گزارش خبرنگار دفاع پرس از استان مرکزی، «محمدرضا فضلعی» تنها فرزند و یادگار شهید «جلال فضلعی»، عشق و دلتنگی خود را در نبود پدر در سرزمین واژهها و کلمات به تصویر کشیده که آن را میخوانید:
مرخصی گرفته بود تو جبهه
رسونده بود خودش رو چه شتابون
اومده بود همسرشو ببینه
خدا بهش داده یه طفل شیطون
****************
یه جعبه شیرینی زبون خریده
اومده با همون لباس جنگی
چه خنده قشنگی رو لباشه
خداروشکر، چه لحظه قشنگی
**************************
با اون چشای پرحیا سربه زیر
از در اومد داخل و زود سلام داد
کنار تخت خانومش نشست و
دستای بچشو یکم تکون داد
***********************
خانوم من سلام عزیزم سلام
ببخش منو نشد کنارت باشم
خودم میدونم که دلت گرفته
قرار این بوده که یارت باشم
***********************
جبهه بود و تیرو تفنگ و دشمن
نشد بیام زودتر از این ببخشید
من عاشقت بودم و هستم هنوز.
اما یکی باید میرفت میجنگید
**************************
خلاصه از مامان که دلجویی شد
بعد عارف و گل و شیرینی
رفت و کوچولوشو گرفت بقل کرد
گفت: پسرم سلام منو میبینی
***********************
با دستایی که بوی باروت میداد
یا چشمایی که خیلی خسته بودن
اذان تو گوشت راست من میخوندو
اماده میشد واسه جبهه رفتن
*************************
الله اکبر که خدا بزرگه
اگه یه روز دیدی که من نبودم
تو رو سپردم به خدا پسر جون
دوست دارم با همه وجودم
**********************
اشهد ان که خدا یکیه
قسم به اون خدا که عاشق بودم
یه وقت نگی بابای خوبی نبود
اگه یه روز دیدی که من نبودم
****************************
اشهد ان که امام خمینی
نایب بالحق امام زمونه
نزار یه وقت رهبری تنها بشه
امام زمان از ما رو برگردونه
************************
قسم به اون خدا اگر که میرم
دلم همیشه پیشته پسرجون
سخته جدایی باباجون میدونم.
اما الان باید برم تو میدون
****************************
این روزا رو یادت بمونه بابا
یه وقت نشه یاد منو خاک کنی
بزرگ بشو قد بکشای عزیزم
اشکای مادر رو باید پاک کنی
****************************
دلم میخواد محرما تو هئیت
تو حلقه وسط تو سینه زن شی
باید حسین حسین بگی عزیزم
اگر میخوای تو هم شبیه من شی
***************************
دلم میخواد رهبرمون بدونه
هر پسر شهید خودش شهیده
هرجا رفتی همه با احترام
بگن چه قدر بوی باباشو میده
************************
حالا تو رفتی باباجون من اینجام
حال تو رو دارم حالا میفهمم
خدا بهم پسر داده مثل تو
سخته بشم ازش جدا میفهمم
************************
روز پدر مبارکت باباجون
پیش همه حسابی رو سفیدم
من پسر یک پدر نمونم
با اینکه هیچوقت اونو خوب ندیدم
***********************
تو رو توی دلم همیشه دارم
عشق تو هرگز منو تنها نذاشت
برای من سنگ تموم گذاشتی
کسی نگه این بچه بابا نداشت
************************
خاطرنشان میشود، شهید «جلال فضلعلی» چهاردهم فروردینماه سال ۱۳۴۳ در اراک متولد شد و در تاریخ پنجم شهریورماه سال ۱۳۶۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در حال حاضر پیکر پاک و مطهرش در منطقه «سنجان» آرمیده است.
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
بصیر
دیرین_دیرین #تند_ویژه
🔻این قسمت: #اسم_طولانی
🔸 مراقب سرمایه مملکت باشین، هنوز هم بعضی ها اسمشون طولانیه!
بعضی وقتها لازمه حرف دل رو با زبان دیگه ای بگیم
@dirindirin
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام حضرت امام(ره) در سال ۱۳۵۸ که هنوز هم تازگی دارد:
آمریکا نظامی نمی فرستد خیالتان راحت! آمریکا آن کسانی را که تربیت کرده است می فرستد که اوضاع ما را بهم بزند.
https://sapp.ir/basir.markazi
http
بصیر
🌷 خاطرات_شهدا 🌷
️دختران هم شهید می شوند
🍂قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای #دخترای فقیر جهیزیه می خرید ویا برای #بچه ها قلم و دفتر.
حتی #جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز #عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
ازش پرسیدم:«چرا شب عیدی #لباس_نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم . همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!».
شهیده_طیبه_واعظی_دهنوی
🔸تولد 1339
🔸تاریخ شهادت فروردین ماه 1356
🔸 شهادت به دست ساواک
🔸برگرفته از کفش های جامانده در ساحل
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت شهر موصل، یکسال پس از آزادی.
منتشر کنید تا همه بفهمند اگر پای داعش به ایران می رسید الان شهرهای ایران هم اینگونه بود
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
شوخ طبعی
« ترب می خواهی »
تعداد مجروحین بالا رفته بود . فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت:
« سریع بیسیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرند ! »
شستی گوشی بی سیم را فشار دادم ، به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورند پشت بی سیم باید با کد حرف میزدیم .
گفتم : « حیدر، حیدر، رشید » چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید و بعد صدای کسی آمد :
_ رشید بگوشم .
_رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید !
_ هه هه . دلبر قرمز دیگه چیه ؟
_ شما کی هستید ؟ پس رشید کجاست ؟
_ رشید چهار چرخش رفت هوا ، من در خدمتم .
_ اخوی مگر برگه کد نداری ؟
_ برگه کد دیگر چیه ؟ بگو ببینم چه می خواهی ؟
دیدم عجب گرفتاری شده ام . از یک طرف باید با رمز حرف میزدم ، از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
_ رشیدجان از همانها که چرخ دارند !
_ چه میگویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
_ بابا از همانها که سفیده ؟
_ هه هه ، نکنه ترب می خواهی .
_ بی مزه ! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره .
_ د لامصب زودتر بگو که آمبولانس می خواهی !
کارد میزدند خونم در نمیآمد ! هر چی بد و بی راه بود به آدم پشت بیسیم گفتم .
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس استان مرکزی
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
معرفی کتاب
کتاب گریانه تالیف سعید اسدی فر است .
کتاب دارای 8 فصل می باشد و نویسنده به بیان خاطرات خود از زمان جنگ تا اسارت و آزاد شدن پرداخته است و هر فصل را به یک شهید کردستان تقدیم کرده است .
ناشر کتاب انتشارات فرهنگ گسترش در سال 1383 می باشد .
کتابخانه تخصصی دفاع مقدس استان مرکزی
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند دفاع مقدس
ارسالی علی جلالی
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
بصیر
کبوتری که روی سینه صاحب شهیدش جان داد
شهید سید حسن ولی واسکسی یکی از شهدای استان مازندران و شهرستان آمل می باشد.خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی…وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
بصیر
بخشی از وصیتنامه 🌷شهید رضا بهادری 🌷
[[ تا کفر و زور وستم هست وتا خود را مسلمان میدانیم میجنگیم ]]
به نام خداوند بخشنده مهربان
... حال که به یاری خداوند تبارک و تعالی و به همت پدر و مادرم به جبهه حق علیه باطل اعزام میشوم، چند کلمهای با شما خواهران و برادران صحبت میکنم.
میدانم که شما به وجود من احتیاج داشتید که برمیگشتم و در کنار هم زندگی میکردیم؛ ولی امروز روزی است که این کشور و اسلام در خطر است. امروز که اسلام و کشور احتیاج به کمک دارند باید بشتابیم، چه کنیم که تا کفر، زور، ستم و تجاوز هست و تا خود را مسلمان میدانیم باید بجنگیم.
امروز ما میخواهیم انقلاب اسلامیمان را به تمام جهان صادر کنیم. ما امروز به یاری رزمندگان اسلام میشتابیم تا بتوانیم دِین خود را به اسلام و قرآن ادا کنیم. میدانم که جان من در مقابل اسلام بیارزش است؛ ولی باشد که مورد رحمت خداوند قرار گیرد.
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi