•🤍🌸•
نفسم بالا نمیاومد؛
هول داشتم که کسی سر برسه و آبرو برام نمونه
دائم میگفت: بدو بدو انگار یکی داره میرسه
سریع تر به کارم ادامه دادم اما یه دقیقه نگاهم قفل شد روی شیشه اتوبوس:
الم یعلم بان الله یری
یه دفعه صدای شما تو وجودم بلند شد که
از گناه کردن تو خلوت دوری کنین
چون کسی که میبینه خودش داوری میکنه¹
دستم شل شده بود
حواسم نبود که از اولش تحت نظر بودم
حکمت ۳۲۴ نهج البلاغه
#خدا
#ناظر_اعمال
#داستان_کوتاه
#فوکوس
👇نشانی مادرفضای مجازی👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1671692601C9c22feb1ad
گروـہ ؋ـرهنگے اجتماعے سیاسے ؋ـوکوس