فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #دیسکو در مکه با تلاوت قران !!!
⁉️ این حجم از هجو، #عربستان را به #دوران_جاهلیت برده است !!! آیا این از نشانه های جاهلیت آخرالزمان نبود ؟
💪 مکه به زودی به دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
@basirat_enghelabi110
‼️خیلی توجه کنید⁉️
✍وقتی که
امام خامنه ای در قامت رسانه ،
به امریکا حمله می کند و نظام حاکم بر امریکا رابا چالش جدی مواجه می سازد
@khameneei_ir
🔹صحبت های امروز رهبر معظم انقلاب
را می توان از زوایای مختلف مورد تحلیل قرار داد . البته یک نکته در این صحبت ها وجود داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت .
🔸در تمام طول هفت سال گذشته
و پس از روی کار آمدن حسن روحانی ، آمریکایی ها و رسانه های همسو با آنها در فضای فارسی زبان (اعم از گروه های رسانه ای در داخل کشور و "شبکه تغییر رفتار" و "گروه های رسانه ای وابسته" ) کوشیدند تا روی سه نکته تاکید کنند :
🔺 اولا حکومت ایران
دشمن خارجی ندارد و مردم این کشور دشمن آن هستند
🔺 دوما ایران
در سطح جهان منفور شده
🔺 سوما نظام حاکم بر ایران از اساس ایراد داشته و غلط است ...
.
🔹جالب است که در خصوص
سه مورد فوق نه در رسانه ی ملی یک نفر پیدا شد که دیالوگِ موثر کرده و پاسخگو باشد و نه یک نفر در بین دیپلمات ها و دولت مرد(؟؟!!) های ما پیدا شود که غیرِ منفعل عمل کند .
🔸رهبر انقلاب امروز در صحبت های خود ،
در قامت رسانه ی مردم ایران وارد شده و به همین مهم پرداخت . او در بخشی از صحبت هایش با اشاره به اوضاع آمریکا گفت :
🔺امروز دولت آمریکا
دشمن خارجی ندارد و این مردم آمریکا هستند که به دشمنان این کشور تبدیل شده اند .
🔺(در حالی که رسانه های
همسو با آمریکا از اعتراضاتِ به حقِ مردمی که روی سخنِ عمده آنها دولت است تلاش می کردند تا پیامِ دروغ "دشمن حکومت ایران مردم ایران هستند" را مخابره کنند ، در خودِ آمریکا این پیام حقیقی در حال مخابره شدن به جهان و در حال معتبر شدن است که دولت آمریکا یک دشمن اصلی دارد و آن هم مردم این کشور هستند . )
.
🔺نکته دوم که رهبری
در صحبت های خود به آن پاسخ داد این بود : آمریکا در جامعه ی جهانی منفور شده و حتی دوستان آمریکا چرخش به شرق را رسمی و علنی نشان داده اند .
🔺و در ادامه
به این اشاره کرد که سیستم کنونی آمریکا غلط و محکوم به نابودی است.
.
🔹هر سه مورد فوق نکاتی است که
بارها توسط رسانه ها و چهره های مطرح آمریکا مطرح شده اما در قبال گستاخی آمریکا ، هیچکس در ایران از آنها استفاده درست نکرده و از طریق آنها به آمریکا پاسخ صحیح نداده است.
.
🔸دشمنانِ داخلیِ اقتصادِ ایران ،
نکته ی دیگری بود که ایشان در صحبت های امروز خود آن را تبیین کرد ...
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️عبرتهای جام زهر، عبرتهای برجام!
🔸چند روز پس از جام زهری که هاشمی رفسنجانی با افتخار گفت من و آقای روحانی به امام نوشاندیم، و علی رغم هشدار امام مبنی بر حمله احتمالی دشمن، منافقین حمله سنگینی را در غفلت مسئولین جنگ آغاز کردند؛ کرمانشاه تا مرز سقوط رفت، منافقین به جاده اهواز خرمشهر رسیدند و فقط در پنج شبانه روز حدود بیست هزار اسیر (برابر با کل اسرای دفاع مقدس!) دادیم!
هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ بود و روحانی مسئول پدافند هوایی!
🔹بیست و هفت سال پس از این تجربه تلخ، همین دو بزرگوار باز هم با اعتماد به دشمن، صنعت هستهای و فضایی کشور رو تعطیل کردن، دانشمندان رو بیکار کردن، اقتصاد کشور رو به برجام گره زدن و با خوش خیالی به دشمن (باز هم علی رغم هشدار امام جامعه) ضربه سنگینی رو به کشور وارد کردن! و دشمن هم پس از برجام هفتصد هیئت تجاری فنی سیاسی برای تخلیه اطلاعات نظام وارد کشور کرد و اطلاعات رو با پوشش همکاری درچارچوب برجام و با دستور روحانی باخودشون بردن!!!
⭕البته ذغال خوب (روزنامه های زنجیره ای+حجاریان و تاجزاده ها) هم کم تاثیر نبودند...
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرطی شدن مردم نسبت به برجام چه بر سر بازار آورد؟!
قرار بود برجام عامل گشایش باشد اما باعث رکود شد!
پ؛ن؛این یعنی تحریف همون که رهبری ازش سخن گفت به مردم القا کردن که تنها راه و حل مشکلات مذاکره است! و رفتن مذاکره آخرش هم هیچ.....اما اگه این نوع تحریف ها ریشه کن بشن در کشور و دل به تولید داخل و همسایه ها بست به همین راحتی تحریم هم شکسته میشه....اما متاسفانه ۳۰ ساله که این خط تحریف همین طور ادامه داره حالا هم به بایدن رسیده!
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
با هم مرور می کنیم مستند داستانی رمان جان شیعه اهل سنت👇👇
✅قسمت صدم
✅ صد و یکم
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_صدم
غروب 17 مرداد ماه سال 92 از راه رسیده و خبر از طلوع هلال ماه شوال و رسیدن عید فطر میداد. خورشید چادر حریرش را از سر بندر جمع کرده و آخرین درخششهای به رنگ عقیقش از لابهلای زلف نخلهای جوان، به حیاط خانه سرک میکشید. بیتوجه به ضعف روزهداری و گرمای خرماپزانی که همچنان در هوا شعله میکشید، حیاط را شسته و با شور و شعفی که در دلم میجوشید، همانجا لب حوض نشستم و با نگاهی که دیگر رسیدن مرادش را نزدیک میدید، در حیاط با صفای خانه گشتی زدم که به امید خدا همین روزها بار دیگر قدمهای سبک مادرم را به خودش میدید.
سه شب قدر در امامزاده احیا گرفته و جوشن کبیر خوانده بودم، گوش به نغمه نوحههای شهادت امام علی (علیهالسلام) به یاد درد و رنج مادر مظلوم و مهربانم گریه کرده بودم، قرآن به سر گرفته و میان نالههای عاجزانهام خدا را به نام پیامبر و فرزندانش (صلیاللهعلیهماجمعین) سوگند داده بودم و در این چند روز آنقدر دعا خوانده و ختم صلوات برداشته بودم که سراپای وجودم به شفای مادرم یقین پیدا کرده و هر لحظه منتظر خبری خوش بودم که مژده آمدنش را بدهد. هر چند خبرهایی که عبدالله از بیمارستان میآورد، چندان امیدوار کننده نبود و هر بار که به ملاقات مادر میرفتم، چشمانش بیرنگتر و صورتش استخوانیتر شده بود، ولی من به نجواهای عاشقانهای که در شبهای قدر زمزمه کرده و ضجههایی که از اعماق قلبم زده بودم، آنچنان ایمان داشتم که دیگر از اجابت دعایم ناامید نمیشدم! همانگونه که مجید یادم داده بود، از تهِ دلم امام علی (علیهالسلام) را صدا زده، به کَرم امام حسن (علیهالسلام) متوسل شده و با امام حسین (علیهاسلام) دردِ دل کرده بودم و حالا به انتظار وعدهای که مجید برای رسیدن به آرزویم داده بود، چشم به فردایی روشن داشتم.
هوا گرگ و میش شده بود که از نخلستان کوچک حیاط خانه دل کَندم و بعد از آماده کردن افطاری پدر و عبدالله، به طبقه بالا رفتم. ماه رمضان رو به پایان بود و من خوشحال بودم که امسال قرآن را به نیت مادرم ختم کرده و ثوابش را نذر سلامتیاش کرده بودم. آخرین سفره افطار را روی میز غذاخوری آشپزخانه چیدم و به سراغ کتاب مفاتیح رفتم. یکی از خانمهای شیعه در امامزاده سیدمظفر (علیهالسلام) گفته بود که برای روا شدن حاجتم هر شب دعای توسل بخوانم و در این یک هفته هر شب قبل از افطار، به نیت بهبودی حال مادر، دعای توسل را از روی مفاتیح کوچک مجید میخواندم. دعای زیبایی که در این چند شب، حلقه توسلم را به درِ خانه اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) متصل کوبیده و نگاهم را منتظر عنایتی به آیندهای نه چندان دور دوخته بود.
دعا تمام شده و همچنانکه کتاب مفاتیح در دستم بود، باز هم خدا را میخواندم که کسی به در زد. از ترس اینکه مبادا عبدالله یا پدر مفاتیح را در دستانم ببینند، با عجله کتاب را در کشو گذاشتم و با گامهایی سریع از اتاق بیرون رفتم و در را گشودم که دیدم عبدالله است. بشقاب شیرینی در دستش بود و چشمانش گرچه زیر لایهای از اندوه، ولی به رویم لبخند میزد. تعارفش کردم که با مهربانی پاسخ داد: «نه دیگه، موقع افطاره، مزاحم نمیشم!» سپس بشقاب را به دستم داد و عید را تبریک گفت که من در انتظار خبری خوش، پرسیدم: «عبدالله! از مامان خبری نداری؟» در برابر سؤالم مکثی کرد و با تعجب جواب داد: «نه، از بعد از ظهر که با هم رفته بودیم بیمارستان، دیگه ازش خبری ندارم.» سپس با لحنی مشکوک پرسید: «مگه قراره خبری بشه؟» لبخندی زدم و گفتم: «نه، همینجوری پرسیدم.» که سایه مجید در پیچ پله پیدا شد و توجه عبدالله را به خودش جلب کرد. به گرمی با هم دست داده و عید را تبریک گفتند که با بلند شدن صدای اذان مغرب، عبدالله خداحافظی کرد و رفت. مجید با صورتی که چون همیشه میخندید، وارد خانه شد. مثل هر شب عید دیگری، شیرینی خریده و با کلام دلنشینش عید را تبریک گفت. نماز مغرب را خواندیم و آخرین افطار ماه رمضان امسال را نه به حلاوت رطب و شیرینی که به اشتیاق شفای مادر، با شادی نوش جان کردیم.
شب عید فطر با عطر امیدی که به سلامتی مادرم پیدا کرده بودم و دغدغه خاطری که این روزها به یُمن توسل به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) کمتر عذابم میداد، فرصت خوبی به دلم داده بود تا خلوتی زیبا و عاشقانه با مجید داشته باشم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🖋 #قسمت_صد_و_یکم
قالیچه کوچکی در بالکن انداخته و در همان فضای کوچک که به نوعی حیاط خانهمان بود، به میهمانی شب گرم و زیبای بندر رفته بودیم. آسمان صاف و پر ستاره آخر شب، سقف این کلبه کوچک بود و منظره پیوند دریا و شهر و نخلستان، پیش رویمان خود نمایی می کرد. مجید همانطور که به نقطهای نامعلوم در دل سیاهی پر رمز و راز شب نگاه می کرد، با صدایی آهسته گفت: «سال پیش این موقع تازه کارم درست شده بود و میخواستم بیام بندر.» سپس به چشمان مشتاقم نگاهی کرد و با لبخندی که روی صورتش موج میزد، ادامه داد: «پارسال هیچ وقت فکر نمیکردم سال دیگه یه همچین شبی تو بالکن یه خونه قشنگ، کنار زنم نشسته باشم!»
لحن لبریز احساسش، صورت مرا هم به خندهای ملیح باز کرد و وسوسهام کرد تا با شیطنتی زنانه بپرسم: «خُب حالا خوشحالی یا پشیمونی؟» از سؤال سرشار از شرارتم، خندهاش گرفت و با چشمانی که از شادی میدرخشید، پاسخ داد: «الهه! زندگی با تو اونقدر لذت بخشه که من پشیمونم چرا زودتر نیومدم بندر!» و صدای خندهاش که روزها بود دیگر در خانه نپیچیده بود، بار دیگر فضای بالکن را پُر کرد و دوباره آهنگ خوش زندگی را به یادم آورد، گرچه جای خالی مادر در چنین شبی، تهِ دلم را خالی میکرد و اجازه نمیداد با خیالی آسوده با شادی زندگی همگام شوم که به عمق چشمان مهربان مجیدم نگاه کردم و با لحنی لبریز امید و آرزو پرسیدم: «مجید! مامانم خوب میشه، مگه نه؟» و شنیدن همین جمله کوتاه از زبان من کافی بود تا خنده از روی صورتش محو شده و با چشمانی که به ورطه اضطراب افتاده بود، برای لحظاتی تنها نگاهم کند.
پیش چشمان منتظرم، نفس بلندی کشید که اوج نگرانیاش را از لرزش قفسه سینهاش حس کردم و بلاخره با لحنی که پیوند لطیفی از بیم و امید بود، جواب داد: «الهه جان! همه چی دست خداست!» سپس آفتاب امید در آسمان چشمانش درخشید و با مهربانی دلداریام داد: «الهه! من مطمئنم خدا اینهمه گریههای تو رو بی جواب نمیذاره!» و با این کلامش، دلم را حواله به تقدیر الهی کرد که باز اشک پای چشمانم زانو زد. من هم اعتقاد داشتم که همه امور عالم به اراده پروردگارم بستگی دارد و خوب میدانستم که حال مادرم نه تنها تفاوتی نکرده که همچنان چراغ زندگیاش کم سوتر میشود، ولی به اجابت گریهها و ضجههای شبهای امامزاده آنقدر دل بسته بودم که دیگر نمیتوانستم امیدم را از دست بدهم. اشکم را پاک کردم و با سکوت پر شکوهم، اوج ایمانم به کرامت اولیای الهی را به نمایش گذاشتم که مجید خرسند از دل صبور و روح آرامم، لبخندی زد و گفت: «الهه جان! تو اولین کسی نیستی که داری این راهو میری، آخرین نفرم نیستی! خیلیها قبل از تو این راه رو تجربه کردن و بهش ایمان دارن! ان شاءالله مامان خوب میشه و دوباره بر میگرده خونه! من دلم گواهی میده که خیلی زود این اتفاق میافته! من مطمئنم که تو همین شبهای قدر حاجتمون رو از خدا گرفتیم!»
و این از پاکی پیوند قلبهای عاشقمان بود که او همان حرفهایی را به زبان میآورد که حقیقت پنهان شده در دل من بود، هر چند حرفی گوشه دل من مانده بود که شاید دل او خبر هم نداشت که من هنوز با همین قلبی که این روزها فقط برای مادر میتپید، باز هم برای هدایت او به مذهب اهل تسنن دعا میکردم و همچنان منتظر هر فرصتی بودم که با اشارتی دل پاکش را متوجه حقانیت مذهبم کنم که لبخندی زدم و با مهربانی آغاز کردم: «مجید جان! من حرف تو رو قبول کردم و از تهِ دلم امام علی (علیهالسلام) رو صدا زدم. بخدا از تهِ دلم با امام حسین (علیهالسلام) حرف زدم. ولی تو...» و خوب فهمید در دلم چه میگذرد که لبخندی لبریز متانت روی صورتش نشست و با سکوت سرشار از آرامشش اجازه داد تا ادامه دهم: «خُب منم دوست دارم تو هم به حرفایی که من میزنم توجه کنی، همونجوری که من به حرف تو گوش کردم.»
هر کلامی که میگفتم، صورتش بیشتر به خنده گشوده میشد و مهربانتر نگاهم میکرد تا هر چه روی دلم سنگینی میکند، بیهیچ پروایی به زبان بیاورم: «مجید! من اومدم امامزاده، احیا گرفتم، هر روز دارم دعای توسل میخونم. خُب تو هم یه بار امتحان کن!» در جوابم نجابت به خرج داد و به رویم نیاورد که من همه این راهها را به آرزوی شفای مادرم رفتم و نپرسید که او به چه امیدی تن به مذهب اهل سنت دهد تا من هم قاطعانه پاسخ دهم به امید تقرب به خدا به مذهب عامه امت اسلامی بپیوندد و در عوض با لحنی لبریز محبت پرسید: «چی رو امتحان کنم الهه جان؟»
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺پشت پرده دعوت های دشمن به مذاکره از زبان آیت الله خامنهای
🔹عده ای یا نمیشنوند یا نمیخواهند بشنوند
🔸حرف آمریکا این است که صنعت هسته ای را به کلی کنار بگذاریم، امکانات دفاعی را به یک دهم تقلیل دهیم و اقتدار منطقه ای خود را رها کنیم.
🔹اینی که بنده مخالفت میکنم با مذاکره دلیلش این است.
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
❇️ راهکار سریع و ارزان قفل تحریم ها چیست؟
⭕️ رهبر معظم انقلاب
در روز عید قربان فرمودند:((اگر جریان تحریف حقایق ایران شکست بخورد،تحریم ایران نیز قطعا شکست خواهد خورد))
⭕️ یعنی بیان حقیقت
کلید شکستن قفل تحریم است،برای رسیدن به حقیقت و جلوگیری از تحریف حقیقت چه باید کرد؟
1⃣ دوست را از دشمن بشناسیم.
2⃣ منابع اصیل را برای کسب اخبار و تحلیل انتخاب کنیم.
3⃣ نهصت مطالبه گری از مدیران کشور را دنبال کنیم.
4⃣ موفقیت ها و پیشرفت های کشور را ببینیم و برای اطرافیان تشریح کنیم.
5⃣ تحت تاثیر فضاسازی رسانه ای قرار نگیریم.
6⃣ با مطالعه و تحقیق،بصیرت خود را افزایش دهیم.
7⃣ نسبت به حقوق و وظایف شهروندی خود بی تفاوت نباشیم.
8⃣ سواد رسانه ای خود را ارتقا بدهیم.
9⃣ حقایق کشور را از سر دلسوزی، بیان و نقد کنیم.
🖌مصطفی علیجانزاده
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
✴️جووونا امید امام زمان رو ناامید نکنید...
🎤 #استاد_مومنی
فوقالعادهزیبا
حتما ببینید👌🏻
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
1_420400758.mp3
3.67M
وقتیکه برمیداشت یک آن ذوالفقارش را
🕋ذکر ملائک لافتی الا علی میشد🕋
مدح طوفانی مولانا سیدنا #امیرالمؤمنین_علی (علیه السلام)
با شنیدنش آدم به شیعه بودنش افتخار میکنه
چیا که نگفته تو این شعر
با نوای:
کربلایی عبدالحسین شفیع پور
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110