شد اما فردا میفهمید چرا کمکش نکرده ام… نشستم و جلو نرفتم وانمود کردم با گوشی ام مشغولم، اما تمام حواسم به پسرم بود که چطور می تواند روی پای خودش بایستد و اگر زمانی من نباشم چگونه از پس خودش بر بیاید.
🔹لحظات سختی بود… هر بار سخت است برای پدری که بتواند به فرزندش کمک کند اما نکند، و دلسردی پسر از پدر را در چشمانش ببیند و به جان بخرد ولی باز هم صبر کند…
❤️یا صاحب الزمان کاش باور داشتم پدرم هستید و اگر گاهی با هزار امید به سمتتان میآیم و ظاهراً دست خالی برمیگردم، به نفع خودم است، شاید به هزار دلیل… و چقدر کودکانه من از شما دلگیر میشوم…
#امام_زمان عج
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠تبلیغِ شیرین!
🔹نشستهام کنار رانندهی اتوبوس، جوانی است با انرژی و فعال که از صفر شروع کرده و آرام آرام ترقی کرده و اینک اتوبوس را با قسط و بدهی سنگین مالک شده.
اتوبوس درون شهری است و چون یکی از نزدیکان به رحمت خدا رفته، میرود به سمت بهشت زهرا سلام الله علیها.
🔹جوان با هیجان میگوید که چه گونه از برادر معلولِ بزرگترش مراقبت میکند و عجیب این که همسرش دوشادوش او به پرستاری برادر معلولش میپردازد تا او به شغل و کارش برسد.
با لبخند و پرانگیزه حرف میزند و از مشکلاتش و از آرزوهایش میگوید و این که می خواهد همسرش را و برادر معلولش را به مکه و کربلا ببرد...
🔹احساس حقارت غریبی درونم را چنگ میزند.
خدایا! هنوز هستند بزرگ مردانی که بیادعا و بدون ذرهای آلایش، با گرفتاریهای بزرگ و سهمگین زندگی دست و پنجه نرم میکنند و پرانگیزه و بی آنکه آلودهی اشتباه و حرام شوند و با آرزوهایی مقدس به سلامت زندگی میکنند.
🔹شیفتهی روحیاتش شدهام. دوستش دارم، بیاختیار.
تصمیم میگیرم هدیهای معنوی به او بدهم.
میگویم: دوست داری برکت مالت را بیشتر کنی؟ با اشتیاق پاسخ مثبت میدهد.
میگویم: #امام_زمان علیه السلام را در درآمدت شریک کن!
میخندد و چشمانش را که پر از سوال است به من میدوزد.
میگویم: من هم مثل تو با زحمت زندگی کرده و پله پله رشد کردهام!
از اینکه من را از جنس خودش میبیند حس رضایت میکند.
ادامه میدهم: روزی استادی به من گفت: «امام زمان را در مالت شریک کن!» و من هم مثل امروز تو گیج شدم و پرسیدم: چگونه؟
و او گفت درصد ناچیزی از درآمدت را به امام زمان علیه السلام اختصاص بده تا مالت را پر برکت کنی!
و من سی و هفت سال پیش این کار را کردهام تا امروز! جوان پرسشگرانه و تاییدگونه میگوید: خب؟!
🔹میگویم : تو هم مثل من یک درصد از درآمدت را به امام زمان علیه السلام اختصاص بده!
یعنی صد هزار تومان که درآمد داشتی هزار تومانش را برای امام زمان بگذار کنار! این کار را بکن! من کردهام و برکت زیادی را در زندگیام دیدهام!
🔹میگوید: قبول! اما یک درصد را چه کار کنم؟
میگویم: هر طور صلاح میدانی و در راهی که فکر میکنی رضایت امام زمان را به همراه دارد، خرجش کن!
👌میتوانی برای همسر وفادارت و یا برادر معلولت هزینه کنی و هدیهای بخری و به آنها بگویی که تفاوت این هدیه با هدیههای قبلی در این است که این بار مهمان امام زمانید!به همین سادگی!
👌و یا در اتوبوس مردمی را که تشنهاند به چند بطری آب معدنی مهمان کن و بگو برای شادی امام زمان صلوات بفرستند و السلام علیک یا ابا عبدالله بگویند.
👌یا در #عید_غدیر کام مسافرانت را با شکلات و شیرینی شیرین کن و ….
به بهشت زهرا رسیدهایم و جوان مشتاقانه حرفهای مرا قورت میدهد و میگوید: از همین امروز و با پول کرایهی امروز شما که برکت دارد شروع میکنم... و من ثواب این تبلیغ شیرین را به روح تازه گذشته تقدیم میکنم…
@basir_72
#از_او_بگوییم
💠توفیق آشنایی با امام زمان علیه السلام
🔹اندوهگین و غمگین با قدمهای بیرمق به پیامبر نزدیک شد؛ ایستاد و سلام کرد.
آرام دستش را بالا برد و اشک را از گوشهی چشمش پاک کرد.
پیامبر نگاهی به او انداخت، سری تکان داد و جواب سلامش را به گرمی داد.
با تعجّب نگاهش کرد و پرسید:
چشمهای تو خیس است! آیا گریستهای؟!
مرد سری تکان داد و گفت: بله!
پیامبر به طرف مرد چرخید.
حالا رو در روی هم بودند؛ پرسید: برای چه گریستهای؟!
مرد آهی کشید و با بغض گفت: یتیم هستم. پدر و مادری ندارم. تنها و بیکس هستم. حیران شدهام!
🔹پیامبر نگاهش را داد به افق. به آفتاب که تا غروبش زمان کمی باقی بود خیره شد. کمی سکوت کرد و بعد رو به مرد گفت: میدانی ناگوارتر از یتیم بودن، چیست؟!
مرد با تعجّب گفت: نمیدانم! شما بگویید تا بدانم!
پیامبر نگاهش به آفتاب بود؛گفت: ناگوارتر از یتیم بودن، جدایی آن کسی است که از امامش دور افتاده!
شیعهای که اهل بیت را ندیده و از علم ایشان بیخبر است همان یتیمی است که از امامش دور افتاده است.
📚برداشتی آزاد از روایتی در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام.
🖇دوستدار امام زمان! به پیرامونت نگاه کن! شیعیانی که توفیق آشنایی با امام زمانشان را نداشتهاند و به فرمودهی پیامبر یتیم اند کم نیستند!
وظیفهی من و تو نیز روشن است! برای آشنایی بیشتر شیعیان #امام_زمان علیه السلام فرصتهای زیادی را از دست دادهایم!
اما؛ تا فرصت هست از این امر مهم غفلت نکنیم!
#از_او_بگوییم
💠 غلامی صاحب الزمان علیه السلام
🔹از امام جواد علیه السلام سوال شد:
ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟ چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟
آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند:
مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید دق الباب کرد خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند؛ پس عازم مسجد شد.
🔹مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد:
حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم.
مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت:
من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم.
غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم. غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد:
آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟
حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟
آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:اشکال ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری.
غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت، آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند:
بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم:
روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم شد!
📚 بحارالانوار جلد ۵۰ ص ۸۸ ح ۳
📌برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم…هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم… هر چند کوچک… دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و… چه بسیار… چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم…بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم…
#امام_زمان
@basir_72
#از_او_بگوییم
🔹کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم
برای تعمیرات، نو بودند ولی بند حمایل
و یکی از زیپهای هر کدوم خراب شده بود
کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم
و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه
و تحویلم بده....
🔹دو روز بعد برای تحویل کیفها مراجعه کردم هر دو تا کیف تعمیر شده بودند؛
کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه
تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت:
شما میهمان امام زمان هستید!
هزینه نمیگیرم فقط یه تسبیح صلوات
نذر ظهورش بخونید!
🔹از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم!
گفتم: تسبیح صلوات رو حتماً میخونم
ولی لطفاً پول رو هم قبول کنید
آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید
🔹گفت: این نذر چند سال منه
هر صدتا مشتری پنج تای بعدیش
نذر امام زمانه!
بعد هم دسته قبضهاش رو به من نشون داد
هر از چند گاهی روی ته فیش قبضها
نوشته شده بود: میهمان امام زمان عجل الله
🔹گفت: این یه نذر و قراردادی هست بین
من و #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
و نفراتی که این قبضها به اونا بیفته
هر کاری که داشته باشن مجانی انجام میشه
فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹اصرار من برای پرداخت هزینه فایده نداشت
از تعمیرکار خداحافظی کردم کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون...
اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند
و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم
به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد
هم که شده برای ظهور قدمی برداریم
چه اتفاق زیبائی برای خودمون
و اطرافیانمون میافته!
من تصمیمم رو گرفتم،اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
@basir_72