eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام 🌸 شبتون بخیر 🌛🌌 امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های: ✅ سیصد و هشتم ✅ سیصد و نهم از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و هشتم 🏻با نوای گرم و مهربان مجید سرم را از روی دیوار برداشتم و نگاهش کردم. 🏻او هم از صبح به غمخواری غمهایم کنارم نشسته و به قدری نگران حال خرابم بود که پالایشگاه هم نرفته و تنها با آهنگ دلنشین صدایش، دلداری‌ام می‌داد: ⁉ الهه جان! نمی‌خوای با من حرف بزنی؟ 🏻و من حرفی برای گفتن نداشتم که دوباره سرم را به دیوار گذاشتم و در عوض اشک برای ریختن بسیار داشتم و پلک‌های پژمرده‌ام یاری نمی‌کرد که چشمانم از حجم غم سنگین شده و نَم پس نمی‌داد. 🏻 دستان غریب و غمزده‌ام را با هر دو دستش گرفته بود و می‌دانست دیگر توانی برای دردِ دل کردن ندارم که خودش شروع کرد: - الهه! عزیزم! به خدا توکل کن! آروم باش عزیز دلم! 🏻حالا من هم درست مثل خودش یتیم شده و دیگر پدر و مادری نداشتم که آهی کشیدم و زمزمه کردم: - مجید، بابام... و با همه ظلمی که در حق من و زندگی‌ام کرده و با آواره کردنم، کودکم را کشته بود، ولی باز هم پدرم بود که بغضی غریبانه گلوگیرم شد و در برابر نگاه مهربانش، با صدایی لرزان ناله زدم: - مجید! من همین پارسال مامانم مُرد، حالا بابام... 🔥و ای کاش فقط مرده بود و لااقل دلم را به فاتحه‌ای خوش می‌کردم که می‌دانستم به قعر جهنم سقوط کرده و این طالع نحسش، بیشتر جگرم را آتش می‌زد که باز در مرداب غم فرو رفتم. 💓 حالا باز هم دلم در برابر گردباد شک و تردید به لرزه افتاده بود که اگر در آن شب‌های قدر امامزاده، حاجتم روا شده و مادرم شفا گرفته بود، پای نوریه هرگز به خانه ما باز نمی‌شد و شیرازه زندگی‌مان اینچنین از هم نمی‌پاشید، هر چند بختک نحس وهابیت خیلی پیش‌تر از اینها به جان پدرم افتاده بود که چند ماه قبل از فوت مادر، دستش را به شراکتی شوم با برادران نوریه آلوده کرد. 👁 ای کاش لااقل چشمانم قدری دست و دلبازی می‌کردند تا کمی گریه می‌کردم و جانم قدری سبک می‌شد که نمی‌شد و من در بُهت بلایی که به سر پدر و برادرم آمده بود، تنها به خودم می‌لرزیدم. 🏻مجید پا به پای نفس‌های مصیبت زده‌ام، نفس می‌زد و هر چه می‌توانست از نگاه نگران و لحن لبریز محبت، خرجم می‌کرد، بلکه قفل قلب سنگ و سنگینم شکسته و بند زبانم باز شود و باز نمی‌شد. 🌪انگار قرار نبود طومار غم‌هایم به پایان برسد که تا می‌خواستیم در خنکای لطف و مهربانی آسید احمد و مامان خدیجه، لختی آرام بگیریم باز طوفان مصیبت از سمتی دیگر بر سر زندگی‌مان آوار شد و اینبار چه مصیبت سهمگینی بود که برادرم به عنوان تروریست بازداشت شده و پدرم در غربت اردوگاه تروریست‌های تکفیری، با شلیک مستقیم گلوله به سرش اعدام شده بود، صحنه هولناکی که حتی از تصورش رعشه بر اندامم می‌افتاد. 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و نهم ⏳حالا این خلاء پُر از اندوه و حسرت، فرصت خوبی بود تا مرور کنم آنچه در این مدت بر من و خانواده‌ام گذشت که حدود یک سال و نیم پیش، این طایفه وهابی به بهانه شراکتی آنچنانی با پدر پُر حرص و طمعم، رفاقتی شیطانی را آغاز کرده و در این مدت کوتاه کار را به جایی رساندند که پدر و یکی از برادرانم را به وعده متاع دنیا تا سوریه کشانده، جان یکی را گرفتند و بخت با دیگری یار بود که توانست جانش را بردارد و از مهلکه بگریزد که او هم زندگی‌اش متلاشی شد. 🐍 حالا می‌فهمیدم نخلستان و شراکت و وصلت خانوادگی همه بهانه بوده که وهابیت می‌خواهد با این هیبت خوش خط و خال در میان خانواده‌ها نفوذ کرده، اموالشان را برای کمک به تروریست‌ها مصادره کرده و جانشان را به بهای سپر بلای خودشان به مسلخ ببرند، همان کاری که با خانواده من کردند! 🌩 ساعتی از اذان مغرب می‌گذشت و مثل اینکه سینه آسمان هم مثل دل من سنگین شده باشد، مدام رعد و برق می‌زد که سرانجام بغضش ترکید و طوری به تب و تاب افتاد که در کمتر از چند دقیقه، زمین بندر را در آب فرو بُرد. 🏻🏻 مجید هم از این هیبت غمزده‌ام نفسش بند آمده بود که ناامید از حال خرابم، کنارم کِز کرده و او هم دیگر چیزی نمی‌گفت که کسی به درِ خانه زد. 🌳🏣🌴حدس می‌زدم کسی از خانه آسید احمد به دیدارمان آمده و هرچند هنوز از فضاحت پدر و برادرم بی‌خبر بودند، اما من دیگر روی نگاه کردن در صورتشان را نداشتم که نزدیکترین افراد خانواده‌ام به بهای شهوت و لذتی حرام، خون شیعه را مباح دانسته و کمر به قتل برادران مسلمان خود بسته بودند. 🚪🛋 آسید احمد و مامان خدیجه آمده بودند تا به یک شب نشینی صمیمی، میهمان من و مجید باشند. مجید بهتر از من می‌توانست ظاهرش را حفظ کند که دستی به موهایش کشید و برای استقبال از میهمانان از اتاق بیرون رفت و من با همه علاقه‌ای که به این پدر و مادر مهربانم داشتم، نمی‌توانستم از جایم تکانی بخورم که بلاخره پس از چند دقیقه و چند بار نفس عمیق کشیدن، چادرم را سر کردم و از اتاق بیرون رفتم. 👌🏻نه می‌توانستم لبخندی نشانشان دهم و نه حتی می‌توانستم به کلامی شیرین، پاسخ احوالپرسی‌شان را بدهم که بلافاصله به بهانه مهیا کردن اسباب پذیرایی به آشپزخانه رفتم. 👳🏻 صدای آسید احمد را می‌شنیدم که با مجید گرم گرفته و با اینکه دو سه هفته از تاسوعا و عاشورا می‌گذشت، همچنان از زحمات من و مجید در پختن و پخش غذای نذری در حیاط خانه تشکر می‌کرد. 🏴 یاد صفای آن روزها به خیر که با همه عدم اطمینانی که به فلسفه گریه و سینه‌زنی برای امام حسین (علیه‌السلام) داشتم، باز چه شور و حال خوشی بود که از صبح تا غروب گوش به نغمه نوحه‌هایی عاشورایی، در رفت و آمد برای تدارک سفره پذیرایی از عزاداران بودم و خبر نداشتم به این زودی به چنین خاک مصیبتی می‌نشینم! 🆔 @basirat_enghelabi110
🔸اهمیت #کتاب و کتابخانی از دیدگاه رهبر انقلاب🔹 ☑ دوره نوجوانی برای #مطالعه و یادگیری یک دوره طلایی است! ۷۶/۱۱/۲۲ ☑ امروز کتابخوانی‌ و علم‌آموزی‌ نه‌ تنها یک‌ وظیفه‌ی‌ ملی‌، که‌ یک‌ واجب‌ دینی‌ است‌. از همه‌ بیشتر، جوانان‌ و نوجوانان‌ باید احساس‌ وظیفه‌ کنند! ۷۲/۱۰/۴ ☑ یکی از نیازهای جامعه خصوصا نوجوانان و جوانان، طراحی سیر مطالعاتی در موضوعات مختلف است! ۹۰/۴/۲۹ ☑ باید پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچه‌های کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. ۷۴/۲/۲۶ ☑ کتابخوانی را باید جزو عادات خودمان قرار دهیم. به فرزندانمان هم از کودکی عادت بدهیم کتاب بخوانند. مثلاً وقتی میخواهند بخوابند، کتاب بخوانند. یا وقتی ایام فراغتی هست؛ روز جمعه‌ای هست که تفریح میکنند، حتماً بخشی از آن روز را به کتاب خواندن اختصاص دهند. در تابستانها که نوجوانان و جوانان محصّل، تعطیلند حتماً کتاب بخوانند. یعنی کتابهایی را معیّن کنند، بخوانند و تمام کنند. ۷۰/۲/۲۱ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم. لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است 📙نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹ 📗جامع احادیث شیعه، ج ۸ 🆔 @basirat_enghelabi110
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله🍃🕊 🔅 نمیگویم چه کردی با دلِ من چون نمیخوانند 💔 ⚜ تمام نوحه خوانان، گاه بعضی از مَقاتل را 🍂 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️«سقط‌جنین» و سقوط آزاد کاهش جمعیت در ایران! یکی از نتایج سبک زندگی غربی #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️عجیب ولی واقعی! این سخنان عضو هیئت رئیسه مجلس است بخوانید و برای دیگران هم بفرستید #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رمانتیسم دیپلماتیک| یعنی دوباره تقریبا هیچ!‌ 🔻 روزنامه گفت‌وگویی از وزیر امور خارجه با این عنوان که ۳۰ سال است بایدن را می‌شناسم، منتشر کرد. جناب ظریف گفته که آقای بایدن را بیش از ۳۰ سال است که می‌شناسم. بارها به نیویورک آمده و من در محل اقامتگاه سفیر ایران در نیویورک با ایشان دیدار داشتم.‌ ‌🔹 تحلیل: پیش‌تر هم درباره این دست اقدامات ظریف گفته بودیم که این سیاق کنشگری وزیر امور خارجه بیشتر از هر چیزی نوعی رمانتیسم دیپلماتیک را در فضای سیاسی ایران تعمیق و تحکیم می‌کند، رمانتیسمی که به ساحت اقتصاد و سیاست و اجتماع هم رسوخ می‌کند و روند توسعه را متوقف.‌ 🔹خطر بزرگ این رمانتیسم دیپلماتیک آنجا بیشتر است که ابزار رسانه‌ای رمانتیک‌ها در داخل این روش خطرناک را به فارسی ساده ترجمه می‌کند و این یعنی دوباره شرطی‌کردن اقتصاد ایران با تکانه‌های سیاسی، یعنی دوباره حواله‌دادن مشکل آب‌خوردن به امضای کری، یعنی دوباره امضای کری تضمین است، یعنی دوباره تقریبا هیچ!‌ 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینجا ساوه ۲۸ آبان؛ تشکیل صف برای روغن نباتی با قیمت دولتی در روزهای اوج !!! ⁉️روحانی:شما اصلا میدونید مدیریت چیه؟! ⁉️جهانگیری: عملکرد خوب ما از حافظه مردم پاک نخواهد شد!! 🙊درس اقتصاد استاد جهانگیری: 📌چگونه ارزش پول ملی را یک دهم! 📌 قیمت سکه را ۱۰ برابر! 📌 قیمت خانه را ۶ برابر! 📌قیمت خودرو را ۷ برابر! 📌و چگونه میلیاردها دلار ارز ارزان را به فنا بدهیم؟ تازه باید اعتراف کنم 👇👇 🔑🔑ملت شریف ما برای انتخابات 1400 برای شما برنامه داریم و ظریف را بخاطر رفاقت با جوبایدن به شما تحمیل خواهیم کرد.🗝🗝 🆔 @basirat_enghelabi110
سلام 🌸 شبتون بخیر 🌛🌌 امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های: ✅ سیصد و دهم ✅ سیصد و یازدهم از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و دهم ☕☕☕ با سینی چای قدم به اتاق گذاشتم و مجید دید سینی در دستانم می‌لرزد که از جایش پرید و سینی را از من گرفت تا کمتر عذاب بکشم و من در هاله‌ای از غم گوشه اتاق نشستم که مامان خدیجه صدایم زد: ❓الهه جان! چرا ناراحتی عزیزم؟ 👌🏻و ای کاش چیزی نمی‌پرسید و به رویم نمی‌آورد که صورتم بیشتر در سایه ناراحتی پنهان شد و زیر لب جواب دادم: 🏻نه، خوبم! چیزی نیس... و به قدری آهسته گفتم که به گمانم نشنید، ولی به خوبی شنیده بودند و آسید احمد فهمید نمی‌خواهم حرفی بزنم، که سرِ شوخی را با مجید باز کرد: 👳🏻 حتماً این مجید یه کاری کرده، خانمش از دستش دلخوره! 🏻صورت گرفته مجید به خنده‌ای تصنعی باز شد و آسید احمد برای دلخوشی من، با شیرین زبانی ادامه داد: 👳🏻 عیب نداره دخترم! منم یه وقتایی این مامان خدیجه رو اذیت می‌کنم! بلاخره بخشش از بزرگتره! 👌🏻و بعد به آرامی خندید تا به کلی فضا را عوض کرده باشد و به فکرش هم نمی‌رسید چه بلایی به سرم آمده که حتی نمی‌توانستم در پاسخ خوش‌ زبانی‌های پدرانه‌اش، لبخندی بی‌رنگ تحویلش دهم و باز به بهانه آوردن میوه از جایم بلند شدم که مامان خدیجه با مهربانی مانعم شد: ☝🏻دخترم! ما که غریبه نیستیم، بیا بشین عزیز دلم! 👳🏻 و خواستم در برابر تعارفش حرفی بزنم که آسید احمد هم دنبال حرف همسرش را گرفت: - آره باباجون! ما اومدیم یه نیم ساعت بشینیم، خودتون رو ببینیم. نمی‌خواد زحمت بکشی! 👌🏻ولی خجالت می‌کشیدم از میهمانان عزیزم پذیرایی نکنم که اینبار با قاطعیتی لبریز محبت، اصرار کرد تا بنشینم: 👳🏻 دخترم! بیا بشین، کارت دارم! 👁 نگاه خیره‌ام به چشمان متعجب مجید افتاد و شاید او هم مثل من ترسیده بود که آسید احمد بویی از ماجرا بُرده باشد که درست همین امشب به خانه‌مان آمده و انتظارم چندان طولانی نشد که تا سرِ جایم نشستم، با لحنی ملایم آغاز کرد: ☝🏻ببینید بچه‌ها! شما مثل دختر و پسر خودم هستید! تو این شش ماهی که شما قدم رو تخم چشم من گذاشتید و اومدید تو این خونه، سعی کردم هر کاری برای بچه‌های خودم می‌کردم، برای شما هم انجام بدم! ولی خُب حتماً یه سری کم کاری هایی هم کردم که ان‌شاء‌الله هم خدا ببخشه، هم شما حلالم کنید! ⁉ نمی‌دانستم چه می‌خواهد بگوید که با اینهمه تواضع و فروتنی، اینقدر مقدمه‌چینی می‌کند و فرصت نداد من و مجید زبان به تشکر باز کنیم که با همان نگاه سر به زیر و لحن مهربانش ادامه داد: 👳🏻 خُب پارسال همین موقع پسر و عروسم اینجا بودن و ما با اونا عازم شدیم. ولی حالا شما جای عروس و پسرم هستین و می‌خوام اگه خدا بخواد و شما هم راضی باشید، امسال با هم راهی بشیم!! 👁 مجید مستقیم نگاهش می‌کرد و مثل من نمی‌دانست خیال مهربان آسید احمد برایمان چه خوابی دیده که مامان خدیجه به کمک همسرش آمد: 🗓 حدود بیست روز تا اربعین مونده، باید کم کم آماده بشیم! 🏻🏻 و من و مجید همچنان مات و متحیر مانده بودیم که آسید احمد در برابر اینهمه تحیرِ ما، به آرامی خندید و حرف آخر را زد: 👳🏻 به لطف خدا و کرم امام حسین (علیه‌السلام) ما چند ساله که تو مراسم پیاده روی اربعین شرکت می‌کنیم. حالا امشب اومدیم که اگه دوست دارید، با هم بریم کربلا! 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و یازدهم 👁 نگاه مجید از هیجانی عاشقانه به تپش افتاد و چشم من مبهوت صورت خندان مامان خدیجه بود که با آرامشی مؤمنانه، پاسخ نگاه خیره‌ام را داد: 👌🏻عزیزم! تو یه دخترِ سُنی هستی! عزیز مایی، رو سرِ ما جا داری! خُب شاید تمایلی به این سفر نداشته باشی! ما فقط روی علاقه‌ای که به شما داشتیم، گفتیم بهتون خبر بدیم که اگه دوست دارید، با هم همسفر بشیم! با ما بیای یا نیای، عزیزِ دل من می‌مونی! 🚪🛋 و دیگر هر دو ساکت شدند و حالا نوبت من و مجید بود تا حرفی بزنیم و من هنوز از بُهت مصیبت پدرم خارج نشده و نمی‌توانستم بفهمم از من چه می‌خواهند که تنها نگاهشان می‌کردم و مجید با صدایی که از اشتیاق وصال کربلا به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد: 🏻نمی‌دونم چی بگم... و دلش پیش همسر اهل سنتش بود که لب فرو بست و در عوض چشمانش را به سوی من گشود تا ببیند در دلم چه می‌گذرد و من محو دعوت نامه ناخواسته‌ای شده بودم که امام حسین (علیه‌السلام) برایم فرستاده و در جواب جنایات پدر و برادرم در حق شیعیانش، مرا به سوی خودش فرا خوانده بود که پیش از مجید به سمت حرمش پَر زدم و از سرِ شوق و اشتیاق، به ندای پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) لبیک گفتم: ⁉ حالا باید چی کار کنم؟ باید چی آماده کنم؟ ما که گذرنامه نداریم... 👁 و دیدم چشمان مجید پیش پاکبازی عاشقانه‌ام به زمین افتاد و پاسخ دل مشتاقم را مامان خدیجه با روی خوش داد: ☝🏻همین فردا برید دنبال گذرنامه‌هاتون تا ان‌شاء‌الله زودتر آماده شه. فقط هم با خودتون یه دست لباس بردارید، دیگه هیچی نمی‌خواد. همه چی اونجا هست. 👳🏻 و آسید احمد از تماشای اینهمه شور و شوق یک دختر اهل سنت چه حالی شده بود که نگاهش به زمین بود و می‌دیدم به شکرانه حال خوشم صورت پیر و پُر چین و چروکش غرق شادی شده و در همان حال توضیح داد: - ما ان‌شاء‌الله شنبه صبح، پونزدهم آذر حرکت می‌کنیم. به امید خدا یکشنبه صبح هم می‌رسیم مرز شلمچه... سپس چشمانش درخشید و با حالی خوش زمزمه کرد: - اگه خدا بخواد یکشنبه شب می‌رسیم نجف، خدمت حضرت علی (علیه‌السلام)! ✨ و چه سفر دل‌انگیزی بود که می‌خواست با میزبانی خلیفه بزرگوار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آغاز شود؛ همان کسی که در شب‌های قدر از منِ اهل سنت دل بُرده و جانم را آنچنان شیفته خودش کرده بود که هنوز هم پس از گذشت چند ماه، هر روز در میان کلمات نهج البلاغه‌اش تفرج می‌کردم و حالا می‌خواستم به زیارت مرقدش بروم! 🏻حالا بُهت بهجت‌انگیز این مسافرت با عظمت هم به فاجعه پدر و برادرم اضافه شده و مرا بیشتر در خودش فرو می‌بُرد که من با همه تمایلات شیعیانه و اشتیاقی که بیش از پیش به اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) پیدا کرده بودم، باز هم آمادگی زیارت مزار و ملاقات مرقدشان را نداشتم و نمی‌دانم چه شد که پیش از شوهر شیعه‌ام، برای قدم زدن در مسیر کربلا سینه سپر کردم و با قلبی که همچنان به مصیبت هلاکت پدر و نگون بختی برادرم، آکنده از درد و غم بود، برای زیارت اربعین بی‌قراری می‌کردم. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔅 روزگار پر از فتنه‌ای بر مردم خواهد آمد که جز با هایشان انس و آرامش نگیرند. اهل کتاب و مطالعه باشیم تا تدبر و تعقل ما بالا رود از گذشته‌های تاریخی عبرت بگیریم و برای آینده بهتر تصمیم بگیریم. 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الحاق ناو اقیانوس‌پیمای شهید رودکی به نیروی دریایی سپاه 🚢🌊 ناو اقیانوس پیمای شهید رودکی شناوری سنگین، چند منظوره و دوربرد است که قابلیت حمل و عملیاتی کردن انواع هواپیما، پهپاد و سامانه‌های موشکی، پدافندی و راداری دارد. 💪 با پیوستن این شناور سنگین به ظرفیت‌های نیروی دریایی سپاه، ماموریت دریادلان سپاه برای حضور مقتدر در آب‌های دوردست، از امروز آغاز شد. 👍 ✌️ 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛅️ 🌼🌻 🥀🌹🥀 🌸🌺🌸🌺 💐🌷💐🌷💐 🌴🌱🌿☘🍀🌴 السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج) أدرکنی تعجیل در ظهور و سلامتی وجودش 🌺
13950809_18517_128k.mp3
2.26M
📡كليپ صوتی| رهبر انقلاب: جای را هیچ چیز نمی‌گیرد. @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واقعا متأسفیم😭😭 چقدر انفجار اطلاعات؟!! 🔺درگیری ایران و فرانسه در سفارتخانه ها❗️ ☝️نمونه ای بارز از موفقیت ، از طریق ، به جای !! برسانید به دولت تدبیر جوان‌های ما اینها را نباید بدونند! براشون نباید نقل بشه! اگر در جهالت نگه داشته شوند بهتر می توان سر آنها کلاه گذاشت🙈 بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
🔴ادعای نیویورک تایمز/پیام عراقچی به تیم بایدن از طریق واسطه‌ها!! ♦️روزنامه نیویورک تایمز مدعی شد که «عباس عراقچی» معاون وزیر خارجه تلاش کرده از طریق واسطه‌هایی، به تیم جو درباره بازگشت بدون پیش شرط به برجام پیام ارسال کند بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
🌺ویژه ولادت حضرت عبدالعظیم 🎐طرح| رهبرمعظم انقلاب: جناب عبدالعظیم حقاً و انصافاً به ری به تاریخ ری آبرو داد و حق عظیمی به گردن همه‌ی تهرانیها و اهل ری دارد. 🆔 @basirat_enghelabi110
یاسیدالکریم 🌺 🌹کـربـلا را بـا خودت تـا شهـرری آورده‌ای 🌹وَه چه نـزدیک است بـا مـا کـربـلا، 🌺 چهارم ربیع الثانی سالروز میلادش مبارکباد 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اینو حتما ببینید در هولناکترین لحظه ی زندگی به کارتون میاد غروب به یاد یوسف زهرا(س) سلامتی وجود نازنینش انشالله بلای از همه تون دور باشد. 🌴🌴🌴 بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴🔴 👌 آیا آمریکا می‌تواند در تولید تجهیزات پزشکی، بی نیاز از چین شود؟ 👈🏻 فعالان حوزه تامین تجهیزات پزشکی مثل ماسک می‌گویند این کار امکان‌پذیر نیست بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نمونه‌ای از تدابیر دولت روحانی: قیمت لبنیات گران شد/ تاریخ خبرها: ۴ تیر ۹۹ ۸ تیر ۹۹ ۸ مرداد ۹۹ ۲۰ مرداد ۹۹ ۵ آبان ۹۹ ۲۴ آبان ۹۹ ۲۸ آبان ۹۹ 🔻خبرنگار: افزایش قیمت بنزین تا کجا منطقیه؟ زنگنه: "تا وقتی که مردم تحمل کنند!!!" 🔸روحانی خطاب به منتقدین (آبان ۹۹): "می‌گویند مدیریت دولت فلان‌جور است. شما اصلا مدیریت می‌دونید چیه؟" 🔹جهانگیری خطاب به قالیباف (آبان ۹۹): "کمترین آشنایی با اقتصاد ندارید"! الهی کمر آنها را بشکند که کمرِ ملت را می شکنند.🤲 الهی به أموات ملحق شوید.😜 غروب یادی از گذشتگان کنیم با هدیه یک 🌷🌷 بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110