💌ڪلام_شھید
🔸اگر حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید!
👈شهید مدافع حرم «مجتبی باباییزاده»:
💯چه زیباست سیاهی چادر شما،
نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
✅باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
🔹 امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی #حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.
شهید مدافع حرم
#مجتبی_باباییزاده
412_54135153564820.mp3
6.07M
مجنونم تا خود روزی که لیلامی:)
#جوادمقدم
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاه یمانی بیدار است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شعار ملت قهرمان یمن دیروز در صنعاء
ما به امريكا ميگوییم یمن در مقابل کسی به جز خدا زانو نمی زند....
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحتون منور به لبخند شهدا🌹
شهید عماد مغنیه.
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ اذانِ هر کسی فرق میکنه!
این کلیپ خیلی خیلی خیلی قشنگه..
پیشنهاد میکنم حتما ببینید
#حجاب | #امام_زمان
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج آقا انصاریان:
داستان زیبا و شنیدنی
وقتی امیر المومنین
علی اْبن ابی طالب علیه السلام شمشیر خودش را به دشمن میدهد
نماهنگ حی لایموت.mp3
2.63M
حی لایموت
تو نجف خدا نشسته روبروت
به علیاً میگه زهرا تو قنوت
حی لایموت حی لایموت
مداح #امیر_طلاجوران
🌷 #یکشنبه_های_علوی_فاطمی
🌹
🌹شـهـیــــد ابراهیم همت
پس از عروج ملکوتی شهید حاج ابراهیم همت،
🔹شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت.
همسر شهید می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید.
شب بچه سخت بی قراری می کند.
مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند
و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن.
🔸در نیمه ی شب، همسرشهید، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و
می گوید:
حاج همت! مگر نمی گویند که شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم
یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن!
🔹همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند
شهید آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند.
مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود.
وقتی همسر شهید به خود می آید،
چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است.
«کرامات شهدا/ مهدی شیخ الاسلامی/ ج۱/ ص99»