eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا از برداشته شدن تحریم تسلیحاتی ایران می ترسند ؟ 🔹 آیا تحریم های تسلیحاتی برداشته خواهد شد ؟ 🔹چه کسانی از یک سال پیش آمریکایی ها را به تحریم های تسلیحاتی ایران حساس کردند ؟ 🔹دعوای اصلی که موجب قهر کردنِ روس ها و چینی ها از توافق هسته ای ایران شد ، پا فشاری آمریکا بر تداوم تحریم های تسلیحاتی و بی تفاوتی تیم ایرانی بود . #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
🔴حاج قاسم در مورد او گفته بود؛ این جوان الگوی جوانان عرب است و رهبر انقلاب او و پدرش را فرزندان امام خمینی (ره) میدانست... ✅به مناسب تولد شهید مغنیه در هنگام تشنگی روزه داری.... #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🌹السلام علیک یا اباعبدالله🌹 صد مرده زنده می‌شود از ذکر یاحسین ارباب ما #معلم عیسی بن مریم ست عیسـ
در هنگام تشنگی روزه داری.... یک دست بر سینه بزار... 🙏 به یاد لبهای عطشان ارباب بی کفن... 😭 آروم زیر لب بگو... السلام علیک یااباعبدالله🍂 @basirat_enghelabi110
حمله هتک حرمت به مساجد آلمان! بعد از اینکه دولت آلمان، حزب الله را تروریست خواند پلیس به بهانه حزب الله به مساجد حمله و تخریب می‌کند مِن بعد هرکس از آزادی عقیده در غرب و اروپا صحبت کرد اینو بکوبید تو صورتش ببینن دولت هایی که اینقدر ادعای دموکراسی میکردن و منتظر بودن یه سگ تو ایران بمیره بیافته گوشه خیابون اونا هم وردارن فیلم برداری کنن و رسانه ای کنن و دم از ضایع شدم حقوق بشر و عدم آزادی بیان تو ایران بزنن حالا چطور خودشون به مساجد حمله میکنن و مردمی که از عقاید و موجودیت خودشون دفاع میکنن رو تروریست می نامند. اصلا اونایی که همش سنگ غرب رو به سینه میزدن و دم از آزادی مطلق تو غرب میزدن الان کجان؟؟؟ بیان تحویل بگیرن غربشونو... 😏 اون صادق زیبا کلام(زشت کلام) که از در و دیوار بالا میرفت تا مبادا گوشه ای از پاش به پرچم آمریکا و اسرائیل بخوره و مدام دم از انسانیت و وجدان میزد بیاد انسانیت غرب رو تحویل بگیره حمله به مسجد و هتک حرمت و بی احترامی به قرآن .... این همون آزادی بیان و رعایت حقوق بشر غرب هست. 🖌 حاجی M @basirat_enghelabi110
مستند داستانی... #دمشق_شهر_عشق ❤️ #قسمت_سی_و_نهم و #قسمت_چهلم هرشب ساعت 22:30 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 مصطفی چندقدم دورتر ایستاده و زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود و همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن بوده و آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که ابوالفضل التماسم می‌کرد :«زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری ، مجبور شدم ۶ ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت .» 💠 و همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت که ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه ، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد و فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشتزده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. 💠 آب و غذای زیادی در کار نبود و از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده و انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند که خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای حرم پلکم گشوده شد. 💠 هنوز می‌ترسیدم که با نگاهم دورم گشتم و دیدم مصطفی کنارم می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده و ندیده بودم بعد از نماز گریه کند که انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد و نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم که دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم و او بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد :«هیچوقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم...» 💠 پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت تمام تارهای دلم به لرزه افتاده و می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود که صدایش را بلندتر کرد :«خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم که گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد و او دوباره با صدایم زد :«خواهرم، نمازه!» 💠 مژگانم را از روی هم بلند کردم و در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم و این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود که از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. 💠 تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند و تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود که نگاهم را از هر طرف می‌کشیدم مبادا عطر عشقش مستم کند. آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. 💠 مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم :«زینب جان! نمی‌ترسی که؟» و مگر می‌شد نترسم که در همهمه مردم می‌شنیدم هر کسی را به اتهام یا حمایت از دولت سر می‌برند و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. 💠 دست خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم که می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. 💠 با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم و تازه می‌دیدیم کوچه‌های داریا مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم داریا را ببینیم و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند... ✍️نویسنده: @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: @basirat_enghelabi110
🌹عکس منتشر نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی در افطار آخرین رمضان با فرماندهان سپاه. #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
حمله هتک حرمت به مساجد آلمان! بعد از اینکه دولت آلمان، حزب الله را تروریست خواند پلیس به بهانه حزب
🔴 لابی صهیونیسم و بردگی سیاستمداران نازی 🔻 آیا تصمیم اخیر آلمان مبنی بر تروریست اعلام کردن حزب الله لبنان و به تبع آن تخریب وحشیانه مراکز آموزشی آنان در آلمان را می توان یک تصمیم مستقلانه و در راستای منافع این کشور دانست؟ 🔹 شاید در نگاه اول این اقدام دولت آلمان را با توجه به سابقه حزب الله به عنوان یک حزب سیاسی تاثیرگذار و با پشتوانه مردمی و همچنین نقش کلیدی آن در مبارزه با داعش، کمی عجیب به نظر برسد. اما اگر نگاهی به سابقه نفوذ و لابی صهیونیسم در اروپا و به ویژه آلمان بیندازیم بیشتر به فلسفه این تصمیم سیاستمداران آلمانی پی می بریم. 🔹 جالب است بدانیم نفوذ صهیونیستها در آلمان همزمان با تاسیس جمهوری فدرال آلمان در سال ۱۹۵۰ با پایه گذاری شورای مرکزی یهودیان در این کشور شروع شد. یهودیان همواره در تمامی عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آلمان نقش بارزی داشته اند به طوری صرفا در زمینه اقتصادی آلمان سومین شریک تجاری اسرائیل بعد از امریکا و چین و درعوض اسرائیل نیز دومین شریک بزرگ تجاری آلمان در غرب آسیا و شمال آفریقا محسوب می شود. در زمینه سیاسی نیز ۱۰۰ کرسی از ۵۹۸ کرسی مجلس آلمان در اختیار یهودیان غیرآلمانی تبار است. 🔹 این نفوذ و رسوخ صهیونیستها همواره در جامعه آلمان رو به رشد بوده به طوری که در دوره آنگلا مرکل به اوج خود رسیده تا جایی که در فوریه ۲۰۱۴ شیمون پرز نشان ممتاز ریاست جمهوری (عالی ترین جایزه غیرنظامی در اسرائیل) را به گردن مرکل انداخت آنهم به دلیل تعهد خلل ناپذیر مرکل نسبت به امنیت اسرائیل! 🔹حمایت علنی آلمان از رژیم صهیونیستی در جنگ غزه یکی دیگر از مصادیق سرسپردگی آلمانی ها به اسرائیل است! 🔹 بیراهه نرفته ایم اگر پارادوکس رفتاری سیاستمداران آلمانی در قبال ایران در سال های اخیر را نیز در این چارچوب تحلیل کنیم. 🔹 واضح ترین دلیل در تایید این نوشتار برای چرایی تروریست خواندن حزب الله، اظهارنظر هایکو ماس وزیر خارجه آلمان باشد که رسماً در چرایی مخالفت با حزب الله لبنان مدعی شد: " چون حزب الله موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد!" 🔺 به نظر می رسد مسئولیت فشار بر یکی از اضلاع مقاومت در راستای حمایت از موجودیت رژیم صهیونیستی این بار به آلمان سپرده شده! 🖌 محمد حسین نظری @basirat_enghelabi110
شما جز سانسور واقعیت ها و موفقیت های ملت ایران چه هنری دارید؟! #ماهواره_نور #سانسور #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
چرا سکوت و سانسور ؟! این که همسو با رسانه‌های غربی و بیگانه که چشم دیدن موفقیت ها و پیروزی ملت ایران را ندارند!! عده‌ای از رسانه‌های داخلی و عوامل نفوذی دشمن این موفقیت های بزرگ را سانسور و کمرنگ می کنند !! تداعی کننده اراده برای ادامه برجام که نتیجه اش از دست دادن اقتدار نظامی و موشکی کشورمان ونیز ، ایرانی ضعیف و منفعل در منطقه و جهان می باشد!! و این آرزوی دیرینه و قلبی دشمنان کشور و نظام می باشد. این آرزوها به گور خواهند برد. انشاالله ✍حیدر زرجوعی @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
چرا سکوت و سانسور ؟! این که همسو با رسانه‌های غربی و بیگانه که چشم دیدن موفقیت ها و پیروزی ملت ایران
آیا میدانید که با وجود جمعیت ۱۵۰ هزار نفری یهودیان در آلمان حدود ۱۰۰ نماینده یهودی صهیونیست در پارلمان آلمان آن هم یهودیان غیر آلمانی تبار وجود دارند!! این همان لابی و نفوذ صهیونیست در کشورهای غربی به خصوص آلمان می باشد!! با این وجود آیا صدراعظم آلمان ، غیر از اجرای برنامه های دیکته شده از صهیونیست‌ها کاری از دستش ساخته است؟! ✍ابوحیدر @basirat_enghelabi110