هدایت شده از هاتفنا
⚠️خداحافظ امر به معروف؛ بدرود نهی از منکر!
✍ هاتف الرحمن صالحی
دیروز عصر (مورخه ۲۷ خردادماه ۱۳۹۹)، دقایقی به حال نظام اسلامی و عدم مسئولیت پذیری و تکلیف مداری جامعه مان گریستم.
❌داستان اینگونه رقم خورد:
دو تن از بانوان (زیر ۱۸ سال) در داخل قطار مترو با کمال وقاحت و پررویی، #کشف_حجاب کردند و این امر تا لحظه خروج از ایستگاه مترو فردوسی ادامه داشت.
نکته جالب توجه و ملال آور این بود که نه تنها هیچ یک از مسافرین قطار، واکنشی در قبال این ناهنجاری از خود نشان ندادند، بلکه پس از پیاده شدن این دو تن از قطار و وول خوردن در ایستگاه متروی فردوسی، یکی از ماموران پلیس پیشگیری آن ایستگاه (ستوان دوم ...) نیز بعد از رویت این صحنه، صرفاً به این عزیزان خیره شد و بدون هیچ تذکّری، به لذّت مقطعی خود پرداخت!
حقیر پس از مشاهده بی اعتنایی پلیس به این مسئله، به طور لسانی مبادرت به #امر_به_معروف و نهی از منکر کردم که بلافاصله با توهین و ناسزای این بانوان مواجه شدم.
در همین اثنا، فردی به جمع هواداران این دختران جوان پیوست و با بی ادبی تمام، پس از به کار بردن الفاظ زشت، بنده را تهدید به ضرب و شتم نمود که در ادامه متوجه شدم ایشان رئیس #ایستگاه_مترو فردوسی هستند!
دقایقی نگذشته بود که دومین مامور پلیس مترو (استوار دوم جوان و جویای نامی بدون اتیکت نام و نشان!) به غائله اضافه شد و خطاب به بنده فرمود: "به تو ربطی نداره. تو چکاره مملکتی که در هر کاری دخالت می کنی؟! مترو صاحب داره. می خوای جوری بزنم که دیگه بلند نشی؟!"
در این حین، آن دو بانوی خطاکار با لبخندی بر لب و نیز با ادامه دادن به فحش و ناسزای خود نسبت به بنده کمترین، از پله برقی ایستگاه متروی فردوسی بالا رفتند و به ادامه امور روزمره خود پرداختند!
سپس آن مامور (استوار دوم بی ادبی که ریش وی هم هنوز کامل نشده بود و تقریباً ۱۸ سال سن داشت) با اصرار بنده را به ایستگاه پلیس مترو هدایت کرد و در کمتر از آنی دو شاهد (یکی از آن ها، رئیس ایستگاه مترو فردوسی بود!) نیز به جمع اضافه شدند برای شهادت دادن در قبال توهین حقیر به آن دو بانو و نیز هتک حرمت بنده نسبت به مامور دولت!
البته شایان ذکر است که در این مدّت معطّلی، هر دوی این مامورین بی صبرانه منتظر پوزش و عذرخواهی بنده و فیصله دادن به قضیه بودند؛ اما از بدِ روزگار، گیر فردی افتاده بودند که سرش برای چنین اموری درد می کرد!
نهایتاً شکایت بلند بالایی با ذکر دروغ ها و تهمت های ناروایی به اینجانب و وارونه جلوه دادن حقیقت ماجرا و امضای دو شاهد، توسط آن ستوان دوم مزبور در سه نسخه تدوین شد و سپس ایشان ایستگاه را ترک گفتند. البته در حین خروج، خطاب به بنده فرمودند: "به نظرم همین جا قضیه را ختم کنید و برید دنبال زندگی تان"!
پس از ۲ ساعت معطّلی، آن استوار دوم بی تجربه با کلانتری ۱۰۷ فلسطین تماس گرفت و پس از گذشت قریب به ۴۰ دقیقه، یکی از مامورین برای مشایعت ما تا کلانتری، به محل اعزام شد.
در بین راه، این مامور محترم اعزامی سفره دلش را گشود و گفت: "طبق قانون ما اجازه تذّکر به بانوان بی حجاب را نداریم. پس مامورین ما در ایستگاه متروی فردوسی طبق مقرّرات عمل نموده است. تنها مرجع تذکّر به این موارد، پلیس امنیت می باشد و بس!"
سپس ایشان با فحش و ناسزا گفتن به جناب روحانی، جهانگیری و رحمانی فضلی، ادامه داد: "دولت تدبیر و امید مملکت را به گند و کثافت کشیده است و فکر می کنید با یک امر به معروف، گُل و بلبل می شود؟!" سپس از بنده و آن گروهبانِ باصطلاح وظیفه شناس، درخواست مصالحه کرد!
پس از دقایقی اندک، به کلانتری رسیدیم.
در آنجا نیز یکی دو تن از افسران، همین نکته را با ادبیاتی دیگر یادآور شدند: "تذکر شما به خانم های بی حجاب، جز اعصاب خوردی و دردسر برایتان، هیچ آورده دیگری نخواهد داشت. مملکت از دست رفته است و شما به موی دو تا دختر گیر داده ای؟!"
نهایتاً -حسب تجارب پیشین- با سلام و صلوات، مصالحه نامه را امضاء نمودم و با دست دادن و روبوسی کردن (البته با مراقبت های بهداشتی!) با آن استوار دوم جوان، از کلانتری خارج شدم.
💢این اتفاق میمون و مبارک، سه نتیجه بسیار ارزشمند برای حقیر در برداشت:
۱. فهمیدم که هنجار و ضدّهنجار در جامعه اسلامی مان، به کلّی عوض شده است و اکثریت مردم و نیز مامورین دولت، طرفدار ناهنجاری های اخلاقی اند و متنفّر از امر به معروف و نهی از منکر!
۲. فهمیدم که اگرچه همه می دانیم دولت تدبیر و امید چه به روز مملکت و فرهنگ جامعه در آورده است، اما همچنان سکوت پیشه نموده ایم!
۳. فهمیدم اگر چه #نیروی_انتظامی کم کاری های غیرقابل گذشتی در مبارزه با بی اخلاقی ها و ناهنجاری های اجتماعی دارد، اما انصافاً بی تقصیر است؛ چراکه مامور است و معذور!
🔰هاتفنا خط قرمزی برای نقد ندارد:
📡 @hatefna
هدایت شده از .
💠متن ارسالی استاد احمد فرهنگ (از فرهنگیان فرهیخته کشور)
جناب صالحی عزیز
سلام علیکم و بماصبرتم!
مشابه رخداد مترو برای شما، دو هفته پیش برای ما و خانواده در گلابدره پیش آمد.
البته ما پیش بینی می کردیم که کوهستان و رودخانه ی شمال شهر تهران، چنین ماجراهایی دارد. لذا صبح زود پس از اقامه نماز اول وقت، عازم میدان تجریش و خیابان دربند شدیم و ساعت هفت در کنار رودخانه بساط اجاق و سفره صبحانه را پهن کرده بودیم.
ساعت ده صبح، کم کم جمعیت زیادی به طرف این منطقه هجوم آورد. ما جای مناسبی نشسته بودیم. اینکه یک خانواده -آن هم چادری- در کنار رودخانه، برای بعضی جالب می نمود.
به همین خاطر چند "بوی فرند" و " گرل فرند" دست در دست یکدیگر به عمد در همسایگی ما نشستند و رفتارهای ساختارشکنانه را آغاز کردند.
سکوت و بی اعتنایی ما آن ها را جری تر کرد و دخترانِ کشف حجاب کرده بارها و بارها از جلوی ما رژه رفتند.
همسرم سرانجام طاقت نیاورد و به یکی از آن ها با مهربانی گفت: "دخترم! من پسر جوان دارم و درست نیست که با این وضع مرتب بروی و بیایی!"
دختر خانم هم که گویی تربیت شده مسیح علی نژاد بود، برگشت و با توپ پر فریاد کشید: "لطفاً به پسرتان بگویید سرش را پایین بیندازد و جایی را نگاه نکند!"
جواب شنید که: "ما آمده ایم که طبیعت را ببینیم و نیامده ایم که به خاطر کشف حجاب شما سرمان را پایین بیندازیم."
دوباره کَل کَل ها شروع شد و راه هرگونه امر به معروف و نهی از منکر بسته شد!
خانم و بچه ها خسته شدند و گفتند: "ما این جا نمی مانیم و ناهار را در منزل می خوریم."
حقیقتاً خیلی دلم سوخت، زیرا با یک سختی هیزم جمع کرده بودیم و با کلّی دود و دم غذا را آماده کرده بودیم و آن وقت سخت بود که بارمان را دوباره در کوهستان حمل کنیم و برگردانیم!
سیب زمینی های زیر خاکستر را که بیرون آوردم، فکری به ذهن خانم رسید و گفت: "برایشان سیبی زمینی می برم و می گویم که ما به خاطر شما اینجا را ترک می کنیم!" و همین کار را کرد.
وقتی کوله بار بر دوش و زنبیل به دست از جلوی آن ها می گذشتیم تا از سینه کش کوه کنار رودخانه بالا برویم، دخترها روسری ها را دوباره روی سر انداخته بودند و شرمندگی در رفتارشان به چشم می خورد!
متاسفانه منطقه کوهستانی هم در سیطره همین جماعت است و خانواده های مذهبی حق استفاده از طبیعت را ندارند!
🔗 مطلب منتشره تحت عنوان "خداحافظ #امر_به_معروف؛ بدرود نهی از منکر" را می توانید از طریق لینک ذیل مطالعه فرمایید:
https://eitaa.com/Hatefna/5836
@Khate_navab