eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2.3هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
30.6هزار ویدیو
724 فایل
﷽ 🇮🇷☫﷽☫🇮🇷 @basirshou اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
در مسجد کنار احمد آقا نشسته بودم، درباره ارادت و توسلات به اهل بیت(ع) صحبت می‌کردیم. احمد آقا گفت: این را که می‌گویم به خاطر تعریف از خود یا.. نیست! می‌خواهم اهمیت ارتباط و توسل به اهل بیت(ع) را بدانی. بعد ادامه داد: یک بار در عالم رویا بهشت را با همه زیبایی‌هایش دیدم.. نمی‌دانی چقدر زیبا بود! دیگر دوست نداشتم بمانم، برای همین با سرعت به سمت بهشت حرکت کردم. اما هر چه بیشتر می‌رفتم مسیر عبور من باریک و باریک‌تر می‌شد! به طوری که مانند مو باریک شده بود و من حس کردم الان است که از این بالا به پایین پَرت شوم! آنجا بود که حدس زدم این باید صراط باشد! همان که می‌گویند از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر خواهد شد. مانده بودم چه کنم! هیچ راه پَس و پیش نداشتم. یک دفعه یادم افتاد که خدا به ما شیعیان اهل بیت (ع) را عنایت کرده. برای همین با صدای بلند حضرات معصومین را صدا زدم. ناگهان دستم را گرفتند و از آن مهلکه نجاتم دادند. بعد ادامه داد: ببین ما در همه مراحل زندگی بعد از توکل بر خدا، به توسل نیاز داریم. اگر عنایت اهل بیت(ع) نباشد، پیدا کردنِ صراطِ واقعی در این دنیا محال است.✨ + شادی روح شهید احمدعلی نیری صلوات
همسر شهید همت تعریف می‌کنن: ابراهیم با حالِ بد و سَر دردی که داشت، حاضر نبود نماز اول وقت رو رها کنه! یادم میاد آنقدر حالش بد بود که وقتی نمازشو شروع کرد، کنارش ایستادم تا اگه وسط نماز خواست زمین بخوره، بتونم بگیرمش. + شادی روح شهید ابراهیم همت صلوات
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی داشت ازش خون می‌رفت، یهو به رفیقش گفت: بلندم کن بشينم.. رفیقش گفت: واسه چی؟ تو حالت خوب نیست سجاد! گفت: اربابم اومده می‌خوام بهش سلام بدم❤️ و بعد از چند دقیقه، شهید شد :) شهید سجاد عفتی + شادی روح همه شهدا صلوات
ازش پرسیدم چجوری اومدی اینجا؟ گفت با التماس. گفتم چجوری گلوله رو بلند می‌کنی؟ گفت با التماس. گفتم میدونی آدم چجوری شهید میشه؟ با لبخند گفت با التماس :) + شادی روح شهید مرحمت‌ بالازاده صلوات
شهید روح اللّٰه عجمیان یه لباس رزمی رو خیلی دوست داشت و به من گفت: بریم باهم بخریم. داشتیم می‌رفتیم برای خریدِ اون لباس، که یک دفعه شهید عجمیان گفت: استاد، نگه‌دار. من ترمز کردم و او سریع پیاده شد؛ دیدم به سرعت به سمت خانمی رفت که داشت جا نوشابه‌ها رو جمع می‌کرد. شهیدِ عزیز، پولی رو که برای تهیه لباس آماده کرده بود، به اون خانم داد و وقتی برگشت گفت: استاد این واجب‌تر بود. + شادی روح همه شهدا صلوات
ما در قبالِ تمام کسانی که راه کج می‌روند، مسئولیم.. حق نداریم با آنها برخورد تند کنیم؛ از کجا معلوم که ما توی انحرافِ اینها نقش نداشته باشیم! شاید برخورد نادرست، سهل انگاری، کوتاهی، همه اینها باعث انحراف شده باشد. + شادی روح همه شهدا صلوات⚘
تَرکِش خُمپاره پیشونیش رو چاک داده بود که ازش پرسیدم: چه حرفی برای مَردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم می‌خوام وقتی برای خط کُمپوت می‌فرستن، عکس روی کمپوت‌ها رو نَکَنَن! گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرف بهتری بگو! با همون طنازی گفت: آخه نمی‌دونی سه بار بهم رُب‌گوجه اُفتاده🥫 + شادی روح همه شهدا صلوات
هرگاه نمازت قضا شد و نخواندی، در این فکر نباش که وقتِ نماز خواندن نیافتی، بلکه فکر کن چه گناهی را مرتکب شدی که خداوند نخواست در مقابلش بایستی! شهید نوید صفری • ‌شادی روح همه شهدا صلوات⚘
فوتبالش‌ خیلی خوب‌ بود ⚽️ داشتیم مسابقه می‌دادیم که تیمِ مهدی، یک گُل عقب افتاد.. یه فرصت عالی جور شد، توپ‌ روپای مهدی افتاد و راحت‌ می‌تونست‌ گل‌ کنه‌ تا بازی مساوی بشه‌، اما‌ یهو‌ مادرش‌ صداش‌ زد و‌ گفت: مهدی برو‌ نون‌ بگیر 🍞 مهدی هم‌ توپ رو ول‌ کرد و رفت نونوایی! شهید مهدی‌ زین‌الدین
یادمه همیشه در حال کتاب بود و مخصوصا کتب دینی.... هروقت ازش پیگیر میشدیم متوجه میشدیم که در حال تمام کردن کتاب های مختلفه... خونشون که میرفتیم یه کتابخونه داشت که توش کتاب های مختلف و و دیده میشد... حتی قبل از متاهل شدنشم که یه خونه نقلی خودش داشت که اونجا به و گوش کردن سخنرانی و کارهای روزمره اش مشغول بود ، هروقت اونجا هم میرفتیم میدیدیم چندتا روی هم گذاشته شده... بعضی از کتاب ها که اونقدر سنگین بود فقط بود که میتونست با چندبار مطالعه متوجه اونا بشه... حتی یادمه یه مدت کتاب میگرفت و شروع میکرد حدیث انبیا و اهل بیت علیهم‌السلام را حفظ میکرد و به خاطر همینم بود که بار دینی و مذهبی بالایی داشت و چندباری هم برای سخنرانی به هیئتمون دعوتش کرده بودیم.... خیلی مردی شادی روح شهید بهروز واحدی 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد... دیگه کلافه شده بودم که اومد،دید من کلافم و گفت : +چی شده چرا بی حالی ؟؟ _آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه... +چرا سرکار نمیری خو؟ _نیست و کار خوب گیر نمیاد.. دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت : +پاشو بریم سرکار !!! _آقا بهروز کجا آخه ؟! +پیش خودم ...! اون موقع ها شغلش برقکاری بود ... یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم . یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت... خواستم بگم تو پوست و استخونش بود ...🌹 من اینا رو نوشتم که از آقابهروز بگم ... ❤️ بگم که بود و عاشق $شهادت... 🖤 و در آخر به رسید و نصیبش شد .💚 نثار شادی روح و آقا عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ .🌺 🆔 @shahid_behrooz_vahedi
یک روز که داشتم از باشگاه به سمت خونه برمیگشتم ، دیدم دم در مسجد وایساده و داره با گوشیش کار میکنه و فکرش انگاری مشغول یک چیزی شده بود رفتم جلو تا ببینمشون و یه سلامی عرض بکنم و احوالاتشون رو بپرسم. -سلام +سلام داداش خوبی انشاالله بهتری -ممنون شما خوبید؟ +شکر خدا -اقا بهروز کمک نمیخواید،انگاری که یه چیزی فکرتون رو مشغول کرده...؟! +نه داداش چیزی نیست ، قرآن گوشیم باز نمیشه. -اقابهروز میخواید بدید یه نگاهی بندازم +بیا داداش گوشیو از گرفتم و یه نگاهی به برنامه انداختم و متوجه شدم که این برنامه ، نیاز به بروزرسانی داره. -آقابهروز این برنامه باید بروزرسانی بشه ، بروزرسانی کنم؟؟ +باشه داداش مشکلی نیست ولی داخل این برنامه فقط میتونی صوت ۱۰ تا سوره رو دانلود کنی ، برنامه دیگه ای نمیشناسی؟ -چرا میشناسم میخواید براتون نصب کنم..؟؟ +آره نصب کن نصب کن برنامه رو برای آقا بهروز نصب کردم و شروع کردم به توضیح دادن برنامه و کارهایی که می‌شد توش انجام داد . +داداش بی زحمت برو توی قرآن این سوره هایی که میگم رو علامت بزن که همیشه دم دست باشن. -چشم بفرمایید +سوره یس ، سوره نور ، سوره واقعه ، سوره جمعه و ....... سوره ها رو که علامت زدم و کارم تموم شد ، کلی تشکر کردن و ، بابت این موضوع خوشحال شدن. اونقدر خوشحال شدن که حد و وصف نداشت.... چیزی که اونروز خیلی توجهمو جلب کرد این بود که خیلیامون شاید فضای مجازیمون به مشکل بخوره اونقدر ناراحت بشیم ولی شهید برای قرآن گوشیش داشت غصه میخورد... البته باید بگم که ما هرموقع رو دیدیم یه جایی فرصتی پیدا میکرد یه جیبی کوچیک هم داشت که باز میکرد و میخوند....🖤 شادی روح و صلوات...🌹 🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚