🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد.
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی میخوردید؟
گفتم: تیر و ترکش
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .
گفت: آوازم می خوندید؟
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟
گفتم: صنعتی، خردل، تاول زا، اعصاب
گفت: استخر هم می رفتید؟
گفتم: آری.
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی، مجنون .
گفت: سونا خشک هم داشتید؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟
گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس مبارک باد
*🌹حکایتی بسیار ناراحت کننده درباره شهادت یکی از اسرای ایرانی بنام شهید رضایی🌹* توصیه میکنم بخونید تا بفهمید چگونه این نظام و انقلاب توسط خون پاک شهیدان حفظ شده و چه مسئولیت سنگینی بر عهده ماست!!!!
🌷تعدادی از خشن ترین #شکنجه_گرای بعثی که شاخص ترینشون جاسم پلنگ و عدنان بودند رضایی رو بردن داخل راهروی حموم ، قبلش حموم رو روشن کرده بودن و آب به حد جوش رسیده بود. پیراهن و زیر پوششو دراوردن و با کابل بهش زدند و بعد از اینکه بی حال شد انداختنش زیر دوش آبِ جوش.
🌷هر چی سعی می کرد از زیر دوش بیاید کنار اونا اجازه نمی دادند تا اینکه پوست بدنش سوخت و تاول زد. بعد مقداری شیشه کف راهرو خُرد کردن و رضایی را روی شیشه ها با بدن برهنه می غلتوندند و با کابل می زدند که شیشه ها توی بدنش فرو برند به اینم اکتفا نکردن و اونقد با کابل زدن که تکه های پوست تاول زده با ضربات کابل جدا می شد و شیشه ها بیشتر فرو می رفت.
🌷 از همه جای پیکر شهید خون زده بود بیرون و بدن #بریان شده بود.باز هم شکنجه ها راضی شون نکرد آب نمک آوردن و روی زخمها و بدن سوخته و پاره پاره شده می ریختند.
🌷دیگه طاقتش طاق شد و از شدّت درد ناله می کرد که یکی از نگهبانا یه قالب صابون رو به زور توی دهان رضایی فرو کرد.
🌷شدت جراحات داخل حلق و ریه به او امان نداد و خفگی مزید بر علت شد و همونجا کف راهروی حموم در نهایت #مظلومیت جان داد و آن مجاهد صابر و جوان مقاوم به دیدار اربابش امام_حسین (علیه السلام) رفت و چه رفتن باشکوه و با عظمتی !
#اینجوری_شهید_دادیم حالا یه عده چسبیدند به #صندلی_قدرت و یادشون رفته صدقه سر چه کسانی به اینجا رسیدند ...😔😔
🌷شهدا را یاد کنید تا آنها هم شما را نزد ابا عبدالله الحسین(ع)، یاد کنند🌹🌹
☝☝☝☝پیشنهاد می کنم این متن به گروهها منتشر کنید تا همه بدانندامنیت واقتدار امروزمان وهمه دنیایمان مدیون ایثار واز خودگذشتگی وجانفشانی شهدا وایثارگران است ☝☝☝☝☝
*🌹🌹سلام بر شهدا🌹🌹
*خروج مارهای زخمی و عصبانی از لانه های امن،*
*انقلابی که سید ابراهیم رئیسی در قوه قضائیه براه انداخته، کار بسیار پرخطری است برای زخم خورده ها!*
☝🏼حالا آهسته آهسته خطرهای آن برملا میشود!
▪ریشه عصبانیت این روزهای دولتمردان را باید در جای دیگری غیر از آنچه نشان میدهند، جستجو کرد !
▪دردشان برجام و fatf و رفراندام و ... نیست!
▪خودشان هم میدانند که اگر همین حالا در هر موضوعی رفراندم برگزار شود، با اختلاف بسیار زیاد بازی را باختهاند!
▪دردشان آنجاست که سید ابراهیم رئیسی قواعد بازی اینها را برهم زده است!
▪دولت و مجلس دستشان بود و قوه قضائیه هم مصلحتاندیش و خنثی!
▪حالا اوضاع به کلی عوض شده!
👈🏽رئیسی به اردوگاه دزدان گردن کلفت و یقه سفیدهای متظاهر شبیخون زده و دست بردارهم نیست!
👈زندانی شدن حسین فریدون ضربه هولناکی بر حسن روحانی وارد کرده، هرچند سعی میکند به روی خودش نیاورد!
👈داماد شریعتمداری که روانه زندان شد، همه فهمیدند که رئیسی اهل مماشات با دزدان بیتالمال نیست!
👈پرونده مهدی جهانگیری هم عنقریب رسیدگی خواهد شد و جیغهای این روزهای اسحاق بیدلیل نیست!
👈محاکمه و زندانی شدن شبنم نعمتزاده دردسرهای زیادی را برای باند قدرت و ثروت بوجود آورده!
👈سیف و عراقچی و تعداد دیگری از مدیران بانکی همین حالا درگیر پرونده سنگین ارزی هستند!
👈خودروسازها هرکدام به اتهامی در نوبت محاکمه هستند!
👈رئیسی با شیب ملایم وارد گمرکات شده و همانجا دادگاه ویژه برپا کرده و برای این گلوگاه فساد، خط و نشان کشیده!
👈خصوصیسازیهای ناعادلانه را به چالش کشیده!
👈او با شمشیر عدالت به جان علفهای هرز اقتصاد افتاده!
👈پروندههای دیگری هم در نویت رسیدگی است که یک سر آن به دستگاههای دولتی مرتبط است!
😊 و حالا روحالله زم با آمدنیوز و حکم اعدامش قوز بالا قوز شده!
▪به دولتیها حق بدهید به رهبری دروغ ببندند!
▪به آنها حق بدهید ماجرای حیف و میل ۱۸ میلیارد دلار زبان بسته را فرافکنی کنند و به گردن دیگران بیندازند!
▪به آنها حق بدهید جلسه هیئت دولت را با نشان دادن چنگ و دندان تبدیل به میدان جنگ کنند!
▪به آنها حق بدهید تعطیل شدن مملکت را به گردن دیگران بیندازند!
✋🏻این تازه اول ماجراست!
▪اوضاع از این هم سختتر میشود!
▪روحانی راست گفت که اگر دست به برادرش بزنید، جنگ براه میاندازد!
▪حالا جنگ براه افتاده!
☝🏼اما نگران نباشید!
🙏🏻 برخدا توکل کنید که او طرف حق است!
▪انشاءالله اینجا برای مفسدان گردن کلفت ایستگاه آخر است!
▪ دوران بزن درروهای عدهای مفسد رخنه کرده در دستگاههای دولتی بسر آمده!
▪قرار نیست این قصه پرغصه برای ملت ادامه داشته باشد!
☄رئیسی با لشکری از قاضیان سلیمالنفس آمده تا ریشه فساد دولتی را بخشکاند!
☄ او امروز به شدت نیاز به حمایت مردم دارد!
☄ و یقینا این حمایت بدون هزینه نخواهد بود.
لطفا در حمایت از دستگاه قضا انتشار دهید.
*💯در نشر این مطالب، آتش به اختیاااار باشید*
─┅═ೋ❅✿❅ೋ═┅─
خیلی قشنگه
مخصوصا دخترااااااااااا
لطفا بخووووووووونید
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که....
..یا زهرا.س
مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني.
امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کپی کردنش عشق میخاد ⚘ اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا صلوات فرستاد میشه
#کنیز_زینب
°•♥️
بهمگفت:
باایناوضاعگرونی
هنوزمپای
آرمانهایرهبرتهستی؟!
گفتم:
بهمایاددادن
تویمکتبحسین↢(♥️)
ممکنه،
آبهمواسهخوردننباشه...!
#سیدعلیخامنهای
#رهبرانه
Mohsen:
🔻عمودهای رند؟ نه!
✏️ محمد پاداش
اربعین برای اربعینی ها همهاش خاطره است و امسال چون جماعیت اربعینی به طریق الحسین نرسیده اند، از چیزی حدود دو هفته قبل تر، خاطره بازی هایشان شروع شده. یکی تصاویر آب های لیوانی الکفیل، آن مکعب های دوست داشتنی را در صفحه شخصی اش می گذارد و با حسرت فقط می نویسد مای بارد، مای بارد! دیگری کلمن های نارنجی با یک لیوان پلاستیکی کهنهی آویزان را یادمان می آورد و آن یکی آهنگ یوسف پیامبر حمل کپسول گاز در مشایه را دست و پا شکسته با دهان می نوازد. من هم مثل خیلی ها با همهی اینها خاطره دارم!
با عمودهای رُندی که برای قرار گروه های مختلف نشان میشد و به خاطر ازدحام جمعیت ما معمولا 5 عمود از عمود رُند بالاتر قرار میگذاشتیم، خاطره دارم. با مکالمهی دو خطیِ +کبابش صف داره؟ -آره ولی سریع رد میشه، بیا وایسیم، خاطره دارم. با صدای نا مفهوم از پیش ضبط شدهی بلندگوهای متکدیان و دستفروشان عراقی خاطره دارم. با یخ در بهشت های سبز و زرد و قرمز شارع العباس که یک میلیون مگس روی میزها و میوه ها نشسته بود، خاطره دارم. با جمله یک خطی ِ +زودتر بریم یه موکب تمیز پیدا کنیم، غروب شد، خاطره دارم. با سرویس های بهداشتی بدون شلنگ، با استحمام با آب خنک، با خشک کردن با چفیه خاطره دارم. با موکب مختار ثقفی با عکس بزرگ فریبرز عرب نیا جلوی درش خاطره دارم. با ترکیب آخوند بدون عبا و کوله پشتی و کفش تن تاک خاطره دارم. با آب لیمو عمانی، با آب انگور تگری که تا نخوری ندانی خاطره دارم. با صدای خش دار "هلا بزوار" پیرمرد عرب که هر دو سه دقیقه یکبار، یک "وای فای رایگان" می گوید هم خاطره دارم. با سیم های برق کوچه پس کوچه های نجف، با گم شدن در وادی و السلام بی در و پیکر، با توک توک سواری خاطره دارم. با اظهار نظرهای بی سر و ته رفقا که زین یا آسیاسل، که دست آخر هر دو را هم می خریدیم و هیچ کدام آنتن نمی داد و رومینگ ایرانسل عزیز زحمت کنتور انداختن دوبله سوبلهی قبضمان را می کشید هم خاطره دارم. من با چشماشون می گفتن "یکی بردار"، با برچسب اسمامون با دست خط های خرچنگ قورباغه پشت گوشی هامون خاطره دارم. من با آن کامیون موزی که در میدان ثوره العشرین نجف، نمیدانم از کجا هرشب آن همه موز می آورد و دانه دانه روی سر مردم می ریخت، خوب خاطره دارم. با پیرمردی که یک دستهی عینکش شکسته بود و ترکیب دمپایی و جوراب سفیدی که دیگر سفید نبود، خاطره دارم.
نمی دانم شما با مبل های معمولا نارنجیِ خستهی کنار جاده خاطره دارید یا نه؟ اما من با آنها هم خاطره دارم. من با فنجان های چرک مردهی قهوهی عربی و آن صدای چیک چیک به هم خوردنشان خاطره دارم. با کوبیده های نصفه در سیخ، با لگن های پرآبی که استکان های دهن زده با یک بار فرو رفتن در آن مثلا تمیز می شوند، خاطره دارم. با صدای بلندگوی مرکز مفقودین که یک ریز روی مغز زوار پیاده روی می کند، با "سیده خدیجه الماجدی من اهالی البصره" هم خاطره دارم. با ستوته سواری یا به قول خودمان موتور سه چرخه های قرمز، با ون های دولا پهنا حساب کن گاراژ مرکزی کربلا، با رانندگی های خطرناک عراقی ها بدون گواهینامه خاطره دارم. با پیرزن های عرب، این اسطوره ها و سلاطین حفظ تعادل و آن ساک دستی روی سرشان خاطره دارم. با نصف شکر، نصف چای عراقی در لیوان یک بار مصرف که با وجود آن همه شکر بازهم به تلخی می زند هم خاطره دارم. با سیگار دست همه بچه ها، با تتوهای عجیب و غریب نوجوانان عراقی خاطره دارم. با نون ماهی شکل، با ترکیب خیار و گوجه و پیاز، با کباب ترکی و فلافل های مسیر خوب، خوب خاطره دارم. من با تلّ پتو و تشک های ته موکب، با تلّ دمپایی های جلوی حرم، با شلوغی صف قرمه سبزی جلوی تلّ زینبیه خاطره دارم. با کالسکه های دو قلو، با گاری، با زن نشسته در گاری، با ترکیب سبد میوه و طناب، با صدای بی وقفهی کشیده شدن روی زمین خاطره دارم. با کوه خرما و ارده و کنجد، با دهین های نجف، با ببسی عربی یا به قول خودمان پپسی عربی خاطره دارم. با صدای ماشین ها که سریع رد می شوند، با خسته های راه، با تاول زده های کنار جاده که منتظرند بیست هزار تومان بدهند تا سیصد چهارصد تا عمود بیفتند جلوتر، خاطره دارم. با بستهی دستمال کاغذی، با عطر و اسپری در دست بچه ها خاطره دارم. با روز خواب، شب پیاده روی، با گرمای پدر و مادر دار سر ظهر خاطره دارم. با نیمروی اول صبح غرق در پاتیل روغن، با منقل ها، با دود چشم سوزشان، با قهوه جوش های طلایی چیده شده شان، با بوی عود، با دود عودهای عربی شان، خاطره دارم. با خورشید بغل جاده که می رود پایین، با "دنبال پتوی گلبافت نباش پسر جان"، با از کجا اومدین شما؟ خاطره دارم. با پرچم کشورهای مختلف روی دوش آدم ها، با کاغذهای "مبیت للنساء" روی درب خانه ها خاطره دارم. من هم مثل شما یک دنیا با اربعین، با مشایه، با کربلا خاطره دارم.
#یادداشت
🔻عمودهای رند؟ نه!
✏️ محمد پاداش
اربعین برای اربعینی ها همهاش خاطره است و امسال چون جماعیت اربعینی به طریق الحسین نرسیده اند، از چیزی حدود دو هفته قبل تر، خاطره بازی هایشان شروع شده. یکی تصاویر آب های لیوانی الکفیل، آن مکعب های دوست داشتنی را در صفحه شخصی اش می گذارد و با حسرت فقط می نویسد مای بارد، مای بارد! دیگری کلمن های نارنجی با یک لیوان پلاستیکی کهنهی آویزان را یادمان می آورد و آن یکی آهنگ یوسف پیامبر حمل کپسول گاز در مشایه را دست و پا شکسته با دهان می نوازد. من هم مثل خیلی ها با همهی اینها خاطره دارم!
با عمودهای رُندی که برای قرار گروه های مختلف نشان میشد و به خاطر ازدحام جمعیت ما معمولا 5 عمود از عمود رُند بالاتر قرار میگذاشتیم، خاطره دارم. با مکالمهی دو خطیِ +کبابش صف داره؟ -آره ولی سریع رد میشه، بیا وایسیم، خاطره دارم. با صدای نا مفهوم از پیش ضبط شدهی بلندگوهای متکدیان و دستفروشان عراقی خاطره دارم. با یخ در بهشت های سبز و زرد و قرمز شارع العباس که یک میلیون مگس روی میزها و میوه ها نشسته بود، خاطره دارم. با جمله یک خطی ِ +زودتر بریم یه موکب تمیز پیدا کنیم، غروب شد، خاطره دارم. با سرویس های بهداشتی بدون شلنگ، با استحمام با آب خنک، با خشک کردن با چفیه خاطره دارم. با موکب مختار ثقفی با عکس بزرگ فریبرز عرب نیا جلوی درش خاطره دارم. با ترکیب آخوند بدون عبا و کوله پشتی و کفش تن تاک خاطره دارم. با آب لیمو عمانی، با آب انگور تگری که تا نخوری ندانی خاطره دارم. با صدای خش دار "هلا بزوار" پیرمرد عرب که هر دو سه دقیقه یکبار، یک "وای فای رایگان" می گوید هم خاطره دارم. با سیم های برق کوچه پس کوچه های نجف، با گم شدن در وادی و السلام بی در و پیکر، با توک توک سواری خاطره دارم. با اظهار نظرهای بی سر و ته رفقا که زین یا آسیاسل، که دست آخر هر دو را هم می خریدیم و هیچ کدام آنتن نمی داد و رومینگ ایرانسل عزیز زحمت کنتور انداختن دوبله سوبلهی قبضمان را می کشید هم خاطره دارم. من با چشماشون می گفتن "یکی بردار"، با برچسب اسمامون با دست خط های خرچنگ قورباغه پشت گوشی هامون خاطره دارم. من با آن کامیون موزی که در میدان ثوره العشرین نجف، نمیدانم از کجا هرشب آن همه موز می آورد و دانه دانه روی سر مردم می ریخت، خوب خاطره دارم. با پیرمردی که یک دستهی عینکش شکسته بود و ترکیب دمپایی و جوراب سفیدی که دیگر سفید نبود، خاطره دارم.
نمی دانم شما با مبل های معمولا نارنجیِ خستهی کنار جاده خاطره دارید یا نه؟ اما من با آنها هم خاطره دارم. من با فنجان های چرک مردهی قهوهی عربی و آن صدای چیک چیک به هم خوردنشان خاطره دارم. با کوبیده های نصفه در سیخ، با لگن های پرآبی که استکان های دهن زده با یک بار فرو رفتن در آن مثلا تمیز می شوند، خاطره دارم. با صدای بلندگوی مرکز مفقودین که یک ریز روی مغز زوار پیاده روی می کند، با "سیده خدیجه الماجدی من اهالی البصره" هم خاطره دارم. با ستوته سواری یا به قول خودمان موتور سه چرخه های قرمز، با ون های دولا پهنا حساب کن گاراژ مرکزی کربلا، با رانندگی های خطرناک عراقی ها بدون گواهینامه خاطره دارم. با پیرزن های عرب، این اسطوره ها و سلاطین حفظ تعادل و آن ساک دستی روی سرشان خاطره دارم. با نصف شکر، نصف چای عراقی در لیوان یک بار مصرف که با وجود آن همه شکر بازهم به تلخی می زند هم خاطره دارم. با سیگار دست همه بچه ها، با تتوهای عجیب و غریب نوجوانان عراقی خاطره دارم. با نون ماهی شکل، با ترکیب خیار و گوجه و پیاز، با کباب ترکی و فلافل های مسیر خوب، خوب خاطره دارم. من با تلّ پتو و تشک های ته موکب، با تلّ دمپایی های جلوی حرم، با شلوغی صف قرمه سبزی جلوی تلّ زینبیه خاطره دارم. با کالسکه های دو قلو، با گاری، با زن نشسته در گاری، با ترکیب سبد میوه و طناب، با صدای بی وقفهی کشیده شدن روی زمین خاطره دارم. با کوه خرما و ارده و کنجد، با دهین های نجف، با ببسی عربی یا به قول خودمان پپسی عربی خاطره دارم. با صدای ماشین ها که سریع رد می شوند، با خسته های راه، با تاول زده های کنار جاده که منتظرند بیست هزار تومان بدهند تا سیصد چهارصد تا عمود بیفتند جلوتر، خاطره دارم. با بستهی دستمال کاغذی، با عطر و اسپری در دست بچه ها خاطره دارم. با روز خواب، شب پیاده روی، با گرمای پدر و مادر دار سر ظهر خاطره دارم. با نیمروی اول صبح غرق در پاتیل روغن، با منقل ها، با دود چشم سوزشان، با قهوه جوش های طلایی چیده شده شان، با بوی عود، با دود عودهای عربی شان، خاطره دارم. با خورشید بغل جاده که می رود پایین، با "دنبال پتوی گلبافت نباش پسر جان"، با از کجا اومدین شما؟ خاطره دارم. با پرچم کشورهای مختلف روی دوش آدم ها، با کاغذهای "مبیت للنساء" روی درب خانه ها خاطره دارم. من هم مثل شما یک دنیا با اربعین، با مشایه، با کربلا خاطره دارم.
#یادداشت
﷽
همیشه میشنیدیم دیر بجنبی از حسرت میمیری ...😔
اما باور نمیکردیم ...
اما ما که از دار دنیا چیزی نخواسته بودیم ...
سفر اروپا و ماشین لاکچری و پول رویای ما نبود ...
رفتن به مهمانی های آن چنانی و خروار خروار پول خرج کردن خواسته ما نبود ...
ارزویمان پرواز فرست کلس و هتل پنج ستاره در آن سوی دنیا نبود ...
ما که از تمام دنیا سختیش را خواستیم ، به جای پرواز گفتیم پیاده میرویم ،
به جای هتل پنج ستاره و تخت های گرم و نرم روی زمین میخوابیم ،
استیک و کباب شش لیک ارزانی خودتان برای ما کاسه ای آش ، تکه ای نان صمون و یک لیوان چای عراقی کافی بود ...
صدایی پر از عشق که دعوتمان کند به خانه اش .
جاده ای آکنده از محبت که در هر قدمش مهر میبینی ...
از فقیر ترین تا غنی ترین ، همه هستند ، همه عاشقانه محبت میکنند به زوار الحسین ...
هر کس به نوبه خودش ...
به خدا ما ها دیوانه ایم ، آخر کدام آدم عاقلی دلش تنگ میشود برای خستگی؟
برای پاهایی تاول زده ؟ برای رفتن به کشوری که زبانشان را نمیدانی ؟
برای روی زمین خوابیدن ؟ برای شرشر عرق ریختن؟
اما من دیوانه ام ، یک دیوانه که دل تنگ است ...
خیلی زیاد ...
دلتنگ ، برای آن دختر بچه های بین راه که شیشه عطری در دست داشتن و زوار را معطر میکردند ...
برای موکب هایی که همیشه ، حتی نیمه های شب بساط پذیرایی شان برپا بود
و انگار که این آدم ها خستگی ناپذیر بودند ...
برای تلخی قهوه های عربی و چای عراقی....
برای خنکی هوای دم صبح ...
برای حرم ...😭
دلم دوباره صدای شلوغی میخواهد ، صدای زنان عربی که بلند بلند با هم حرف میزنند .
مردان و پسرانی که به زور و با زبان بی زبانی میخواهند ما را به موکب ها و خانه هایشان ببرند و چه ذوقی در چشمانشان مینشست وقتی جواب مثبت ما را میگرفتند ...
خدایا چه کردیم که این نعمت را از ما گرفتی؟
به کدام گناه به این مصیبت دچار شدیم؟
به قول یه رفیقی باید بریم ببینیم چه غلطی کردیم که حالا به غلط کردن افتادیم ...😔
هرچند که حاج حسین یکتا قبلاً هشدارش را بهمون داده بود و ما ...
حالا که خاطراتت مرور شد ، دستت را روی سینه بگذار ، چشم سرت را ببند، چشم دلت را باز کن ...✋🏻
و بخون ...
همون شعر معروف را بخون ...
سلام آقا...
که الآن روبه روتونم...
من اینجام و زیارت نامه میخونم...
بذار سایه ات...
همیشه رو سرم باشه...
قرار ما...
شب جمعه...😭
حرم باشه...
حسین جانم ، حسین جانم...
آقا جان میگویند آرزو بر جوانان عیب نیست...
پس من هم میخوام آرزو کنم ...
اللهم الرزقنا زیارت الحسین یوم الاربعین ..😭
😍 #حنانهخانمخلفی✨
نابغه ی قرآنی و اعجوبه ی حفظ قرآن کریم که در هفتسالگی حافظ کل قرآن شد. و امسال در سن ۱۳ سالگی موفق به اخذ کارشناسی و قبولی در کارشناسیارشد شد☺️❤️
اما هیچ یک از شبکه های مثلا
حامیحقوقزنان از ایشون یاد نکردند چرا؟🤔
چون ایشون محجبه بود و امثال
مسیحعلینژاد حجاب رو مانع پیشرفت میدونند اما موفقیت ایشون در این سن با این حجاب تودهنی محکمی برای مسیح علی نژاد و امثال مسیح هست😌
اما سوال بنده این است چرا رسانه های خودی و انقلابی چرا این موفقیت رو بازتاب نمیدن و این نخبه ها رو الگو سازی نمیکنند و به مردم معرفی نمی کنند⁉️
چرا طوبی کرمانی ها و حنانه خلفی ها ناشناخته مانده اند؟
چرا حنانه ها به عنوان الگوی موفق و قرآنی به دختران سرزمینمان معرفی نمیشوند؟🙄
🔴 چرا الگوهای غربی برای کودکانمان شناخته تر هست❓
#حجاب_محدودیت_نیست
#نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳😳تبلیغ سگدرمانی و خرگوشدرمانی و کلا پتتراپی(حیواندرمانی) در برنامه زنده تلویزیون(شبکه دو)
🔹مثلا خرگوش میاد دست شما رو لیس میزنه این حیوونها برعکس خیلی از آدمها، هیچ توقع و چشمداشتی هم ندارن تا آخر عمر میشن یکی از اعضای خانواده شما!
بله درمان بهانه س
میخوان حیوان پروری رو به جای فرزند پروری فرهنگ سازی کنن
لطفا همگی با روابط عمومی صدا و سیما 162تماس بگیریم و اعتراض کنیم تا
فک نکنن ما خوابیم و هر ...دلشون میخواد میتونن بکنن
با یه سرچ ساده میتونید ببینید چه تبلیغات گسترده ای در پت تراپی(استفاده از حیوانات در پروسه ی درمان) داره تو کشور انجام میشه و طرفدارانش چطور دارن حمایت میکنن
هفته ی پیش تهران بودم از کنار
درمانگاه و کلینیک اختصاصی حیوانات خانگی با تجهیزات کامل تو فرمانیه که خیلی هم شلوغ بود گذشتم خیلی برام تعجب آور بود
اما الان میبینم این موضوع بشدت داره از سوی صدا و سیما و مسئولین بی لیاقت و ملعون حمایت میشه
دیگه نمیشه به اینها اعتماد کرد وبا یه تلفن ساده منتظر تحولات بود
باید بریم سراغ علما
چرا سکوت کردن ؟!
این فیلم رو حتما ببینید که چطور با سکوت و امر به معروف نکردن مفسدین قدرت رو بدست گرفتن.
باید درس بگیریم
این بلا به زودی سر ماهم میاد اگه سکوت کنیم و اکتفا به مسئولین کنیم
مسئولین 🤐تکلیف شون مشخصه
باید علما رو تحریک کنیم و حمایتشون کنیم تا حرف شون برش داشته باشه
تماس و نامه به دفاتر علما
تجمع و...
دیگه کار داره از دستمون خارج میشه و اعتراضات مجازی و تلفنی کمتر جواب میده
#مطالبه_از_علما
#بیتفاوت_نباشیم
#امربهمعروف_و_نهىازمنكر