🔴 به دولت راهکار بدهید !
رئیس جمهور بعد از هفت سال از متخصصان اقتصادی کشور خواست که برای مشکلات به دولت راهکار بدهند!
خب جناب روحانی شما و تیمتون ازاول میدونستید تخصص ندارید چرا از مردم کمک نخواستید که اینطوری کشور رو نابود نکنید!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
شرمنده کردید آقای روحانی
🔸یادتان هست آقای روحانی گفت پرونده پی ام دی در آژانس بسته شد و دیگر بر نمی گردد؟ یا می گفت ده تا ترامپ دیگر هم در دنیا سر کار بیاید، تحریم ها بر نمی گردد؟ حالا او با پنج روز تاخیر به خیانت اروپا در آژانس واکنش نشان داده است.
🔸روحانی گفت "آمریکا و رژیم صهیونیستی آژانس را از مسیر خودش منحرف میکنند. الان آژانس میخواهد نبش قبر کند، ما هر موقع بخواهیم پاسخ قاطع دهیم برایمان آسان است اما ما مبنای دوستی با آژانس را ادامه میدهیم. اروپاییها هم از سال ۹۷ تا الان شرمنده ما هستند، چون به تعهدات خود عمل نکردند. آنها تلفنی و حضوری از ما عذرخواهی میکنند".
🔸چرا آمریکا توانست بازی مار و پله را با ما در آژانس تکرار کنند و آژانس را به 17 سال قبل برگرداند، در حالی که توجیه امتیازات واگذار شده در برجام، بستن پرونده بود؟ چون برجام به غایت غیر مسئولانه، از سر شیدایی و برای توافق به هر قیمت تنظیم شد.
🔸گفتن این که "اروپاییها از سال ۹۷ تا الان شرمنده ما هستند"، واجد کمترین اعتبار و اثر حقوقی نیست. مگر این که روحانی قسم خورده باشد، نتیجه مصاف دیپلماتیک را واگذار کند و فقط به واسطه شرمنده کردن به حریف بخواهد کاپ اخلاق بگیرد!
🔸وعده دولت در توجیه واگذاری امتیازات، لغو تحریم ها بود یا خجالت زده کردن اروپا؟! اروپایی که ظریف پنج ماه قبل گفت "شرافتش را به آمریکا فروخت"، خجالت سرش می شود؟
🔸اروپا احساس شرمندگی نمی کند و حتی یک عذرخواهی رسمی نداشته، بلکه با وقاحت، طلبکار هم هست. ارائه قطعنامه ضد ایرانی به آژانس با وجود بی سابقه ترین بازرسی ها سند این ادعاست. اما اروپا حتی اگر شرمنده می شد، جای تعهداتش را پر می کرد؟
🔸سه کلاهبردار سابقه دار، حد سال 82 تا 84 چند چک بی محل کشیده و به واسطه روحانی و دولت خاتمی، حقوق ملت ایران را تضییع کردند. همان ها ده سال بعد با کلاهبردار اصل (آمریکا) روی هم ریختند و این بار در ازای گرفتن امتیازات چند ده برابر، چک های بی محل دیگری کشیدند!
🔸روحانی و تیمش باید به واسطه این شناخت، با بدبینی مطلق پای مذاکره می رفتند. اما او به واسطه پانزده دقیفه مکالمه تلفنی گفت "اوباما را بسیار مودب یافتم" و بقیه هم ادعا کردند "امضای جان کری تضمین است" و "از نظر اخلاقی آمریکا نقض پیمان نمی کند و نمی تواند". یا عکس نوه های شان را در مذاکرات به هم نشان دادند و از بُغض خانم شرمن متاثر شدند!
🔸کلاهبرداران همیشگی باز هم تقبل کرده اند و چک بی محل قالب کرده. اما طرف مالباخته -یا کسی که قرار بوده وکیل طرف متضرر مذاکرات 82 تا 84 باشد- حالا می گوید "اروپا از سال ۹۷ تا الان شرمنده ماست".
🔸انصاف بدهید؛ اگر تمام اعتراض و اقدام شما، گفتن این عبارت باشد که "شرم بر تو"، یا "دیدی شرمنده شدی؟!"، آن متقلب قالتاق حق ندارد پوزخند بزند؟ یا بگوید "شرمنده کردید واقعا که این گونه از طلب موکل خود گذشتید. از بی خیالی و بی عاری شما بسیار مشعوف شدیم"؟!
🔸آقای روحانی بعد از پنج روز سکوت، واقعا هم شرمنده کرد! اما چرا او با منتقدان دلسوز، کاملا بر عکسِ این مدل رفتاری برخورد کرد؟
🖌 محمد ایمانی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ 🔴 #فوری
#تحریم ۵ ناخدای میهندوست ایرانی توسط وزارت خزانه داری آمریکا به جرم رساندن بنزین ایران به ونزوئلا!
🔺اما دل روحانی همچنان به بازگشت آمریکا به #برجام خوش است! 😏
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
3.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️تکرار بازی سوخته تحریم، مذاکره
📍حسن روحانی در یک فرافکنی آشکار، دوباره مشکلات داخلی و مدیریتی دولت خود را به گردن #تحریم و #کرونا انداخت...
🔹به هوش باشیم! شرطی کردن اقتصاد و مردم به تحریم، منجر به القای راهکار غلط مذاکره خواهد شد؛ راهکاری که رهاورد آن، یک اقتصاد فشل برجامی دیگر است...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴جهانگیری: برخی خودشان توانایی مدیریتی ندارند، تصور میکنند مدیران کشور نیز توانمند نیستند
پ.ن:در توانمندی مدیران دولت تبخیر و امید که شکی نیست‼️
✅خداییش کدام مدیری می تواند👇
1. قیمت دلار را 20.000 تومان
2. طلا رو هر گرم 850 هزار تومان
3. سکه رو 8.500.000
4. پراید رو 100 میلیون
5. گوشت رو 130 هزار
6. پیاز رو میوه و میوه رو طلا کنه
7. بازم بگم؟! خخخ😏
✅این کار، خیلی مدیریت می خواد و قطعا از عهده ی هر کسی بر نمی آید.😉
و فقط مدیران دولت #غربگرای حسن فری این توانایی ها را دارند😐
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ هر شب ساعت 22:00 با ما باشید با رمان شیرین و جذاب #جان_شیعه_جان_اهل_سنت.
امشب با قسمت #سی_و_دوم و #سی_و_سوم از این مستند داستانی در خدمت شما هستیم.
💢 لطفا نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را به آی دی زیر ارسال کنید
👇👇👇👇
@yale_jamal
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_سی_و_دوم
از نگاه مادر هم میخواندم که کنجکاو و منتظر، چشم به دهان مریم خانم دوخته تا ببیند چه میگوید و او با لبخندی که همیشه بر صورتش نقش بسته بود، شروع کرد: «راستش ما به خواست مجید اومدیم بندر عباس تا جای پدر و مادرش که نه، به جای خواهر و برادر بزرگترش باشیم.» سپس نگاهی به مادر کرد و پرسید: «حتماً اطلاع دارید که پدر و مادر مجید، به رحمت خدا رفتن؟» و مادر با گفتن «بله، خدا رحمتشون کنه!» او را وادار کرد تا ادامه دهد: «خُب تا اون موقع که عزیز جون زنده بودن، جای مادرش بودن و بعد از فوت ایشون، جواد غیر از عمو، مثل برادر بزرگترش بود. حالا هم روی همون احساسی که مجید به جواد داشت از ما خواست که بیایم اینجا و مزاحم شما بشیم.»
از انتظار شنیدن چیزی که برایش این همه مقدمه چینی میکرد، قلبم سخت به تپش افتاده و او همچنان با چشمانی آرام و چهرهای خندان میگفت: «ان شاء الله که جسارت ما رو میبخشید، ولی خُب سنت اسلامه و ما بزرگترها باید کمک کنیم.» مادر مثل اینکه متوجه منظور مریم خانم شده باشد، با لبخندی ملیح صحبتهای او را دنبال میکرد و من که انگار نمیخواستم باور کنم، با دلی که در سینهام پَر پَر میزد، سر به زیر انداخته و انگشتان سردم را میان دستان لرزانم، فشار میدادم که سرانجام حرف آخرش را زد: «راستش ما مزاحم شدیم تا الهه خانم رو برای مجید خواستگاری کنیم.» لحظاتی جز صدای سکوت، چیزی نمیشنیدم که احساس میکردم گونههایم آتش گرفته و تمام ذرات بدنم میلرزد.
بیآنکه بخواهم تمام صحنههای دیدار او، شبیه کتابی پُر خاطره مقابل چشمانم ورق میخورد و وجودم را لبریز از خیالش میکرد که ادامه صحبت مریم خانم، سرم را بالا آورد: «ما میدونیم که شما اهل سنت هستید و ما شیعه. قبل از اینم که بیایم بندرعباس، جواد خیلی با مجید تلفنی صحبت کرد. اما نظر مجید یه چیز دیگهاس.» و من همه وجودم گوش شده بود تا نظر او را با همه وجودم بشنوم: «مجید میگه همه ما مسلمونیم! البته من و جواد هم به این معتقدیم که همه مسلمونا مثل برادر میمونن، ولی خُب اختلافات مذهبی رو هم باید در نظر گرفت. حتی دیشب هم تا نصفه شب، مجید و جواد با هم حرف میزدن. ولی مجید فکراشو کرده و میگه مهم خدا و قبله و قرآنه که همهمون بهش معتقدیم!» سپس به چشمان مادر نگاه کرد و قاطعانه ادامه داد: «حاج خانم! مجید تمام عمر روی پای خودش بزرگ شده و به تمام معنا مثل یه مرد زندگی کرده! وقتی حرفی میزنه، روی حرفش میمونه! یعنی وقتی میگه اختلافات جزئیِ مذهبی تو زندگی با همسرش تأثیری نداره، واقعاً تأثیری نداره!»
مادر با چمشانی غرق نگرانی، به صورت مریم خانم خیره مانده و کلامی حرف نمیزد. اما نگاه من زیرِ بار احساس، کمر خم کرده و بیرمق به زیر افتاده بود که مریم خانم به نگاه ثابت مادر، لبخند مهربانی زد و گفت: «البته از خدا پنهون نیس، از شما چه پنهون، از دیشب که ما اومدیم و شما رو دیدیم، به این وصلت هزار بار مشتاقتر از قبل شدیم. بخصوص دختر نازنین تون که دل منو بُرده!» و با شیطنتی محبتآمیز ادامه داد: «حیف که پسر خودم کوچیکه! وگرنه به جای مجید، الهه جون رو برای پسر خودم خواستگاری میکردم!»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_سی_و_سوم
از حرفش لبخند کمرنگی بر لبان مادر نشست و در برابر چشمان پُر از تردیدش، مریم خانم برای معرفی هر چه بیشتر آقای عادلی ادامه داد: «حاج خانم! من هر چی از مجید بگم، خُب شاید فکر کنید من فامیلش هستم. ولی شاید تو این چند ماهی که اینجا بوده تا یه حدودی باهاش آشنا شده باشین. شاید ساکت و کم حرف باشه، ولی مرد کار و زندگیه! خُب از یه سالگی پیش عزیز بود، ولی همین که از آب و گل در اومد، کسی که مواظبش نبود، هیچ، تازه مرد خونه عزیز هم بود و همه جوره هوای عزیز رو داشت. بعدش هم که عزیز عمرش رو داد به شما، شد مرد زندگی خودش! نمیگم خیلی اهل مستحبات و نماز شب و ختم قرآنه، نه! ولی رو سرش قسم میخورم، چون از بچگی یاد گرفته به حرامِ خدا حتی نزدیک هم نشه!»
مادر که تازه از لاک سکوتش در آمده بود، به نشانه تأیید صحبتهای مریم خانم، سر تکان داد و گفت: «حق با شماس! این چند ماهه ما از آقا مجید غیر از سر به زیری و آقایی هیچ چی ندیدیم.» و باز ساکت شد تا مریم خانم ادامه دهد: «از نظر مالی هم شاید وضع آنچنانی نداشته باشه، ولی تا دلتون بخواد اهل کاره. وقتی لیسانسش رو گرفت، تو تهران تو یه شرکت کار میکرد که خب کفاف خرج زندگی خودش و عزیز رو میداد. بعد از فوت عزیز هم با پولی که جمع کرده بود، تونست یه جایی رو تو تهران اجاره کنه. بعد هم با همون پول اومد اینجا خدمت شما. الان سرمایه چندانی نداره، مگه همین پساندازی که این مدت کنار گذاشته. ولی خُب خدا بزرگه. ان شاء الله به زندگی شون برکت میده.» که مادر لبخندی زد و با فروتنی پاسخ داد: «این حرفا چیه مریم خانم! خدا روزی رسونه! خدا هیچ بندهای رو بدون روزی نمیذاره! ولی... راستش من غافلگیر شدم. اجازه بدید با باباش هم صحبت کنم.»
مریم خانم که با شنیدن این جمله، قدری خیالش راحت شده بود، با لبخندی شیرین جواب داد: «خواهش میکنم. شما با حاج آقا صحبت کنید. من فردا صبح خدمت میرسم ازتون جواب میگیرم.» سپس در حالیکه چادرش را مرتب میکرد تا بلند شود، رو به مادر کرد و حرف آخرش را با قاطعیت زد: «حاج خانم، این تفاوت مذهبی برای مجید اصلاً مطرح نیس! چیزی که مجیدِ ما رو شیفته دخترِ گلِ شما کرده، خانمی و نجابت الهه جونه!» سپس به رویم خندید و همچنانکه بلند میشد، گفت: «که البته حق داره!» هرچند در دریای دلم طوفانی به پا شده و در و دیوار جانم را به هم میکوبید، اما در برابر تمجید بیریایش، به زحمت لبخندی زدم و به احترامش از جا بلند شدم. مادر هم همانطور که از روی مبل بلند میشد، جواب داد :«خوبی و خانمی از خودتونه!» سپس به چای دست نخوردهاش اشارهای کرد و گفت: «چیزی هم که نخوردید! لااقل میموندید براتون میوه بیارم.» به نشانه احترام دست به سینه گذاشت و با خوشرویی جواب داد: «قربون دستتون! به اندازه کافی دیشب زحمت دادیم!» سپس دست مادر را گرفت و با صدایی لبریز از اشتیاق ادامه داد: «ان شاء الله به زودی خدمت میرسیم و حسابی مزاحمتون میشیم!» و با بدرقه گرم مادر از اتاق بیرون رفت.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📸طي عمليات تفحص،در منطقه چيلات، پيكر دوشهيد پيدا شد... يكي از اين شهدا نشسته بود و با لباس و تجهيزات كامل به ديوارتكيه داده بود لباس زمستانی هم تنش بود. شهيد ديگري لاي پتو پيچيده شده بود. معلوم بود كه اين درازكش مجروح شده است اما سر شهيد دوم بر روي دامن اين شهيد بود، يعني شهيد نشسته سر آن شهيد دوم را به دامن گرفته بود.
🔹خوب، پلاك داشتند ، پلاكها را ديدم كه بصورت پشت سرهم است. 555 و 556 ،فهمیدیم که آنها باهم پلاک گرفته اند معمولااینها که باهم خیلی رفیق بودند، باهم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم درکامپیوتر دیدیم آن شهیدی که نشسته است، پدراست و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
🔹شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه بابلسر./ فارس پلاس
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
📸طي عمليات تفحص،در منطقه چيلات، پيكر دوشهيد پيدا شد... يكي از اين شهدا نشسته بود و با لباس و تجهيزات
🔹 شادی ارواح طیبه شهدا خصوصا سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی🥀یک حمد و سوره و سه صلوات🍂 🌾
🌸🍃
💕 #امیــرالمــؤمنــیــن_عــلی(ع):
🍃به دنیا آرامش یافتن در حالی که ناپایداری آن را مشاهده می کنی، از جهل و نادانی است و کوتاهی در اعمال نیکو با وجود یقین به پاداش آن، زیانکاری است و قبل از آزمودن اشخاص، اطمینان پیدا کردن از عجز و ناتوانی است.🌾
📚نهج البلاغه، حکمت ۳۸۴🌿
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110