eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افشای جزئیات مذاکرات 10 سال قبل ایران و #آمریکا برای اولین بار در آنتن زنده تلویزیون پیش بینی رفتار آمریکایی‌ها توسط #رهبر_انقلاب پیش از برگزاری جلسه #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
این جا خلیج فارس است شما جایتان خلیج خوک هاس. حضور شما یی ها مخل امنیت منطقه است. آقای ما چند سال است که فرمودند: «اگر آمریکایی ها میخواهند در قعر آبهای خلیج فارس دفن شوند بسم الله». ✍ابوحیدر 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 ‏سوال جالب روی جلد آخرین شماره فارین افیرز (یکی از دو مجله اصلی سیاست خارجی ‎#آمریکا): "آمریکا به خانه بر می‌گردد؟" محتوای تعدادی از مقالات مجله هم درباره کاهش حضور نیروهای آمریکایی در دنیا است. جواب سوال: بله، آمریکا اخراج خواهد شد، مخصوصا از غرب آسیا. "فواد ایزدی Foad izadi" #بصیرت_انقلاب @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده‌ام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم می‌کردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!» از شنیدن خبر سلامتی‌اش پس از ساعت‌ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بی‌اراده از دهانم پرید :«می‌تونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی‌البداهه پاسخ داد :«حرف می‌تونه بزنه، ولی نمی‌تونه بکنه!» 💠 لحنش به‌حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را می‌خواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده‌هات تنگ شده بود!» ندیده تصور می‌کرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمی‌خواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفه‌های اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک می‌کنن، یعنی خودش داره صحنه جنگ رو برای آماده می‌کنه!» 💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بی‌صدا زمزمه کرد :« داره میفته دست تکفیری‌ها، حمص همه آواره شدن! آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست‌هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، به‌خصوص اینکه تو رو میشناسن!» و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، و تصمیم گرفتن هسته‌های مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این رو می‌گیریم!» 💠 و دلش برای من می‌تپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمی‌تونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی !» سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو به‌خاطر اشتباه گذشته‌ام سرزنش می‌کنی؟» 💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظه‌ای که تو حرم (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟» و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم‌خیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بی‌صدا پرسیدم :«پس می‌تونم یه بار دیگه...» 💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«می‌خوای به‌خاطرش اینجا بمونی؟» دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت به‌خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی‌کنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس هم کرده!» 💠 تازه حس می‌کرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور بود، این !» سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست می‌تونه بیاد دنبالت.» 💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانه‌ای ذهنم به هر طرف می‌دوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی می‌خواد اونو برگردونه خونه‌شون ؟ کسی جز ما خبر نداره!» مات چشمانم مانده و می‌دید اینبار واقعاً شده‌ام و پای جانم درمیان بود که بی‌ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب می‌کنم، برا تو هم به بچه‌ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری ان‌شاءالله!» 💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد. ساعت سالن فرودگاه روی چشمم رژه می‌رفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را می‌دیدم و یک گوشه دلم از دوری‌اش آتش می‌گرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم می‌خواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه می‌گفتم راضی نمی‌شد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
💢 آمریکا و مشکل جدیدی به نام نفتکش های ایران💢 🔰یک سال و نیم است ها به دنبال سرنگونی حکومت قانونی و مردمی هستند و این کشور از سال 2017 تحت شدیدترین تحریمهای قرار گرفته است. با شرکت نفت دولتی این کشور "پترولئوس" اینک به کمبود دچار شده است. کشوری که خود ظرفیت تولید 1.3 میلیون بشکه فرآورده های نفتی داشت، و قیمت بنزین در آن نزدیک صفر دلار بود حالا به معضل گرانترین بنزین جهان دچار شده و قیمت بنزین در آن 400 برابر شده است. تحریم های ظالمانه و بی منطق که گریبانگیر دیگر کشورهای مخالف سلطه آمریکا خصوصا نیز شده است. خصوصا با وجود بحران که علیرغم اعتراضات جهانی گسترده به آمریکا، همچنان این تحریم ها ادامه دارد. 🔰 از این رو، ایران و ونزوئلا تصمیم گرفته اند تحریم های آمریکا را با تهاتر و افزایش مبادلات تجاری دوجانبه به چالش بکشند. طی هفته های گذشته اخباری منتشر شد که ایران با پروازهایی به ونزوئلا، مواد اولیه و قطعات پالایشگاهی برای تولید بنزین به همراه تکنسین‌های ایرانی به این کشور فرستاده است و در ازای آن چند تن دریافت کرده است. از چند روز پیش نیز خبر جنجالی حرکت 5 ایران حامل بنزین و با پرچم ایران، به ونزوئلا در صدر اخبار جهان قرار گرفته است. هم حرکتی شجاعانه از سوی ایران، هم حرکتی انسان دوستانه برای کمک به مردم بحران زده ونزوئلا و هم حرکتی مدبرانه برای تامین درآمد و دور زدن تحریم های آمریکا. اقدامی که بر اساس قواعد بین المللی است و هیچ‌یک از را نقض نمی‌کند. از لحاظ حقوق بین الملل و ، ایران در یکی از بنادر خود محموله را بارگیری کرده و در مسیر آب‌های آزاد بین‌المللی به سمت کشور مقصد در حال حرکت است. هر نوع واکنش آمریکا به این اقدام جسورانه و انسان دوستانه آمریکا، چوب دو سر سوخت است. هر حرکت تحریک آمیز یا ایجاد اخلال در روند کشتی ایرانی، اقدامی آشکار علیه منافع ایران، و بر خلاف حقوق دریاها و نوعی محسوب میشود که ایران مجاز است پاسخ متناسب با آن را در همان سطح به کشور متجاوز بدهد و ابزارهای حقوقی در محکومیت امریکا را به کار بندد. و این به منزله تشدید تنش در دریای کارائیب یا خلیج فارس خواهد بود که مشخص نیست حاضر است در ماههای منتهی به انتخابات آمریکا ریسک این جنگ افروزی را بپذیرد یا خیر. سال گذشته نفتکش ایرانی هنگام عبور از تنگه جبل الطارق توسط نیروی دریایی ربوده شد و در مقابل ایران، نفتکش انگلیسی را در و تنگه هرمز توقیف کرد تا نفتکش خود را آزاد کرد. از سویی بی تحرکی و تماشاگری صرف آمریکا نیز به منزله تمسخر و استهزای تحریم های این کشور و نشان اقتدار و پذیرش ابرقدرتی ایران است. ✍️متن کامل یادداشت را در روزنامه جام جم بخوانید @basirat_enghelabi110
🔴 فروش اسلحه به شرط نزدن اسرائیل ‼️ 🔻 روایت نوری مالکی از خرید تسلیحات آمریکایی: 🔹به برادرانی که با آمریکا مشغول هستند نصیحت می‌کنم مراقب باشید، خرید سلاح از آمریکا فرآیند ساده‌ای نیست مثل باقی کشورها نیست که یک تعداد تانک از آن‌ها بخریم خرید سلاح از یک پروسه سیاسی-تجاری طولانی است... 🔸در دوره دولتم منتظر ارسال محموله دوم اف-۱۶ های آمریکا بودیم گفتند بدون موافقت مسئول سیاست خارجی کنگره این معامله انجام نمی‌شود، بروید او را قانع کنید، فردی به نام منندز بود رفتم... به من گفت من موافقت نمی‌کنم! از کجا معلوم با این جنگنده‌ها اسرائیل را نزنی؟ کردستان را نزنی؟!.. 🔹اینگونه با ما رفتار می‌کردند اگر در پرونده این توطئه‌ها نبود برای شکست نیروی قوی‌تر از داعش هم آمادگی داشتیم اما اجازه ندادند از خودمان دفاع کنیم در آن زمان وقتی به بن بست رسیدیم به رفتم و با پوتین ملاقات کردم گفتم شرایطمان سخت است، ارسال تمام سلاح‌ها به عراق را متوقف کرده‌اند، جنگنده‌ها تانک‌ها و... گفت از من چه میخواهی؟! 🔸گفتم هلیکوپتر به ما بفروشید، میل ۲۸، میل ۳۵، این‌ها که جدید بود و کارایی مشابه آپاچی داشت گفت باید تولید شوند اما از او خواستم از انبار تسلیحات روسیه به ما بفروشد و پوتین هم موافقت کرد... 🔹رفتار سیاسی در کار نبود، به کشوری که در معرض خطر جدی تروریسم قرار داشت فورا سلاح را فروخت خاطرم هست به سفر کرده بودم و ملاقاتی با نخست وزیر اسبقشان داشتم گفت شنیده‌ام میخواهید اف-۱۶ از آمریکا بخرید، نصیحت می‌کنم معامله را فسخ کنید پرسیدم چرا؟ گفت به ما اف-۱۸ فروخته‌اند این جنگنده‌ها هم هیچ پروازی ندارند... 🔸اما هر ماه تیم جدیدی از آمریکا می‌آید و به عناوین مختلف برای رسیدگی به جنگنده‌ها از ما N میلیون دلار می‌گیرند حساب و کتاب دقیقی ندارد آخرین بار گفتم این‌ها را ببرید ما نمی‌خواهیم، به خودتان بخشیدیم ببرید جنگنده‌هایتان را... 💬 سیاوش فلاح‌ پور 🆔 @basirat_enghelabi110
📸 تصویری جالب از نوع پوشش مردم مربوط به ساحل دایتونا در فلوریدای #آمریکا در سال ۱۹‌۰۴ 🔺به پوشش خانم‌های غربی قبل از فراگیر شدن رسانه و #هالیوود دقت کنید. ▫️رسانه ها و هالیوود با به تصویر کشیدن زنان بی حجاب و ترویج بی‌حیایی ، روابط نامشروع و... ، این مسائل را امری عادی جلوه دادند در حالی که خلاف فطرت انسان و آموزه‌های ادیان الهی است. ▫️ #حجاب و حیا و روابط حلال در قالب ازدواج، در همه ادیان الهی وجود دارد و چون منطبق با فطرت انسان‌ها است حتی در جوامع بی دین هم در گذشته وجود داشته و خانم‌ها تا حد نسبتا کاملی حجاب را رعایت می‌کردند و به خیلی از مسائل پایبند بودند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️ دستکش مخملی جو بایدن! 🔸 نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به مناسبت آغاز ماه در توئیتر نوشت: «همانطور که دوستان و همسایگان مسلمان ما شروع سال نو اسلامی را گرامی می دارند و به فداکاری ای که در ماه مقدس انجام شد ، احترام می گذارند ، بیایید همه ما در کنار هم در مبارزه برای ، و بایستیم». 🔸 : اگر و «لا اله الّا الله» بگویند، ما قبول نداریم؛ چرا که آنها می‌خواهند سرِ ما کلاه بگذارند. آنها که صحبت از می‌کنند، می‌خواهند منطقه را به بکشند. شما متوقعید ما در مقابل امریکا و اسرائیل و دیگر ابرقدرتها، که می‌خواهند منطقه را ببلعند، بی تفاوت باشیم؟ نه، ما با هیچ کدام از ابرقدرتها و قدرتها سر سازش نداریم. 6 آبان 1360 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ تعطیلی سفارت آمریکا در بغداد؛ چرا؟ ماجرا چیست؟ ⭕️ 🔰انتشار خبر بستن احتمالی خبری خوشحال کننده برای و به تعبیر وال استریت ژورنال، یک پیروزی بزرگ برای و قدرت های مقاومت به شمار می رود. چرا که سفارت آمریکا اساس قدرت اشغالگران برای تسلط بر عراق است. سفارت 42 هکتاری در (بزرگترین سفارتخانه جهان) که از واتیکان بزرگتر است، بیش از اینکه نمایندگی باشد، یک پایگاه در قلب بغداد است که محور اطلاعاتی و عملیاتی اقدامات در عراق و ماورای عراق است. 🔰اما در طی دو ماه اخیر، حملات راکتی به سفارت آمریکا و نیروهای آمریکایی در عراق شدت گرفته است. علاوه بر حملات راکتی که به موضوعی تقریبا عادی تبدیل شده، بمب گذاری در مسیر کاروان های نظامی آمریکا، هلاکت 3 افسر تروریست سیا در نزدیکی فرودگاه بغداد و.. از جمله وقایع ماه اخیر است. که باعث شده پمپئو دولت عراق را تهدید کند که در صورت عدم مهار گروههای مقاومت طی 10 روز، سفارت این کشور در بغداد را خواهد بست. 🔰اما بستن سفارت چه انگیزه ها و پیامدهایی دارد؟ 1. حملات متعدد به منطقه سبز بغداد و سفارت آمریکا، نشانگر ناکارامدی سامانه دفاع موشکی سفارتخانه موسوم به سی رم ((CRM است. (درست مثل پاتریوت های آمریکایی که در عربستان به خاک افتادند). دقیقا از همین رو، آمریکا دیپلمات ها و نظامیان خود را به پایگاه نظامی حریر در کردستان عراق، منتقل و مجهز به سامانه های پدافندی کرده است. این یک پیروزی بزرگ برای گروههای مقاومت است که محور ارتباطی آمریکاییها و نیروهای اشغالگر و بازماندگان گروهکهای تروریستی خصوصا داعش است، تعطیل شود. با بستن سفارتخانه آمریکا آرامش و ثبات به برمیگردد. چنانکه جان بولتون در خاطرات خود یکی از علل ناکامی آمریکا در سرنگونی مادورو در را تعطیلی خودسرانه سفارتخانه آمریکا توسط ترامپ میداند. سفارتخانه های امریکا در جهان نه یک مرکز دیپلماتیک که یک سازمان جاسوسی و پایگاه نظامی برای دخالت در کشورهاست. خصوصا اخباری وجود دارد که نشانگر قصد گروههای مقاومت برای حمله گسترده به سفارت آمریکا پیش از انتخابات آمریکا بوده و آمریکاییها با تعطیلی آن در واقع پیشدستی کرده و جلو بی آبروتر شدن خود را قرار است بگیرند. 2. اما از وجهی دیگر، تعطیلی سفارت آمریکا به معنای اعلام به گروههای مقاومت و خارج کردن نیروهای آمریکایی از تیررس حملات آنهاست. منابع امنیتی اعلام کرده اند که آمریکا 122 نقطه و مواضع گروههای مقاومت عراق را برای هدف قرار دادن تعیین کرده است. از این منظر، اولتیماتوم آمریکاییها یک حیله برای حمله چندجانبه است. هم حملات نظامی و هم حملات سیاسی و امنیتی توسط مسئولان نفوذی عراق که از بستن سفارت به هراس افتاده اند و بقای خود را با بقای آمریکا در عراق میبینند. چنانکه در همین هفته، مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق، دفاتر نیروهای امنیت ملی و در فرودگاه بغداد را بست. حمله راکتی آمریکاییها به یک خانواده عراقی در نزدیکی سفارت آمریکا برای بدنام کردن گروههای مقاومت نیز در همین پازل قرار دارد. از این منظر، بستن سفارت اقدامی موقت و صرفا برای سرکوب گروههای مقاومت و ادامه فتنه و درگیری در عراق است. 3. برخی تحلیلگران خبر بستن سفارت آمریکا را یک شایعه و بازی برای ترساندن غربگرایان عراق میدانند. تا آن را به مثابه یک اهرم فشار برای تحمیل خواسته های خود بر آنان تحمیل کنند. مسئولان غربگرای عراق، حیات عراق را به ارتباط و همکاری با آمریکا خصوصا همکاری اقتصادی میدانند و خود را بدون آنها علیل و ضعیف می پندارند. آنها علنا بیان میکنند تاب و فشارهای اقتصادی را ندارند و برای ماندن و خوشامد آمریکاییها به هر کاری حاضرند تن دهند. به عنوان نمونه، اخباری وجود دارد که آمریکاییها خروج خود از عراق را علاوه بر خلع سلاح و نابودی حشدالشعبی و دیگر گروههای مقاومت، به سازش با تل آویو و عادی سازی عراق با رژیم منوط کرده اند. 🔰 آمریکاییها به خوبی میدانند نهایتا باید برود و افکار عمومی عراق، هرگز با خوش بینی به حضور آنها در عراق نگاه نخواهد کرد. چه بهانه مضحک مبارزه با باشد، چه همکاری اقتصادی و نظامی و.. آمریکاییها به خوبی میدانند هسته های مقاومت و امنیت عراق، نابودنشدنی هستند و آینده عراق در دست آنها خواهد بود. حتی اگر مقتدی صدر دستور انحلال آنها را صادر کند. چرا که آنها فرزندان دلسوز عراق و منجی مردم عراق در مبارزه با داعش و اشغالگران بوده و هستند. در کل، بستن سفارت خانه شیطانی آمریکا در بغداد، خبری نیکوست اگر گروههای مقاومت در این آزمون سخت موفق شوند و نوید خروج اشغالگران از عراق در تداوم مبارزه است. ✍️ متن یادداشت در خبرگزاری فارس: http://fna.ir/f02bec 🆔 @basirat_enghelabi110
ی واقعی کشور اینا 👆هستند. بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110