eitaa logo
『 بصیࢪت بسیجی√³¹³』
246 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
653 ویدیو
61 فایل
﷽ • . •|ما‌زندھ‌بہ‌آنیم ڪہ‌آرام‌نگیریم موجیم، ڪہ‌آسودگی‌ما عدم‌ماسٺ...|•³¹³ . . •بخـوان از شرایـط (:🌱' @sharayet1214 . . •گوشِ جان‌بھ حرفاتون 🌱' @basirat_mesbah313
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا! تو جنگ چیزے که بین شهدا جا افتاده بود این بود که میگفتن امام زمان! درد وبلات به جون من @basiratebasiji_313
شهدا یه تیپی زدن که خـ♥️ـدا نگاهشون کرد ..! دنبال این بودن که خوشگل خوشگلا ‌ یوسف زهرا امام زمان نگاشون کنه ...(: حالا تو برو هرتیپی که میخوای بزن اما ... حواست باشه که کی نگات میکنه ... ✨ 🌹 @basiratebasiji_313🌹
‌‌بچه‌ ها به‌ خودتون سخت بگیرید که اون دنیا بهتون سخت نگیرن.. به خودتون سخت بگیرید ؛ که خدا راحت بگیره..!(: 🌱✨ @basiratebasiji_313 [♥️]
『 بصیࢪت بسیجی√³¹³』
الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج♥️🌱
می‌گفت: شب‌ها یک پشتی بگذار گوشه‌ی اتاقت و امام زمان(عج) را دعوت کن بگو بفرمایید امشب را اینجا استراحت کنید! بچه‌ها آقا میان؛ مطمئن باشین آقا میان دو زانو بنشین جلوی مولایت دردُدل کن با صاحبت بگو که خسته شدی از گناه، از خودت، از مَنیّتت!💙✨ بصیرتِ‌بسیجی
کسی که عشق به شهادت داشته باشد؛ قطعا با غسل شهادت از خانه بیرون می‌رود، و کسی که با غسل شهادت بیرون رود نگاه به نامحرم نمی‌کند، چون دنبال لقاءاللّٰه است و شهید به وجه اللّٰه نظر می‌کند! 🌱 @basiratebasiji_313
بچھ بسیجۍ شب و روز تو فڪرِ مردم و تعــٰالۍ معنوۍ خودشہ ..! تا بوۍِ شهادت اومد باید رفت حیف‌ست ڪھ بچه هیأتۍ و ولایۍ ساده بمیره و شهید نشـھ💔🌱 eitaa.com/basiratebasiji_313
『 بصیࢪت بسیجی√³¹³』
#معرفی_کتاب 📚 نام کتاب:توشهیدنمیشوی این کتاب پر است از فراز و فرودهای زندگی با برکت محمودرضا بیضای
📚 این اثر به خاطرات حاج حسین یکتا، فرمانده قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیاء (ص) از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس پرداخته و برهه حضور وی در دفاع مقدس در این کتاب برجسته شده است به قلمِ زینبِ‌عرفانیان ـــــ ــ‌ـ گزیده🌱 سید مهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشم هایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسه اش را روی پیشانی ام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دور و برم کم رنگ می شد. در خلسه سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفه ای پرخون خیزاند و خواباندم. دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا می کشیدم. با هر حرکت، چاله ای که زیر پایم درست شده بود، گودتر می شد. نمی دانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش می رفتم و به هوش می آمدم. دوباره به التماس افتادم: - خدایا غلط کردم گناه کردم!💔 😌🌿' ✨ 🖤| @basiratebasiji_313