eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🖋 آیینه و میز مادر را گردگیری کردم و برای چندمین بار قاب شیشه‌ای عکسش را بوسیده و از اتاق بیرون آمدم. هر چه عبدالله اصرار می‌کرد که خودش کارهای خانه را می‌کند، باز هم طاقت نمی‌آوردم و هر از گاهی به بهانه نظافت خانه هم که شده، خودم را با خاطرات مادر سرگرم می‌کردم. هر چند امروز همه بهانه‌ام دلتنگی مادر نبود و بیشتر می‌خواستم از جاذبه میدان عشق مجید بگریزم که بخاطر شیفت کاری شب پیش، از صبح در خانه بود و من بیش از این تاب تماشای چشمان تشنه محبتش را نداشتم که در خزانه قلبم هیچ انگیزه‌ای برای ابراز محبت نبود و چه خوب پای گریزم را دید که با نگاه رنجیده و سکوت غمگینش بدرقه ام کرد. کار اتاق که تمام شد، دیگر رمقی برای نظافت آشپزخانه نداشتم که همین مقدار کار هم خسته‌ام کرده و نفس‌هایم را به شماره انداخته بود. خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد: «الهه! یه لحظه صبر کن کارِت دارم.» و همچنانکه گوشی موبایلش را روی میز می‌گذاشت، خبر داد: «بابا بود الان زنگ زد. تا یه ساعت دیگه میاد خونه. گفت بهت بگم بیای اینجا، مثل اینکه کارِت داره.» و در مقابل نگاه کنجکاوم، ادامه داد: «گفت به ابراهیم و محمد هم خبر بدم.» با دست راستم پشت کمرم را فشار دادم تا قدری دردش قرار بگیرد و پرسیدم: «نمی‌دونی چه خبره؟» لبی پیچ داد و با گفتن «نمی‌دونم!» به فکر فرو رفت و بعد مثل اینکه چیزی به خاطرش رسیده باشد، تأکید کرد: «راستی بابا گفت حتماً مجید هم بیاد.» سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید: «مجید امروز خونه‌اس؟» و من جواب دادم: «آره، دیشب شیفت بوده، امروز از صبح خونه اس.» و سر گیجه‌ام به قدری شدت گرفته بود که نتوانستم بیش از این سرِ پا بایستم و از اتاق بیرون آمدم. دستم را به نرده چوبی راه پله گرفته و با قدم‌هایی کُند بالا می‌رفتم. سرگیجه و تنگی نفس طوری آزارم می‌داد که دیگر سردرد و کمردرد را از یاد برده بودم. در اتاق را که باز کردم، رنگم به قدری پریده بود و نفس‌هایم آنچنان بریده بالا می‌آمد که مجید از جایش پرید و نگران به سمتم آمد. دستم را گرفت و کمکم کرد تا روی کاناپه دراز بکشم. پای کاناپه روی زمین نشست و با دلشوره‌ای که در صدایش پیدا بود، پرسید: «الهه جان! حالت خوب نیس؟» همچنانکه با سر انگشتانم دو طرف پیشانی‌ام را فشار می‌دادم، زیر لب گفتم: «سرم... هم خیلی درد می‌کنه، هم گیج میره!» از شدت سرگیجه، پلک‌هایم را روی هم گذاشته بودم تا در و دیوار اتاق کمتر دور سرم بچرخد و شنیدم که مجید زیر گوشم گفت: «الان آماده میشم، بریم دکتر.» به سختی چشمانم را گشودم و با صدایی آهسته گفتم: «نه، بابا زنگ زده گفته تا یه ساعت دیگه میاد، گفته ما هم بریم پایین.» چشمانش رنگ تعجب گرفت و پرسید: «خبری شده؟» باز چشمانم را بستم و با کلماتی که از شدت تنگی نفس، به لکنت افتاده بود، جواب دادم: «نمی دونم... فقط گفته بریم...» و از تپش نفس‌هایش احساس کردم چقدر نگران حالم شده که باز اصرار کرد: «خُب الان میریم دکتر، زود بر می‌گردیم.» از این همه پریشان خاطری‌اش که اوج محبتش را نشانم می‌داد، لبخند کمرنگی بر صورتم نشست و نمی‌خواستم بیش از این دلش را بلرزانم که چشمانم را گشودم و پاسخ پریشانی‌اش را به چند کلمه دادم: «حالم خوبه، فقط یه خورده سرم گیج رفت.» ولی دست بردار نبود و با قاطعیت تکلیف را مشخص کرد: «پس وقتی اومدیم بالا، میریم دکتر.» در برابر سخن مردانه‌اش نتوانستم مقاومت کنم و با تکان سر پیشنهادش را پذیرفتم که سر درد و کمر درد و تنگی نفس امانم را بریده و امروز که سرگیجه هم اضافه شده و حسابی زمین گیرم کرده بود. کانال داستانهای18+ را در پیام‌رسان‌های تلگرام و ایتا دنبال کنید ♨ تلگرام. T.me/dastanhaye_18 ♨ ایتا. Eitaa.com/dastanhaye_18
🖋دکتر مجتبی زارعی: هرچقدر که از دیدن دست های آستین بالا زده ی چدنی مکرون روی جسدهای بر دامن عروس آسیا، غیظ کردم و گفتم تبت یدا مکرون! از پاسخ رییس جمهور به تلفن این پرروی گستاخ در باره لبنان، از سید مقاومت و از مسیحیان، شیعیان، سنیان و دروزی های حزب الهی خجالت کشیدم! 🆔 @basirat_enghelabi110
837.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روز مباهله، پيامبر اعظم(ص) عزيزترين عناصر انسانى خود را به صحنه مى‌آورد؛ برای نشان دادن تمایز بین حق و باطل! 🆔 @basirat_enghelabi110
🌺صحنه تمایز حق و باطل... 🆔 @basirat_enghelabi110
دعای روز مباهله.pdf
حجم: 52.9K
🍃دعای جلیل القدر مباهله🍃 ✨سیّد ابن طاوس از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمودند: اگر بگویم که در این دعاء اسم اکبر است، راست گفته ام. ✨و اگر مردم می دانستند که این در این دعا چه استجابتی هست، برای آموختن آن سر از پا نمی شناختند. و من آن دعا را پیش از درخواست حوائج خود می خوانم؛ و آن دعای مباهله است. 📚 «الاقبال بالأعمال الحسنة» ج ۲ ص ۳۵۶ 🆔 @basirat_enghelabi110
🌹آیه مباهله، برترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن کریم 📚(الفصول المختارة، ص38/ بحار الأنوار، ج‏49، ص188) ♦️روزى مأمون از حضرت رضا علیه السلام سؤال کرد: بزرگترين فضيلت امير المؤمنين عليه السّلام که قرآن بر آن دلالت می کند، چیست؟ ♦️حضرت رضا فرمود: این فضيلت امیرالمؤمنین علیه السلام (که می گویی) در آيه مباهله است، آن جا كه خداوند مي فرمايد: ♦️ «هرکس بعد از آنچه از علم برایت آمده است، با تو مخاصمه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، خودمان و خودتان را فراخوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار دهیم» (بر اساس این آیه) رسول خدا صلّی الله علیه و آله، حسن و حسین علیهماالسلام را به عنوان پسرانش، فاطمه عليها السّلام را به عنوان زنانش، و امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نفس خود آورد. ♦️از آنجا که هیچ یک ازمخلوقات خداوند، بالاتر و برتر از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیست، در نتیجه بنابر حکم خداوند عزّ و جلّ، کسی برتر از نفس رسول خدا صلّی الله علیه و آله نخواهد بود. 🆔 @basirat_enghelabi110
💠 مباهله از دیدگاه آیت الله جوادی آملی : 🔸از غريب ترين ايام زندگي ما ايام است. خيلي از ما عالمانه حرف مي‌زنيم و عوامانه فكر مي‌كنيم در نتیجه آن اركان ولايت را تقريباً از دست مي‌دهيم در حالی که آن اجزاي غير ركني را خيلي محترم مي‌شمريم مانند اول ذيحجه که سالروز ازدواج وجود مبارك حضرت امير با فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) است اينها جزء واجبات غير ركني است. 🔹 جزء واجبات ركنی امامت است، جزء واجبات ركنی ولایت است ، با سالروز ازدواج فرق مي‌كند. در حالی که نه رسانه‌ها از او نام مي‌برند و نه حوزه‌ها خبري هست! آن وقت آن مسائل واجبات غير ركني را خيلي دامن مي‌زنيم، آنها هم واجب هست اما مثل اجزاي نماز است لکن حمد و سوره كجا، ركوع و سجود كجا؟! حمد و سوره واجب غير ركني است اما ركوع و سجود واجب ركني است. 🔸وقتي مأمون(علیه من الرحمن ما یستحق) ، به وجود مبارك امام رضا(سلام الله علیه) عرض مي‌كند به چه دليل علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) افضل است؟ ایشان ديگر نفرمود غدير، فرمود با آیه . خدا وقتي وجود مبارك حضرت امير علیه السلام را مي‌داند از اين بالاتر فضيلت فرض مي‌شود؟! 🔹«من كنت مولاه فهذا علي مولاه» كه گفته ی خود پيغمبر است هر چند آن هم از طرف خداست، کجا؛ و اینکه ذات اقدس اله خود فرموده علي جان پيغمبر است، کجا؟! و وجود مبارك امام رضا علیه السلام به اين استدلال كرد. تدوین :سید محمد حسین مرکبی 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ شکایت نمایندگان مزدم از آخوندی و زنگنه به دلیل «ترک فعل» 🔺ابوترابی، نماینده اصفهان: یکی از ترک فعل ها، توقف ۶ ساله ساخت مسکن توسط آخوندی است. وزیر نفت نیز تمام اقداماتی که باعث می‌شد از وابستگی به نفت خام جدا شویم را متوقف کرده است. 🔺آخوندی به بهانه کرونا چند ماهی است از کشور خارج شده‌. پرونده او تشکیل شده و انتظار داریم که قوه قضائیه عادلانه و محکم رفتار کند. شکایت‌نامه را هفته آینده به دستگاه قضا خواهیم داد. 🔺عباس آخوندی علاوه بر این یک جرم بزرگتری هم به نام لیبرال بودن دارد علنا اعلام کرد باید لیبرالیسم رو درون حکومت اجرا کنیم تفکری که امام به خاطر اون مرحوم منتظری رو عزل کرد. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔰 رشته توئیت استاد حسن عباسی درباره توافق میان رژیم صهیونیستی و : ❌ امارات متحده عربی اسراییل نه ! ۱_ یه جوری می‌گن آشتی تاریخی رژیم صهیونیستی و امارات، که هر کی ندونه، می‌پنداره تا دیروز داشتن با هم می‌جنگیدن. این به دستور صهیونیستا، پنج ساله جنوب یمن رو اشغال کرده و مردم اونجا رو می‌کشه. حالا فقط «پرده کنار رفته»، «حجله هویدا شده»، همین. ۲_ پس از پیمان کمپ دیوید که با مناخم بگین به توافق آشتی مصر و صهیونیستا رسید؛ خالد اسلامبولی در مصر، انور سادات را اعدام انقلابی کرد. اکنون با علنی شدن روابط امارات با نتانیاهو، آیا جوانان خشمگین عرب را هم زائد خواهند شمرد؟ ۳_ شیخ‌نشین که نه انتخابات داره و نه مجلس، با تعاریف رایج در علم سیاست؛ نه کشوره، نه دولته، و نه ملت. رژیم آمریکا و رژیم صهیونیستی، عاشق شیخ‌نشین‌های این جوری‌اند؛ مثل شیخ‌نشین‌های سعودی و امارات، گاوهای شیردهی که خوب دوشیده می‌شن. ۴_ تا اینجا پیروزی مطلق برای ایران: این که هیچ وقت جزئی از محور مقاومت روبروی صهاینه نبود؛ حالا با علنی شدن رابطه دیرینه امارات و صهاینه، نفرت مسلمونا در جهان علیه شیوخ امارات، و تکیه معنوی روزافزون توده‌های مسلمان به ایران؛ آورده‌ی قدرت نرم جمهوری اسلامی است. ۵_ این و برای مصرف داخلی خودشون مجبور شدن رابطه امارات و صهاینه رو علنی کنن و جشن صوری بگیرن. فقط باید گفت: زرشک! ابر قدرتی که برای کسب وجهه داخلی‌اش تا انتخابات ریاست جمهوری، نیازمند چنین توافقاتیه؛ معلومه که تا چه حد افول کرده. ۶_ مصر پس از توافق کمپ دیوید با صهاینه، از محور مقاومت خارج شد و قدرت نرم منطقه‌ای او به صفر رسید؛ چون نه تنها الهام‌بخش نبود که حتی مایه خفت و شرم‌ساری جهان اسلام شد. هم به همین ورطه غلتید؛ تصویر یک شیخ‌نشین ضدمقاومت. ۷_ آمریکا کوشید با اشغال افغانستان و عراق و ایجاد دموکراسی تراز؛ این دو را به الگوی جهان اسلام تبدیل کند، اما نشد. اکنون می‌کوشد امارات را الگوی مطلوب جهان اسلام معرفی و منطقه را کند. غافل از این که امارات با دموکراسی و جمهوریت برابر سال نوری فاصله دارد. ۸_ ساختن برج‌های بلند در ریگزارهای ساحلی، توده‌های انسانی را به «ملت» تبدیل نمی‌کند. سازش با صهاینه هم یک امارات شیخیه را تبدیل به دولت نمی‌کند. افول قدرت نرم آمریکا یعنی امارات بدون ارزش‌های آمریکایی «نِیشن - استیت» و «دموکراسی» الگوی اماراتیزه کردن منطقه شود. ۹_ اتصال ریش صهاینه به دم شیوخ موجب دوام عمر صهیونیست‌ها نخواهد شد. اسراییل و شیوخ امارات هر دو رفتنی هستند و ۲۰ سال آینده را نمی‌بینند. ان شاءالله. ۱۰_ باید با عملیات مشکوک تروریستی، بندر بیروت را منفجر می‌کردند و مردم مقاوم لبنان را به خود مشغول می‌ساختند و با ناوهای فرانسوی و آلمانی و انگلیسی آن بندر را اشغال می‌نمودند، تا بتوانند رابطه خود با امارات را علنی کنند. زهی خیال باطل. ۱۱_ پس از هجده سال تلاش آمریکا برای تحقق پروژه بالاخره رابطه‌ی دو دهه‌ای امارات و صهاینه را علنی کردند؛ عجب دستاوردی! البته نزدیک به دو دهه اشغال نظامی افغانستان و عراق، و ویرانی یمن و سوریه با نیت تغییر ساختار این کشورها، دستاورد این پروژه است. ۱۲_ ۵ نقش مخرب در منطقه: - حضور نظامی در جنگ کنونی تجزیه لیبی - پشتیبانی موثر لجستیکی از داعش در سوریه - اشغال نظامی جنوب یمن و سوکوترا - خیانت به آرمان فلسطین - مشارکت مخرب در تحریم ایران و تبدیل امارات به سکوی ارتش تروریست آمریکا در حمله گاه و بیگاه به ایران، مانند پرواز گلوبال هاوک معدوم 🆔 @basirat_enghelabi110
خودکشی امارات، اسرائیل را نجات نمی دهد 🔸شیخ نشین امارات، روابط پنهانی خود با رژیم اشغالگر قدس را تحت فشار دولت آمریکا علنی کرد. نشریه صهیونیستی اسرائیل هیوم خبر داده که نتانیاهو در دو سال گذشته، دوبار به امارات رفته است. 🔸برخی رژیم های مرتجع که ترامپ از بزرگ آنها به عنوان "گاو شیرده" یاد کرد، طی سال های اخیر، خیانت به آرمان فلسطین و ملت های مسلمان و عرب منطقه را شدت بخشیده و به بیگاری برای رژیم صهیونیستی تن داده اند. 🔸اما همکاری با اسرائیل که مصداق شرّ مطلق است، آورده ای جز خسارت راهبردی برای طرف شراکت و همکاری نداشته است. سند روشن، آمریکا که با فشار و فریب صهیونیست ها، وارد چاه ویل جنگ در افغانستان و عراق شد. 🔸نتیجه این تحریک و تحمیق، هفت هزار میلیارد دلار خسارت، سرشکستگی سیاسی- نظامی، و جا ماندن آمریکا از رقابت اقتصادی با چین بلکه ورشکستگی بود. واقعیت خسارت دو جنگ مذکور، مورد اتفاق ترامپ و اوباماست؛ هر چند که مجبور به حمایت از اسرائیل بوده اند. 🔸سند قابل تامل، افشای مکالمه خصوصی سارکوزی و اوباما (روسای جمهور فرانسه و آمریکا) در حاشیه نشست سران گروه ۲۰ است. آن دو فکر می کردند میکروفون خاموش است؛ اما میکروفون‌ روشن بود و خبرنگاران می‌شنیدند. 🔸سارکوزی در این مکالمه که مربوط به۱۷ آبان ۱۳۹۰ است، می گوید "من دیگر نمی‌توانم نتانیاهو را ببینم و تحملش را ندارم؛ او یک دروغگو است". اوباما هم پاسخ می دهد "از دستش خسته شده‌ای؟ من چی بگم که هر روز باید با او سر و کار داشته باشم؟". 🔸تردیدی نیست خیانت روابط با اسرائیل، دیر یا زود دامن ابوظبی و ریاض را خواهد گرفت؛ همچنان که صهیونیست ها نقش مهمی در تحمیق و ترغیب این دو رژیم برای جنایت علیه ملت مظلوم یمن و گرفتاری در باتلاق داشتند. 🔸امام خمینی خرداد سال 61 نکته مهمی را درباره اسرائیل مورد تاکید قرار دادند: "همه اینها (حامیان اسرائیل) و خود اسرائیل هم این مطلب را احراز کرده که اگر اسرائیل انگشتش را به بحر محیط بزند، نجس می‌شود، اسرائیل می داند موافقت او، موجب بدنام کردن است". 🔸جمهوری اسلامی ایران همواره اصرار داشته میان دولت های بد عمل منطقه و رژیم صهیونیستی تفاوت قائل شود. هنوز هم معتقدیم دشمن شماره یک همه ملت های منطقه، آمریکا و اسرائیل هستند و باید بر همان ها متمرکز شد 🔸در عین حال، روشن است هر کس سرنوشت خود را با رژیم نامشروع اسرائیل پیوند بزند، خود را در معرض بی ثباتی و تهدید قرار داده است. این آتش، از گور اسرائیل بلند می شود که بر لبه پرتگاه ایستاده و با یافتن سپر بلا می خواهد سقوط خویش را به تاخیر اندازد. ✍ محمدایمانی 🆔 @basirat_enghelabi110
🌴🌴 سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان 🌸🌹🌼 امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های صد و بیست و پنجم و صد و بیست و ششم داستان
📖 🖋 دقایقی به همان حال بودم تا سرگیجه‌ام فروکش کرد و دردهایم تا حدی آرام گرفت. کمی میان چشمانم را گشودم و دیدم هنوز چشمان مهربان مجید به تماشای صورتم نشسته است. نگاهش که به چشمان نیمه بازم افتاد، لبخندی زد و با لحنی لبریز محبت پرسید: «بهتری؟» و آهنگ کلامش به قدری گرم و با احساس بود که دریغم آمد باز هم با سردی جوابش را بدهم و با لبخندی خیالش را راحت کردم که تازه متوجه شدم پیراهن سیاه پوشیده و صورتش را اصلاح نکرده است. نیازی نبود دلیلش را بپرسم که امشب، شب اول محرم بود و او آنقدر دلبسته امام حسین (علیه‌السلام) بود که از همین امشب به استقبال عزایش برود. هر چند دیگر پیش من از احساسات مذهبی‌اش چیزی نمی‌گفت و خوب می‌دانست که پس از مصیبت مادر، چقدر نسبت به عقاید و باورهایش بدبین شده‌ام، ولی دیدن همین پیراهن سیاه هم کافی بود تا کابوس روزهایی برایم زنده شود که دست به دامان امام حسین (علیه‌السلام) شب تا سحر برای شفای مادرم گریه کردم و چه ساده مادرم از دستم رفت و همین خاطرات تلخ بود که روی آتش عشقم به مجید خاکستر می‌پاشید و مشعل محبتش را در دلم خاموش می‌کرد. عقربه‌های ساعت دیواری اتاق به عدد چهار بعد از ظهر نزدیک می‌شد که بلاخره خودم را از جا کَندم و خواستم برخیزم که باز سرم گیج رفت و نفسم به شماره افتاد. مجید با عجله دستانم را گرفت تا زمین نخورم و همچنانکه کمکم می‌کرد تا بلند شوم، گفت: «الهه جان! رنگت خیلی پریده، می‌خوای یه چیزی برات بیارم بخوری؟» لب‌های خشکم را به سختی از هم گشودم و گفتم: «نه، چیزی نمی‌خوام.» و با نگاهی گذرا به ساعت، ادامه دادم: «فکر کنم دیگه بابا اومده.» از چشمانش می‌خواندم که بعد از اوقات تلخی‌های این مدت، چه احساس ناخوشایندی از حضور در جمع خانواده دارد و از رو به رو شدن با دیگران به خصوص پدر و ابراهیم تا چه اندازه معذب است، ولی به روی خودش نمی‌آورد و صبورتر از آنی بود که پیش من پرده از ناراحتی‌های دلش بردارد. در طول راه پله دستم را گرفته بود تا تعادلم را از دست ندهم، ولی برای کمر دردم نمی‌توانست کاری کند که از شدت دردم تنها خودم خبر داشتم. پشت در که رسیدیم، نگاهم کرد و باز پرسید: «خوبی الهه جان؟» سرم را به نشانه تأیید تکان دادم، دستم را از دستش جدا کردم و با هم وارد اتاق شدیم. پدر با پیراهن سفید عربی‌اش روی مبل بالای اتاق نشسته و بقیه هم دور اتاق نشسته بودند و انگار فقط منتظر من و مجید بودند. سلام کردیم که لعیا پیش از همه متوجه حالم شد و با نگرانی پرسید: «چیه الهه؟!!! چرا انقدر رنگت پریده؟!!!» لبخندی زدم و با گفتن «چیزی نیس!» کنارش نشستم و پدر مثل اینکه بیش از این طاقت صبر کردن نداشته باشد، بی‌مقدمه شروع کرد: «خدا مادرتون رو بیامرزه! زن خوبی بود!» نمی‌دانستم با این مقدمه‌چینی چه می‌خواهد بگوید که چین به پیشانی انداخت و با لحنی خسته ادامه داد: «ولی خُب ما هم زندگی خودمون رو داریم دیگه...» نگاهم به چشمان منتظر عبدالله افتاد و دیدم او هم مثل من احساس خوبی از این اشاره‌های مبهم ندارد که سرانجام پدر به سراغ اصل مطلب رفت و قاطعانه اعلام کرد: «منم تصمیمم رو گرفتم و الان می‌خوام برم نوریه رو عقد کنم.» کانال داستانهای18+ را در پیام‌رسان‌های تلگرام و ایتا دنبال کنید ♨ تلگرام. T.me/dastanhaye_18 ♨ ایتا. Eitaa.com/dastanhaye_18