eitaa logo
🟨🟨💠 بصیرت 💠🟨🟨
316 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
13.1هزار ویدیو
52 فایل
بصیرت ، تشخیص حق از باطل نیست بصیرت ، تشخیص حق از حق‌نمـــاست @basir_at #کانال‌بصیرت https://eitaa.com/joinchat/2677342406C185ebfe65b
مشاهده در ایتا
دانلود
شورای امنیت دربارۀ حملات آمریکا و انگلیس به غرب آسیا تشکیل جلسه داد 🔹معاون دبیرکل سازمان ملل در این نشست گفت: من بار دیگر بر درخواست برای آتش‌بس فوری در غزه به دلایل بشردوستانه تاکید می‌کنم. 🔹او با بیان اینکه حملات در دریای سرخ باعث نگرانی جهانیان شده، مدعی شد: «ادامه حملات در دریای سرخ تهدیدی برای گسترش درگیری در منطقه است». 🔸نمایندۀ چین هم گفت: جهانیان باید حملات نظامی آمریکا در خاورمیانه را محکوم کنند. این اقدامات باعث افزایش تنش‌ها در منطقه می‌شود.
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ رهبر انقلاب: دو کلمه جمهوری و اسلامی هر دو وابسته به انتخابات است 🔹مردم چطور در حاکمیت کشور دخالت کنند؟
🔴 ورود دشمن از طریق مختلف توصیه‌ به مسئولین کشور هم این است که دشمن را درست بشناسند، فریب خدعه‌‌ی دشمن را نخورند. دشمن از طرق مختلف وارد می‌شود؛ گاهی دندان نشان می‌دهد، گاهی مشت نشان می‌دهد، گاهی هم لبخند نشان می‌دهد؛ همه‌ی این‌ها به یک معنا است. ۱۳۹۷/۱۱/۲۹ ▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 تخریب شورای نگهبان ممنوع! 💚🤍♥️
بلاگر انقلابی نما به تبلیغات‌چی‌های بی‌نام‌ و نشان تو فضای مجازی میگن که بزرگ‌مردان نام آور رو تخریب میکنن و یهو غیب میشن❗️ وجود حقیقی و قابل رهگیری ندارن ساخته دشمن ، برای زدن و در رفتنن❗️ اگر خواستی بلاگرهای انقلابی نما رو بشناسی ، ببین کی داره به شخصیت بزرگمردی مثل سردار قالیباف عزیز ، یار دیرین شهید حاج قاسم سلیمانی حمله میکنه ❗️⚠️ الان دکتر قالیباف خط قرمز تفکیک مرد از نامرد و تشخیص انقلابی از انقلابی‌نماهاست👌 گروه دشمن شناسی
مناسب برای پروفایل
⭕️ ۷۵۰۰ تعطیل و نیمه تعطیل از زمان شروع فعالیت تاکنون در کشور احیا شده است. ✍🏻 اگه در هر کارخانه ۵۰ نفر به کار برگشته باشند ( که قطعا بیشتر بوده) در مجموع ۳۷۵ هزار نفر شاغل شده اند. یعنی؛ ۳۷۵/۰۰۰ شغل ۳۷۵/۰۰۰ ازدواج ۳۷۵/۰۰۰ خانواده...‼️😳
بسم‌الله «ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جمله‌ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی‌دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف‌هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می‌گرداندند که راننده پنجره‌اش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن‌ماه می‌خورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال می‌برد؛ وقتی که توی همین تاکسی‌های سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشت‌هایمْ کاغذ آدرس داروخانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های جنت‌آباد شمالی را فشار می‌دادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطه‌ای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله می‌انداخت. پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کم‌حسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع می‌خواست مبل باشد یا قله‌ی سرسره‌ای در پارک. می‌توانست پشت بام خانه‌ای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت. وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایین‌تر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیه‌ای به من نگاه کرد. انگار می‌خواست از دزاژ استیصال صورتم شناسایی‌ام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغ‌سنجی‌اش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. می‌تونید کدملی بچه‌مو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانه‌اش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخوان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل می‌کنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم و سمت در خروجی رفتم. هنوز در را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشک‌هایم اجازه ریختن ندادم. اما ده روز بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و می‌شد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرص‌های تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانه‌مان، تمام شده بود. صبح زود، کاسه‌ی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئن‌مان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومی‌سازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریم‌ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می‌رود...» نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. عجیب‌تر این بود که فاصله بین شنیدن این خبر تنها بیست روز بود تا لحظه دیدن همسرم، که با سه برگه رسپیریدون از داروخانه‌ی محله‌مان به خانه آمد. من رای می‌دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می‌دانم اگر اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای ساده‌ای مثل تب‌بر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد... صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسی‌بلندهای نماینده‌ها حرف می‌زد. پسر جوان کنارش که نگاه خیره‌ی معذب‌کننده‌ای به یقه‌ی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمین‌های جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیه‌شان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمی‌شد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شده‌ی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگ‌های داخلی‌شان داشته باشد. در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسی‌رانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمی‌کنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خنده‌‌ام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش می‌دونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!» 🆔
یکی از خاکی‌ترین و شجاعترین فرمانده‌هان دفاع مقدس الان رئیس قوه مقننه کشوره ! فرمانده لشکر پنج نصر، لشکر همیشه سرافراز خراسان در زمان دفاع مقدس. کاملا عادیه که انواع دشمنان داخلی و خارجی آتش تهاجم و تهمت ها را بطرفش معطوف کنند ، ولی خیلی غم‌انگیز و تاسفباره که مردم واجدان و وفادارکشور از سوابق درخشان سردار دکتر قالیباف عزیز غافل باشن و او را در میانه میدان تنها و مظلوم با سیل تهمتها و اهانتها رها کنند. مبادا این مظلوم مقتدر را مثل شهید بهشتی در وسط میدان با دشمن بی‌حیا تنها بگذاریم که آه مظلوم بدجوری ریشه ظالم رو میسوزونه!
👌 من رای می‌دهم ✌️ چون به کشورم علاقمندم 🌷به خون شهیدان سرزمینم پایبندم