eitaa logo
بصیرت ظهور
6.2هزار دنبال‌کننده
78.2هزار عکس
45.9هزار ویدیو
264 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزات 💞امام زمان عج💞 توسل کریم اصغری به امام زمان عج و نجات از خطر مرگ داستان جالب آقای کریم اصغری ساکن یکی از روستاهای اصفهان (وزنه) را که توفیق پیدا کرده است جمال دلربای مهدی فاطمه ، حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء را زیارت کند... در حدود ۴۰ سال پیش به خاطر کمبود مواد سوختنی برای زمستان مجبور بودیم از روستا به اطراف که همه بیابان‌ بود برویم و مواد سوختی (هیزم) فراهم کنیم تا اینکه روزی به دستور مادرمان ، من و برادرم به طرف بیابان عازم شدیم و فاصله زیادی هم باید می‌رفتیم ، صبح زود حرکت کردیم دو نفری رفتیم و هیزم ها را جمع‌آوری کرده و بعد از ظهر به طرف روستا حرکت کردیم . در آن بیابان و گرمای شدید با برادرم می‌رفتیم ولی برادرم جلوتر از من در حال حرکت بود ، یکی دوساعت که به راه خود ادامه دادیم من عقب ماندم و برادرم از من فاصله گرفت تا اینکه خیلی از یکدیگر دور شدیم. مرا صدا می زد که بیا و من به جهت تشنگی شدید و گرما دیگر حال نداشتم و ظرفی که همراه داشتم کم کم آبش تمام شد و در اثر ضعف و تشنگی دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم . کنارجاده نشستم تا حالی پیدا کنم و باز به راه خودم ادامه بدهم ولی دیدم نمی‌توانم برخیزم و حال اینکه برادرم را هم صدا بزنم نداشتم ولی دائم می گفتم یا صاحب الزمان و این جمله را تکرار می کردم و در کنار جاده دراز کشیدم و خودم را آماده مرگ کردم. متوجه شدم صدای پایی می‌آید و دیدم آقایی بالای سرم میگویند: آقا سید کریم. شالی سبز به گردن ، صورت گندمگون و بسیار زیبا که چنین زیبایی را تا آن روز ندیده بودم و مثل اینکه تازه سر و ریش خود را اصلاح کرده مرا به نام صدا زد و به من فرمود: تو را چه می شود. من که نتوانستم جواب بدهم ولی به من گفت: کریم کوزه ات را بده تا من در آن آب بریزم . کوزه را در کنارم گذاشته بودم و دیدم برداشت و آبش کرد و گفت: بخور. خوردم ، آب آنقدر سرد بود مثل اینکه برف آب شده است و شیرین ، یک مرتبه چشمم باز شد به او گفتم این آب را از دست آورده ای؟ (دست: نام یک رود در حوالی آن منطقه) . دیدم تبسمی کرد و دومرتبه فرمود: کوزه را بده تا باز هم آبش کنم. (چون دفعه اول که کوزه را آب کرد همه را خوردم) چه آب گوارایی!!! کریم می گوید کوزه را دادم و باز از کوزه ای که خودش داشت آبش کرد و به من فرمود: کریم بلند شو که برادرت منتظر هست. یک وقت بلند شدم ، بدنم جان گرفت و حرکت کردم ولی خیلی از آن بزرگوار تشکر کردم ، تا خداحافظی کردم دیدم با اینکه اول خیلی از برادرم فاصله گرفته بودم الان ۳۰ یا ۴۰ قدمی برادرم هستم. وقتی نگاه کردم ببینم این مرد چه کسی بود اصلا کسی را ندیدم ، به این طرف و آن طرف نگاه می‌کردم که سید را ببینم ، کی بود و کجا رفت ؟ دیدم برادرم صدایم می‌زند و می‌گوید: کریم! چرا معطل کردی؟ چرا نمی آیی ؟ خیلی تعجب کردم که این آقا کی بود و کجا رفت؟ گریه ام گرفت ، دیدم برادرم به من می‌گوید : تشنه ات هست؟ گفتم: نه و قضیه را به برادرم گفتم. برادرم دستی به سرم کشید و گفت: این آقا حتماً امام زمان علیه السلام بوده ، چرا حاجت نخواستی؟ گفتم : نفهمیدم در حال تأسف خوردن بودم تا به روستا رسیدیم . فقط کار من شده بود گریه وقتی به روستا رسیدیم قضیه را برای عالم آن زمان که نقل کردیم ایشان فرمود: آن سید جناب خضر یا امام زمان علیه السلام بوده است. منبع:شیفتگان حضرت مهدی جلد ۲ صفحه ۲۸۵ ، ۲۸۶ و ۲۸۷  👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor