هدایت شده از توییتر انقلابی
خبرهای خوب
جابجاییِ انقلابی و گسترده مدیران و مسئولان در استان آذربایجان غربی؛ از فرماندار مهاباد و سایر شهرها تا مدیران آموزش پرورش
عزم جدی دولت برای اصلاح، میوه ی اتفاقات اخیر است. یقنا کله خیر...
🗣باران وکیلی ♭
@twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
سنای آمریکا بسته کمکی 165 میلیون دلاری به سازمان تروریستی پ ک ک را تصویب کرد.
دقیقاً به همین دلیل است که یک عده از جماعت غربزده در ایران و داخل ترکیه رسما فکر میکنند که آمریکا بزرگترین متحد و شریک استراتژیک و قابل اعتماد ترکیه است. 😄😂😄
ترکیه روز به روز به سمت تجزیه پیش میرود
🗣مرد خوشخیال ساده...
@twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
قطعنامه حمایت از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین با رای مثبت ۱۶۸ کشور در برابر ۶ رای منفی در سازمان ملل تصویب شد.
مخالفان قطعنامه: آمریکا، رژیم صهیونیستی، چاد، جزایر مارشال، میکرونزی و نائورو. (فقط ۳ کشور آخر!!!)
رفراندوم جهانی از این واضحتر؟
پس چرا آمریکا و صهیونیستها تن نمیدهند؟
🗣سیدنظام الدین موسوی
@twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
رونمایی از ۳دستاورد جدید هستهای(رادیو دارو برای تشخیص تومورهای سرطانی، شتابدهنده الکترونی با کاربرد در تصفیه پسابهای صنعتی و یک محصول برای عقیمسازی آفات کشاورزی)، یک #خبر_خوب است که نباید لابلای اخبار حاشیهای گم شود؛ قابل توجه کسانیکه این صنعت را هزینهزا و بی فایده میخوانند!
🗣مهدی قاسم زاده
@twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
اگر پدران اون پنج هزار آقازاده ای که در خارج از کشور زیست می کنند از سمت مسئولیت برکنار شوند خیلی از مشکلات میتونه حل بشه ، هشتک جای آقا زاده آمریکا نیست
🗣مرداب🇮🇷🇦🇷🚶
@twtenghelabi
هدایت شده از توییتر انقلابی
پنج قاب فراموش نشدنی جام جهانی 2022:
1. اشک مکرون
2. عبای عربی بر تن مسی
3. سجده های مراکشی ها
4. فراوانی پرچم فلسطین در دست مردم کشورهای مختلف
5. گل دقیقه 98 روزبه چشمی به ولز
🗣امیرحسین ثابتی
@twtenghelabi
هدایت شده از اندکی تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_ویژه
زنی که به خاطر کشف حجابِ توسط رضاخان ۷ سال از خانه خود خارج نشد و هنگام مرگش امام زمان _عج الله تعالی فرجه الشریف_ بر بالین اون حاضر شد.
#حجاب
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حقایق_دنیا
نگاه نکنید امروز روی دیوار سفارت روباه پیر شعار مینویسید و سفیر مجبور است آن را تمییز کند؛ یک زمانی انگلیسیها در همین ایران ما سر در باشگاه مینوشتد: ورود ایرانی و سگ ممنوع و حکومت پهلوی جرأت نداشت چیزی بگوید.
پ.ن: میشناسید این شخصیت کیه که داره این حرفا رو میزنه؟ بعدا نگید آخوندا این حرفا را در آوردند. اینا را وزیر شاه داره میگه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#عکس_مفهومی
ننگ با رنگ پاک نمیشه
کشتن ۹میلیون ایرانی توسط انگلیسیها. تاریخی که سانسور شد تا مردم از #حقایق_دنیا بیخبر باشند و دشمنان بتوانند همچنان سر مردم کلاه بذارند. فیلم یتیم خانه ایران را اگر ندیدید، سفارش میکنم حتما ببینید.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازهاش همه جا پیچیده بود.
عابد روزی به آبادی دیگری رفت و برای خرید نان به نانوایی مراجعه کرد. چون لباس درستی نپوشیده بود، نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: این مرد را می شناسی؟ نانوا گفت: نه. مرد گفت: فلان عابد بود. نانوا گفت: من از مریدان او هستم. سپس به دنبال عابد دوید و گفت: میخواهم شاگرد شما باشم؛ اما عابد قبول نکرد. نانوا گفت: اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام میدهم. عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد گفت: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!
#روایت
امام جعفرصادق _عليهالسلام_:
«عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.»
به نقل از وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۶۰
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان_بزرگان
حاج آقا باید برقصه!!!😄
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند… آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند😳 که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاقشان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد..
سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟ گفتم: آره!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هر چه شما بگویید. گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم. دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...در طول مسیر هم از جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است…از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد... همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند …
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعه الزهرای قم رفتهاند.
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..
#شهیدانه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از ایتا توییت
به شرطی به براندازان میپیوندم که بتوانم هر روز به صورت علی کریمی تف کنم و هر شب نازنین بنیادی بیاد خونمون 😂
🗣 میثم ایرانی
➺ @Twitter_eita [عضویت]