هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
#به_وقت_کتاب 📚
🍃صبح روز دوشنبه سی و يكم شهريور ١٣۵٩ بود. ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشی بودند.
✨سلام كردم و گفتم: امروز عصر قاسم با يک ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
🍃با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيری بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم ميام.
✨ظهر همان روز با حمله هواپيماهای عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه می كردند.
🍃ساعت ۴ عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكری با يک جيپ آهو پر از وسایل تدارکاتی آمد. علی خرمدل هم بود. من هم سوار شدم موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد.
✨گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشی نداشتيد؟! گفت: اثاث ها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
🍃روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختی بسيار و عبور از چندين جاده خاكی رسيديم سرپل ذهاب.
✨هيچ كس نمی توانست آنچه را می بيند باور كند. مردم دسته دسته از شهر فرار می كردند. از داخل شهر صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره شنيده می شد.
🍃مانده بوديم چه كنيم. در ورودی شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه های سپاه را ديديم كه دست تكان می دادند!
✨گفتم: قاسم، بچه ها اشاره می كنند كه سريع تر بياييد! يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانک های عراقی كاملاً پيدا بود. مرتب شليک می كردند.
🍃چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد ولی خدا را شكر به خير گذشت. از گردنه رد شديم.
✨يكی از بچه های سپاه جلو آمد و گفت: شما كی هستيد!؟ من مرتب اشاره می كردم كه نياييد، اما شما گاز می داديد!
🍃قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن رزمنده هم جواب داد: آقای بروجردی تو شهر پيش بچه هاست. امروز صبح عراقی ها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
✨حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يک جای امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند!
🍃ابراهيم جلو رفت و با تعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چی بود؟!
✨قاسم هم خيلی با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از خدا می خواستم كه وقتی با دشمنان اسلام و انقلاب می جنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل دنيا رو ندارم!
🍃ابراهيم خيلی دقيق به حرف های او گوش می كرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردی، ايشان از قبل قاسم را می شناخت. خيلی خوشحال شد. بعد از كمی صحبت، جائی را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آن طرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتونی اونها رو بياری تو شهر.
✨با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولی خيلی ترسيده بودند. اصلاً آمادگی چنين حمله ای را از طرف عراق نداشتند.
🍃قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند طوری با آنها حرف زدند كه خيلی از آنها غيرتی شدند.
✨آخر صحبت ها هم گفتند: هر كی مَردِه و غیرت داره و نمی خواد دست بعثی ها به ناموسش برسه با ما بياد.
🍃سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندی.
✨چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ ١٠۶ هم داريم. قاسم هم منطقه خوبی را پيدا كرد و نشان داد. توپ ها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليک کردند.
🍃با شليک چند گلوله توپ، تانک های عراقی عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه های ما خيلي روحيه گرفتند.
✨غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه ای را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديک تر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعای توسل بخوانيم.
🍃شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يک گلوله خمپاره جلوی درب همان خانه منفجر شـد.
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
🔰 حاج اسماعیل دولابی:
در اینجا رنگ و رویتان را سرخ نگه دارید. غم خود را به مردم نشان ندهید. اگر آدم دردش را به غیر اهلش بگوید دوای آن دیر پیدا می شود. به کسی بگویید که خودش غمناک و غصه دار است...
اگر غصه ای ، حزنی، اندوهی، گرفتاری داشتی به هرکسی نگو، به اهلش بگو تا مشکل را برای تو سبک یا حل کند اگر هم او نتوانست، خدا حل میڪند. چون به اهلش رجوع کردی، خدا داروی آن را برایت میرساند.
داروی شفا 👈یا مَن اسْمُهُ دَواءُوذِکرُهُ شِفاءُ.
اسم خدا دواست و شفا مال ذکر اوست. یعنی یادش ڪن. اسم او بردن ذڪر نیست. ذڪر، مال قلب است و اسم، مربوط به لب.
📘 طوبای محبت ۱. ص ۱.۹
. *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ*»
*─═ह🇮🇷ذڪرروزانہ🇮🇷ह═─ *تفسیرقرآن_هرروز_یک_آیہ__کلام_نور*
*┄┅••❀ موضوع ❀••┅┄*
✍🏻 *ﺭﻣﺰﺳﻘﻮﻁ ﻣﻠﺖ ﻫﺎ، ﺑﻲ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﺩﺭ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮﺑﻮﺩ*📋
💠📖💠📖💠📖💠📖💠
*«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»*
*فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ*
*┄┉┉❈۩(هود/١١٦) ۩❈┉┉┄*
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻣﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻣﺼﻠﺤﺎﻧﻲ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺍﺯ ﻓﺴﺎﺩ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪ ؟ ﻣﮕﺮ ﺍﻧﺪﻛﻲ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﺮﺩم ﺍﺯ ﻓﺴﺎﺩ ]ﻧﺠﺎﺗﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻳﻢ . ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺭﻭ [ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ]ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺷﺪﻧﺪ [ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻛﺸﻲ ﻭ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ] ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﻬﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ
📚🌺تفسیرمہر🌺📚
✍🏻ﻣﻌﻤﻮﻟﺎً ﻋﺮﺏ ﺗﻌﺒﻴﺮ «ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺫﺧﻴﺮﻩ» ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﻓﻀﻴﻠﺖ ﻭ ﻧﻴﻜﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﻛﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻲ ﺑﺮﺩ؛ ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻟﺎً ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻧﻴﻜﻮ ﺭﺍ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺑﻴﺶ ﺗﺮﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺍﺳﺖ ﻧﻬﻲ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﻛﻨﻨﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﻣﻨﻜﺮﺍﺕ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
✍🏻ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﻫﻮﺱ، ﻟﺬّﺕ ﭘﺮﺳﺘﻲ ﻭ ﻋﻴﺶ ﻭ ﻧﻮﺵ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﻗﻴﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ، ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻱ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﺎﺕ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﻣﺮﻓﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ؛ ﭼﺮﺍﻛﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﻱ ﺍﺻﻴﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻫﺎﻱ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺯﺩ.
✍🏻ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪ ﭘﺎﻙ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﻣﺘﻌﻬﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻓﻜﺮﻱ ﻭ ﻋﻤﻠﻲ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﻣﻔﺎﺳﺪ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ، ﺁﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﻲ ﺗﻔﺎﻭﺗﻲ ﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﻓﺴﺎﺩ ﺣﺎﻛﻢ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻠﺎ ﻭ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ؛ ﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﮔﻠﺒﻮﻝ ﻫﺎﻱ ﺳﻔﻴﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻣﻴﻜﺮﺏ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺗﺴﻠﻂ ﻳﺎﺑﻨﺪ.
✍🏻ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﺻﺎﻟﺢ ﻛﻤﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻗﻮﺍم ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻱ ﻧﻮﺡ ﻭ ﻟﻮﻁ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﻧﺪﻛﺸﺎﻥ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺍﺻﻠﺎﺡ ﻛﻠﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﺪ.
*┄┅••❀ حدیث روز ❀••┅┄*
💠 *رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :*
إنّ كَفّارَةَ المَجلسِ : سُبحانَكَ اللّهمَّ وبحَمْدِكَ لا إلهَ إلّا أنتَ ، ربِّ تُبْ علَيَّ واغفِرْ لي
🍃🌸✨🌹✨🌸🍃
كفّاره نشستن (در مجلس غفلت) اين است كه بگويى: *سبحانك اللّهمّ و بحمدك لا إله إلّا أنت، ربِّ تُب علىَّ واغفرلى* (خدايا ! پاك و منزّهى تو و ستايش از آنِ توست. خدايى جز تو نيست. پروردگار من! مرا ببخش و بيامرز).
📚✍🏻بحار الأنوار : 75/467/17
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
✋🏻 *هرروزبه رسم ادب* 🤚🏻
*اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒
🗓امروز:سہ شنبہ
🗓١٧/تیرماه/١٣٩٩/٠٤
🗓١۵/ذی القعده/١٤٤١/١١
2020/07/Jul/07🗓
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫
🌹👈ذڪــــــــــرروز
*یا اَرْحَمَ الرّاحِمین* «💯مرتبه»
ای مهربان ترین مهربانان
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ*
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫
➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
#سلامبرحسیݩ♥️✨
از ڪنجِ این دلِ تاریڪِ خود حُسیݩ
گُفتم سَلام
و این دِل مَن رو براه شُد
#السلامعلیڪیااباعبدالله
#صباحڪمحسینۍ❤️🙏😍🌹
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
#سلام_امام_زمانم ❣️
دست ما نیست بہ #چشم_تو
گرفتار شدیمـ
همہ اش ڪار #خودت بود
خریدار شدیم
خواب دیدیم ڪه #تو آمده ای
اما حیف
#صبح_شد باجگر سوختہ
بیدار شدیم😔
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ🌺🍃
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
این شما هستید
که باید در سنگر حجاب علیه تمامی مظاهر زشتی و فحشا بشورید
و به تمامی زنان جهان درس آزادگی را که از حضرت فاطمه (س) آموختهاید یاد بدهید.
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
✍سپهبد سلیمانی:
ستمگران عالم عاقبتی جز نابودی ندارند. ظالمان مانند برفی که بر بلندای کوه جلوهگری میکند و عمری ندارد، میروند و در حقیقت این کوه است که با صلابت پابرجا میماند.
۹۷/۵/۱۸
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
اخلاص
🌸 اگر ڪار برای خداست گفتنش
برای چہ ؟ احتیاجے نداره به من و
دیگری گزارش ڪنید ! گزارش را
نگه دارید برای قیامت .
شهید حاج حسین خرازی
#در_محضر_بزرگان ✨
از شیخ بهایی پرسیدند:
سخت مۍگذرد چه بایدکرد؟!
شیخ گفت: خودت می گویی
سخت می گذرد ؛ سخت که نمۍماند :)
پس خداراشکر که مۍگذرد و نمی ماند!!🍃
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈
#نسیم_قرآن 🌸
وَ تَوَکَّل عَلَی الحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ :)⏳
.
"توکل کن بر زنده ای که هرگز نمی میرد"
فرقان/58
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
هدایت شده از ✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
#به_وقت_کتاب 📚
✨هشتمين روز مهر ماه با بچه های معاونت عمليات سپاه راهی منطقه شديم.
🍃در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهی کرديم.
✨موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی كه به همراه نيروهای سپاه راهی منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم.
🍃ابراهيم مشغول گفتن اذان بود. بچه ها برای نماز آماده می شدند. حالت معنوی عجيبی در بچه ها ايجاد شد.
✨محمد بروجردی گفت: امير آقا، اين ابراهيم بچه كجاست؟
🍃گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان.
✨برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدايی داره. يكی دو بار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه.
🍃بعد ادامه داد: اگه تونستی بيارش پيش خودمون كرمانشاه.
✨نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب می آمديم.
🍃اصغر وصالی نيروها را آرايش داده بود. بعد از آن منطقه به يک ثبات و پايداری رسيد. اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود.
✨ابراهيم بسيار به او علاقه داشت. او همیشه می گفت: چريكی بــه شجاعت، دلاوری و مديريت اصغر نديده ام. اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر میزنه.
🍃اصغر هم، چنين حالتی نسبت به ابراهيم داشت.
✨ يک بار كه قصد شناسايی و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايی.
🍃اصغر وقتی از شناسايی برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيده ام. كل درگيری های سال58 كردستان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اينكه هيچ كدام از دوره های نظامی را نديده، هم بسيار ورزيده است هم مسائل نظامی را خيلی خوب می فهمد.
✨برای همين در طراحی عمليات ها از ابراهيم كمک می گرفت.
🍃آنها در يكی از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانک دشمن را منهدم كردند و تعدادی از نيروهای دشمن را اسير گرفتند.
✨اصغر وصالی يكی از ساختمان های پادگان ابوذر را برای نيروهای داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصی در شهر ايجاد كرد.
🍃وقتی شهر كمی آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده ها ورزش باستانی را بر پا كرد.
✨هر روز صبح ابراهيم با يک قابلمه ضرب می گرفت و با صدای گرم خودش می خواند. اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ وتعدادی ديگر از سلاح ها، وسايل ورزشی را درست كرده بودند.
🍃يكی از فرماندهان می گفت: آن روزها خيلی از مردم كه در شهر مانده بودند و پرستاران بيمارستان و بچه های رزمنده، صبح ها به محل ورزش باستانی مي آمدند.
✨ابراهيم با آن صدای رسا می خواند و اصغر هم مياندار ورزش بود. به اين ترتيب آنها روح زندگی و اميد را ايجاد می كردند. راستی كه ابراهيم انسان عجيبی بود.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍃امام صادق(ع) می فرمايد: هركار نيكی كه بنده ای انجام می دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است مگر نماز شب!
✨زيرا آنقدر پر اهميت است كه خداوند ثواب آن را معلوم نكرده و فرموده:
🍃پهلويشان از بسترها جدا می شود و هيچ كس نمی داند به پاداش آنچه كرده اند چه چیزی برای آنها ذخیره کرده ام.
✨همان دوران كوتاه سرپل ذهاب ابراهیم معمولاً یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار می شد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور می شد. اما من شک نداشتم كه از بيداری سحر لذت می برد و مشغول نماز شب می شود.
🍃يک بار ابراهيم را ديدم. يك ساعت مانده به اذان صبح، به سختی ظرف آب تهيه كرد و برای غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.
⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈