eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برجام چگونه تحریم ها را افزایش داد؟ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥بی‌بی‌سی فارسی؛ از آتش‌بیاری فتنه 88 تا فتنه‌گر خواندن ترامپ در سال 2020 🎥 بی‌بی‌سی فارسی اظهارات ترامپ مبنی بر "تقلب" در انتخابات آمریکا را "فتنه‌آمیز" ‌خواند؛ چون به‌زعم این شبکه «بدون ارائه هیچ سند و مدرکی سلامت انتخابات را زیر سؤال می‌برد». این در حالی است که همین شبکه پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در سال 88، با پوشش گسترده ادعاهای بدون سند و مدرک میرحسین موسوی مبنی بر «پیروزی قطعی او در انتخابات» به‌صورت ویژه بر "تقلب" در انتخابات ایران تأکید و مردم را به شورش خیابانی تحریک و تشویق می‌کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🍃 *﷽ 🍃 🚨 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد ⚠️ همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
توجّه توجّه⁉️⁉️ لطفاً به این دو جمله خوب دقّت کنید 👇 جمله اول؛ ۱. با ترامپ فرق می‌کند. جمله دوم؛ ۲. اجازه فرصت‌سوزی را نمی دهیم. از دو نگاه مختلف می‌توان به این دو👆جمله نگاه کرد. دقت بفرمایید.. 👁 نگاه اول؛ این دو جمله کاملاً بدیهی، عقلی و منطقی می باشد و هر انسان عاقل و فهمیده ای صحت آن را اقرار اظهار می‌کند و انکار آن از انکار بدیهیات است. 👀نگاه دوم؛ اگر از دو سیاستمدار با تجربه _بخوانید سیاست باز بد سلیقه! نگوییم فرصت‌طلب و مغرض_صادر شده باشد آن موقع باید مطلب تبیین شود و جدا از سیاست بازی! شفاف و واضح و صورت مسئله و معانی آن روشن شود. نه اینکه در لفّاظه و محافظه کاری و مبهم به آن پرداخته شود. 👈 اما احتمالات گوناگون آن👇 ✅اگر منظور از این جملات این باشد که ترامپ دیوانه بود و غیر قابل اعتماد و بایدن قابل اعتماد است... ✅اگر منظور این باشد که یکی دموکرات است و تندرو و دیگری جمهوری‌خواه و میانه‌رو!! ✅اگر مراد از این جمله این باشد که الان به فرصت طلایی رسیدیم و باید آن را غنیمت شماریم و از آن استفاده کنیم!! ✅اگر بگوییم دیگر تهدیدی در کار نیست بلکه موقع فرصت های استثنایی و طلایی است.. ✅اگر بگوییم آمریکا و هیئت نظامه آمریکا تغییر کرده‌ و ما هم باید سیاست‌های مان تغییر کند.. ✅اگر منظور مان این باشد که الان فرصت چیدن گلابی از درخت برجامِ زمان اوباما و ترامپ است که یکی تصویب کرد و دیگری از آن خارج شد.. 👆همه این صورتها با کمال احترام و جسارت عرض می‌کنم که حماقت محض است.🙈 👌 مگر هیچ انسان عاقلی که حتی اگر از الفبای سیاست هم آشنایی نداشته باشد و فقط چشم و گوش دارد و اندک و مختصر عقلی دارد چنین احکام نابخردانه ای را صادر می‌کند یا آن را تایید می کند؟و این کلام ناشیانه از او صادر می شود؟! 🌴درختی که با وعده های دروغین اوباما برایتان کاشته شد و به دستان خبیث و جنایت کار ترامپ از ریشه قطع گردید، شما می‌خواهید به همراهی آقای جو بایدن میوه های آن را برداشت کنید و گلابی آن را بچینید؟! 🔥مگر نه این است که ترامپ جنایتکار و احمق دستور شهادت و ترور ناجوانمردانه حاج قاسم را صادر می کند و جو بایدن هم آن را تایید و تحسین می کند. و از آن حمایت می کند. آدم بگیرد بهتر است گرفتار افراد احمق بشه.🤣🤣 💫متاسفانه افرادی که این اظهار نظرها می‌کنند سوراخ دعا را گم کرده اند. ومَثَل و جمله ی «صد بار اگر توبه شکستی باز آی» را شنیده اند.🤲 ولی اینطور پیاده می کنند که اگر صدبار کلاه گشاد🎩 ترامپ و اوباما و شیاطین بر سرتان رفت باز هم به آنها اعتماد کنید شاید این بار کلاه سرتان نگذارند!! اگر غیر از این است به فرمایش حضرت آقا مقام معظم رهبری لطفاً انقلابی باشید🤛 و مواضع خود را شفاف و روشن بیان کنید تا هم دوستان بدانند که شما در چه موضعی قرار گرفته اید و به مواضع انقلابی شما امیدوار باشند. و هم دشمن از شما سوء استفاده نکند. ✍ عباس زرجوعی بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
سلام 🌸 شبتون بخیر 🌛🌌 امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های: ✅ سیصدم ✅ سیصد و یکم از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصدم 🛌 ساعت از هفت بعدازظهر می‌گذشت و من به قدری تب و لرز کرده بودم که روی تختخواب افتاده و حتی نمی‌توانستم از کسی کمک بخواهم و باز همه خیالم پیش مراسم امشب بود و فقط دعا می‌کردم حالم کمی بهتر شود تا احیاء شب بیست‌وسوم از دستم نرود. 👌نمی‌دانستم در این گرمای سوزان اواخر تیرماه، این سرماخوردگی از کجا به جانم افتاده است، شاید دیروز که خیس آب و عرق مقابل فن‌کوئل نشسته بودم، سرما خورده و شاید هم از کسی گرفته بودم. 🛌 هر چه بود، تمام استخوان‌هایم از درد فریاد می‌کشید و بدنم در میان تب می‌سوخت. گاهی به قدری لرز می‌کردم که زیر پتو مچاله می‌شدم و پس از چند دقیقه در میان آتش تب، گُر می‌گرفتم. 🚪آبریزش بینی‌ام هم که دست بردار نبود و همه اتاق از صدای عطسه‌هایم پُر شده بود. 🌙 خوشحال بودم که امشب مامان خدیجه پیش از افطار برایم چیزی نیاورده که ضعف روزه‌داری این روزهای طولانی هم به ناخوشی‌ام اضافه شده و حتی نمی‌توانستم از جایم تکانی بخورم و همچنان زیر پتو به خودم می‌لرزیدم که صدای اذان مغرب بلند شد. 🛌 هر چه می‌کردم نمی‌توانستم مهیای نماز شوم و می‌دانستم که تا دقایقی دیگر مجید هم به خانه باز می‌گردد و ناراحت بودم که حتی برای افطار هم چیزی مهیا نکرده‌ام. 🏻 شاید از شدت ضعف و تب، در حالتی شبیه خواب و بی‌هوشی بودم که صدای دلواپس مجید، چشمان خمارم را کمی باز کرد. 🛌 پای تختم روی دو زانو نشسته و با نگاه نگرانش به تماشای حال خرابم نشسته بود. 🏻به رویش لبخندی زدم تا کمی از نگرانی در بیاید که با حالتی مضطرب سؤال کرد: 🏻 چی شده الهه؟ حالت خوب نیس؟ 🛌 با دستمالی که به دستم بود، آب بینی‌ام را گرفتم و با صدایی که از شدت گلو درد به سختی بالا می‌آمد، پاسخ دادم: - نمی دونم، انگار سرما خوردم... ✋🏻با کف دستش پیشانی‌ام را لمس کرد و فهمید چقدر تب دارم که زیر لب نجوا کرد: 🏻 داری از تب می‌سوزی! 🚪و دیگر منتظر پاسخ من نشد که توان حرف زدن هم نداشتم و با عجله از اتاق بیرون رفت. 🏻نمی‌دانستم می‌خواهد چه کند که دیدم با چادرم به اتاق بازگشت. 🛌 با هر دو دستش کمکم کرد تا از روی تخت بلند شوم و هر چه اصرار می‌کردم که نمی‌خواهم بروم، دست بردار نبود و همانطور که چادرم را به سرم می‌انداخت، با خشمی عاشقانه توبیخم می‌کرد: ⁉ چرا به من یه زنگ نزدی؟ خُب به مامان خدیجه خبر می‌دادی! لااقل روزه‌ات رو می‌خوردی! 🏻و نمی‌توانستم سرِ پا بایستم که با دست چپش دور کمرم را گرفته و یاری‌ام می‌کرد تا بدن سُست و سنگینم را به سمت در بکشانم. 🌳🏣🌴 از در خانه که خارج شدیم، از همان روی ایوان صدا بلند کرد: 🏻 حاج خانم! 👁 از لحن مضطرّ صدایش، مامان خدیجه با عجله در خانه‌شان را باز کرد و چشمش که به من افتاد، بیشتر هول کرد. 🏻 مجید دیگر فرصت نداد چیزی بپرسد و خودش با دستپاچگی توضیح داد: - حاج خانم! الهه حالش خوب نیس. ما میریم دکتر. 👣 مامان خدیجه به سمتم دوید و از رنگ سرخ صورت و حرارت بدنم متوجه حالم شد که بی‌آنکه پاسخی به مجید بدهد، به اتاق بازگشت. 🏻🏻 مجید کمکم کرد تا از پله‌های کوتاه ایوان پایین بروم که صدای مامان خدیجه آمد: 👤 بیا پسرم! این سوئیچ رو بگیر، با ماشین برید! 🚗 ظاهراً امشب آسید احمد ماشین را با خودش به مسجد نبرده بود که مامان خدیجه سوئیچ را برایمان آورد. 🏻🏻 مجید سوئیچ را گرفت و به هر زحمتی بود مرا از حیاط بیرون بُرد و سوار ماشین کرد. 🚗 با دست راستش فرمان را به سختی نگه داشته و بیشتر از دست چپش استفاده می‌کرد. 💉 نمی‌دانم چقدر طول کشید تا به درمانگاه رسیدیم. به تشخیص پزشک، آمپولی تزریق کردم و پاکتی از قرص و کپسول برایم تجویز کرد تا این سرماخوردگی بی‌ موقع کمی فروکش کند. @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و یکم 🍰مجید در راه برگشت، برایم شیر و کیک گرفت تا روزه‌ام را باز کنم و من از شدت تب و گلو درد اشتهایی به خوردن نداشتم و آنقدر اصرار کرد تا بلاخره مقداری شیر نوشیدم. 👌می‌دانستم خودش هم افطار نکرده و دیگر توانی برایم نمانده بود تا وقتی به خانه رسیدیم، برایش غذایی تدارک ببینم و خبر نداشتم مامان خدیجه به هوای بیماری‌ام، خوراک خوش طعمی تهیه کرده است که هنوز وارد اتاق نشده و روی تختم دراز نکشیده بودم که برایمان شام آورد. 🍜 در یک سینی، دو بشقاب شیر برنج و مقداری نان و خرما آورده بود و اجازه نداد مجید کمکش کند که خودش سفره انداخت و با مهربانی رو به من کرد: ☝🏻مادرجون! وقت نبود برات سوپ درست کنم. حالا این شیر برنج رو بخور، گلوت نرم شه... و با حالتی مادرانه رو به مجید کرد: ❓چی شد پسرم؟ دکتر چی گفت؟ 🏻 و مجید هنوز نگران حالم بود که نگاهی به صورتم کرد و رو به مامان خدیجه پاسخ داد: - گفت سرما خورده، خدا رو شکر آنفولانزا نیس! یه آمپول زدن، یه سری هم دارو داد. 👤مامان خدیجه به صحبت های مجید با دقت گوش می‌کرد تا ببیند باید چه تجویزی برایم بکند، سپس با لحنی لبریز محبت نصیحتم کرد: - مادرجون! خوب استراحت کن تا ان‌شاء‌الله زودتر خوب شی! فکر نکنم فردا هم بتونی روزه بگیری. 🏻که مجید با قاطعیت تأکید کرد: 💊 نه حاج خانم! دکتر هم گفت باید آنتی‌بیوتیک‌ها رو سرِ ساعت بخوره. فردا نمی‌تونه روزه بگیره. 🚪مامان خدیجه چند توصیه دیگر هم کرد و بعد به خانه خودشان رفت تا من و مجید راحت باشیم. 🍜 مجید بشقاب شیر برنج را برداشت و کنارم لب تخت نشست تا خودش غذایم را بدهد، ولی تبم کمی فروکش کرده بود که بشقاب را از دستش گرفتم و از اینهمه مهربانی‌اش قدردانی کردم: 🛌 ممنونم مجید! خودم می‌خورم! 👁 و می‌دیدم رنگ از صورتش پریده که با دلواپسی عاشقانه‌ای ادامه دادم: 🏻خودتم بخور! ضعف کردی! 🍜 خم شد و همچنانکه بشقاب دیگر شیر برنج را از روی سفره بر می‌داشت، با مهربانی بی‌نظیری پاسخ داد: 🏻الهه جان! من ضعف کردم، ولی نه از گشنگی! من از این حال و روز تو ضعف کردم! 🏻از شیرین زبانی‌اش لذت بردم و رمقی برایم نمانده بود تا پاسخش را بدهم که تنها به رویش خندیدم. 🍜 هنوز تمام بدنم درد می‌کرد، آبریزش بینی‌ام بند نیامده بود و به امید اندکی بهبودی مشغول خوردن دستپخت خوش عطر و طعم مامان خدیجه شدم که همه مزه خوبش نه به خاطر هنر آشپزی که از سرانگشتان مادرانه‌اش سرچشمه می‌گرفت. 🛏 همانطور که روی تخت نشسته و تکیه‌ام را به دیوار داده بودم، هر قاشق از شیربرنج را با تحمل گلو درد شدید فرو می‌دادم که نگاهم به ساعت افتاد. 🕘 چیزی به ساعت نه شب نمانده و مراسم تا ساعتی دیگر آغاز می‌شد که بشقاب را روی تخت گذاشتم و با ترسی کودکانه رو به مجید کردم: 🏻مجید! یه ساعت دیگه مراسم شروع میشه، من هنوز نماز هم نخوندم! 🏻و مجید مصمم بود تا امشب مانع رفتن من به مسجد شود که با قاطعیت پاسخ داد: ✋🏻الهه جان! تو که امشب نمی‌تونی بری مسجد! همین چند قدم تا حیاط هم به زور اومدی! حالا چجوری می‌خوای تا مسجد بیای و چند ساعت اونجا بشینی؟!!! 🏻از تصور اینکه امشب نتوانم به مسجد بروم و از مراسم احیاء جا بمانم، آنچنان رنگ از صورتم پرید که مجید محو چشمانم شد و من زیر لب زمزمه کردم: - مجید! آسید احمد می‌گفت امشب خیلی مهمه! اگه امشب نتونم بیام... 🏻و حسرت از دست دادن احیاء امشب طوری به سینه‌ام چنگ زد که صدایم در گلو خفه شد. @basirat_enghelabi110
علی آقای مطهری تا دیروز که نائب رئیس مجلس بودی و گاهی بر کرسی ریاست مجلس می نشستی سینه چاک همین آقایان و همین دولت اصلاح طلبان بودی!! چی شده حالا که قدرت ازت گرفته شده و دیگه جایگاهی نداری اومدی و منتقد شدی!! حالا واقع بین شده ای؟ حالا اگر خیلی انصاف داری و وجدانت بیدار شده و حوصله داری، یک بنویس وخاطرات و حقایق و واقعیت های گذشته را به نگارش در بیار. حداقل جرأت داشته باشید و اندک اعتراف به خطاهای خود بکنید شاید خدا از تقصیرات شما درگذرد. چرا که برجام ۲۰دقیقه ای از دستاوردهای شما وشاید از افتخارات شما!! بود @basirat_enghelabi110
🌷علامه طــباطـــبایی (ره): برگی که از درخت بر زمـــین می افتد در عالم تاثـــیرگذار است چطور فکر می کنید گناه کردن در عالَم بی اثــر باشد؟ 🌸 آيت الله كشميري مي‌فرمودند: « شب وفات علامه طباطبائي در خواب ديدم كه حضرت امام رضا عليه السلام در گذشته اند و ايشان را تشييع جنازه مي‌كنند. صبح، خواب خود را چنين تعبير كردم كه يكي از بزرگان [ و عالمان] از دنيا خواهد رفت؛ و در پي آن، خبر آوردند كه آيت الله طباطبائي درگذشت. 📚 [زندگینامه علامه طباطبایی - رحلت - صفحه۸]  24 آبانماه سالروز وفات تسلیت باد... 🆔 @basirat_enghelabi110
#پیام_صبحگاهی 🔸جوان‌ها! بدانید، بدون هیچ‌گونه تردیدی آینده‌ی روشن و امیدبخش این كشور و این نظام متعلّق به شما است؛ شما خواهید توانست كشورتان و ملّتتان را به اوج افتخار برسانید؛ شما به توفیق الهی خواهید توانست الگو و نمونه‌ی كاملِ #تمدّن_نوین_اسلامی را در این آب و خاك تشكیل بدهید؛ برای اینكه بتوانید این وظائف بزرگ را انجام بدهید، بایستی دین را، تقوا را، عفّت را، پاكیزگیِ روحی را در میان خودتان هرچه بیشتر ترویج كنید و تقویت كنید. جوانِ امروز احتیاج دارد به دین، به تقوا، به علم، به نشاطِ كار، به امانت، به عفّت، به [انجام‌] خدمات اجتماعی و به ورزش؛ اینها خصوصیّاتی است كه جوانِ امروز به آن احتیاج دارد. ۹۲/۰۸/۲۹ مجموعه تبیین منظومه فکری رهبری #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
کسی که با کتاب ها تسلی و آرامش یابد، هرگز آرامش خود را از دست نخواهد داد. (امام علی علیه السلام) بزرگی نیز گفت یکی از شیرین ترین کار های روی زمین است، لیکن خیلی ها دوست ندارند که این طعم را امتحان کنند ، چه بسا زمانی که امتحان کنند ، مجذوب آن خواهند شد . @basirat_enghelabi110
❌ امروز جوانهای ما بایستی: ➖ هم سلامت جسمی، ➖ و هم سلامت معنوی، ➖ و هم سلامت فکری را با هم داشته باشند و برای خودشان نگه دارند. سلامت جسمی را با ورزش و با تغذیه‌ی مناسب؛ سلامت معنوی و قلبی را هم با توجّه به خدا، با نماز، با دعا، با توسّل، با یاد شهدا؛ سلامت فکری را هم با کتاب‌خوانی تأمین کنید ۱۳۹۵/۰۹/۲۳(بیانات در مراسم جشن تکلیف دانش‌آموزان) 🆔 @basirat_enghelabi110