eitaa logo
آقای بصیر
1.1هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
699 ویدیو
15 فایل
سیاست ما عین دیانت ماست نگاهی متفاوت به دین و سیاست ارتباط با مدیر @basirir ارسال پیام به مدیر کانال به صورت ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17187804310226 لینک گروه https://eitaa.com/joinchat/2305163482C1ea7f51f57
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆ابوجهل 🌴«عبدالله بن مسعود» از یاران پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم اوّل کسی بود که در مکّه قرآن را آشکارا در میان جمعیّت قرائت کرد. او در تمام جنگ‌های پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم حضور داشت؛ مردی بسیار کوتاه‌قد بود که هرگاه در میان جمعیّت نشسته، می‌ایستاد، از آن‌ها بلندتر نبود! 🌴به همین جهت، در جنگ بدر خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم عرضه داشت من قدرت جنگیدن ندارم ممکن است دستوری بفرمایید که در ثواب جنگ جویان شریک باشم. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «برو در میان کشتگان کفّار اگر کسی را (مانند ابوجهل) یافتی که زنده است به قتل برسان.» عبدالله گوید: میان کشتگان به ابوجهل، دشمن سرسخت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رسیدم که هنوز رمقی داشت. 🌴روی سینه‌اش نشستم و گفتم: خدا را سپاس‌گزارم که تو را خوار ساخت. ابوجهل چشم گشود و گفت: 🌴«وای بر تو پیروزی بر کیست؟» گفتم: با خدا و پیامبرش، به همین دلیل تو را می‌کشم؛ پا روی گردنش نهادم، متکبّرانه گفت: 🌴«ای چوپان کوچولو، قدم در جای بلندی نهادی، آن‌قدر بدان که هیچ دردی بر من سخت‌تر از این نیست که تو کوتاه‌قد مرا بکشی؛ چرا یکی از فرزندان عبدالمطلّب مرا به قتل نرساند؟!» سرش را از بدنش جدا کردم و خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمدم و گفتم: یا رسول‌الله مژده که این سر ابوجهل است. 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ج 4، ص 206 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 106) ✨بعد از مُردن ابوجهل، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: 🌴«ابوجهل از فرعون زمان موسی علیه‌السلام بدتر و عاصی‌تر بوده است، چون فرعون وقتی هلاکت خود را یقین کرد، خدا را قبول کرد ولی ابوجهل وقتی یقین به مرگ کرد به بت لات و عزّی قسم یاد می‌کرد که او را نجات دهند.» 📚(سفینه علیه‌السلام، ج 1، ص 200) ✅ بدون تعارف باشید و بیاندیشید https://eitaa.com/joinchat/341180765C9a83778455
🔆سلیمان بن عبدالملک 🌼«سلیمان بن عبدالملک» (از خلفای بنی مروان) یک روز جمعه لباسی نو پوشید و خود را معطر کرد. دستور داد صندوق عمامه‌ی سلطنتی را بیاورند. 🌼آینه‌ای به دست گرفت و بارها عمامه‌ها را برمی‌داشت و هریک را که می‌پیچید، نمی‌پسندید باز عمامه‌ی دیگر برمی‌داشت تا این‌که به یکی از آن‌ها راضی گردید. به هیبت و شکل خاصی به مسجد رفت، بر روی منبر نشست و از شکل و هیکل خودش بسیار خوشش آمد و پیوسته خود را تنظیم و مرتب می‌کرد. خطبه‌ای خواند، خیلی از خواندنش خرسند بود. چند مرتبه در خطبه خودپسندی و تکبّر او را گرفت و گفت: 🌼من شهریاری جوان، بزرگی ترس‌آور و سخاوتمندی بسیار بخشنده‌ام. سپس از منبر پایین آمد و داخل قصر شد. در قصر شبیه یکی از کنیزان را مشاهده کرد، پیش او رفته و پرسید: مرا چگونه می‌بینی؟ کنیز گفت: «با شرافت و شادمان می‌بینم اگر گفته‌ی شاعر نبود.» 🌼گفته شاعر را سؤال کرد، کنیز بخواند: «تو خوب جنس و سرمایه‌ای هستی، اگر همیشه بمانی، امّا افسوس که انسان را بقایی نیست.» سلیمان از شنیدن این شعر در گریه شد. تمام آن روز می‌گریست. شامگاه کنیز را خواست تا ببیند چه علّتی او را وادار کرد این شعر را بخواند. 🌼کنیز قسم یاد کرد من تا امروز خدمت شما نیامده‌ام و هرگز این شعر را نخوانده‌ام؛ و سایر کنیزان هم تصدیق کردند. 🌼آنگاه متوجه شد این پیش آمد از جای دیگر بوده است، بسیار ترسید طولی نکشید که از دنیا با خودپسندی که او را گرفته بود، بی‌بهره رفت. 📚(پند تاریخ، ج 3، ص 37) ✅ بدون تعارف باشید و بیاندیشید https://eitaa.com/joinchat/341180765C9a83778455