دلم گرفته مانند آسمانی که ابرهای باران زا صورتش را پوشانده است و می خواهد یک دل سیر گریه کند..
#قصار
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
قدر مسلم این است که پیشنهاد، ابتدا از طرف خود خدیجه بوده است. حتی ابن هشام نقل می کند که: خدیجه،شخصاً تمایلات خود را اظهار کرد و چنین گفت: عموزاده! من بر اثر خویشی که میان من و تو برقرار است و آن عظمت و عزتی که میان قوم خود داری و امانت و حسن خلق و راستگویی که از تو مشهود است؛ جداً مایلم با تو ازدواج کنم. «امین قریش» به او پاسخ داد که: لازم است عموهای خود را از اینکار آگاه سازد و با مشورت آنها این کار را انجام دهد.
بیشتر مورخان معتقدند که نفیسه، دختر «علیه» پیام خدیجه را به محمد امین به طرز زیر رساند:
«محمد! چرا شبستان زندگی خود را با چراغ همسر روشن نمی کنی؟ هرگاه من تو را به زیبایی و ثروت ، شرافت و عزت دعوت کنم می پذیری؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: منظورت کیست؟
و «خدیجه» را معرفی کرد.
حضرت فرمود: آیا (خدیجه) به این کار حاضر می شود؛ با اینکه وضع زندگی من با او فرق زیادی دارد؟
نفیسه گفت: اختیار او در دست من است، و من او را حاضر می کنم. تو وقتی را معین کن، که وکیل او (عمرو بن اسد) با شما و اقوامتان دور هم گرد آمده و مراسم و جشن برگزار شود.
رسول گرامی با عموهای بزرگوار خود (ابوطالب) جریان را مذاکره کرد. مجلس با شکوهی که شخصیت های بزرگ قریش را در برداشت تشکیل گردید. نخست ابوطالب خطبه ای خواند که آغاز آن حمد و ثنای خداست و برادر زاده ی خود را معرفی کرد.
#دهم_ربیع_الأول
#ازدواج_حضرت_خدیجه_و_محمدامین
#عشق_دوسویه_است
@bavareparvanegi
آشوب دلم را چگونه با تو تقسیم کنم؟
دستان تو را کم دارد دامان من تا بچیند
گلهای تاول را و بکارد بنفشه های کبودِ درد را در دلم
دستانت را کم دارد سرنوشتِ من؛ افسوس!
#قصار
@bavareparvanegi
زیر پلکهایم خستگی موج میزند اِنگار با آنها که به دل دریا زده اند رفته ام و دیگر امیدی به بازگشتم نیست...
#قصار
@bavareparvanegi
من آرامش را در کنار تو دیدم دوروبرت پرسه میزد بر بازوانت میپیچید و بالا میرفت دور سرت می چرخید و بر چشمانت بوسه میزد
انگار آرامش از روزنه های رو به تو سرریز میشد و من پیاله دلم را سمت تو گرفته ام تا قدری آرامش قرض بگیرم برای دل روزگار غریبم
#قصار
@bavareparvanegi
بر غربت خودم گریه می کنم
بر راههای صعب العبوری که به تو ختم می شود و من در راه مانده ایی غریب
در گیر و دار این حقیقت که در کوره راهِ خویش به تو خواهم رسید یا نه؟!....
#قصار
@bavareparvanegi
کهنه ام مثل گلیم نخ نمای خانه مادربزرگ. پر از خاطره و زخمی و خاک آلود
وقتی تلویزیون کوچک خانه مادربزرگ تبلیغات رنگارنگ فرش را نشان میدهد
ناخودآگاه دو قطره اشک از گوشه تار و پودم میچکد...
#قصار
@bavareparvanegi
اما دنیا زیبایی های خودش رو داره
مثل یه همچین شبی بود که به دنیا اومد
#قصار
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
اما دنیا زیبایی های خودش رو داره مثل یه همچین شبی بود که به دنیا اومد #قصار @bavareparvanegi
سرکار خانم ادمین کانال منظورمه😊❤️
از طرف همه اعضاء کانال و خودم که برات می نویسم؛ تولدت رو بهت تبریک میگم عزیزِ دلم❤️
باور پروانگی؛ پروانه ی روح تو را باور دارد و برای رسیدن به اوج ؛ تو را به تماشا نشسته است!
گلهای داوودی را برایت پرپر کرده ام تا قدمهایت را با عطر دل انگیز زندگی بدرقه کند
حریرِ دوستت دارم را پیچیده در عشق تقدیم تو می کنم که بگویم تا دنیا دنیاست تو فرشته ی پریزادِ مایی
#میرزا_بنویسِ_تو
#تولد_ادمین
#نوزدهم_آبانِ_هزاروسیصدوعشق
@bavareparvanegi🎊🎉🎈💝🎂🍭🍼
May 11
بَندی ز زُلف کم کن و زنجیرِ ما بساز
قندی ز لب بدُزد و به ما خون بهافرست
#خاقانی
@bavareparvanegi
ساقی تویی
و
ساغر دل من است
مِی نیز خمارِ دو چشم تو
مستی مدام باد در این بزم با شکوه
#قصار
@bavareparvanegi
دیگر از من یاد نمی کنی
و هر چه با کلماتم چای قندپهلو برایت میریزم سرد می شود و تو نمی آیی!
تو نمی آیی
زیر بید مجنون دلم سایه ایی پهن است و بساط نوشیدن دمنوشِ کلام گسترده
#قصار
@bavareparvanegi
((یادم تو را فراموش)) گاهی بازی ساده ای است که سرگرممان میکند و گاهی همین بازیها را ما زندگی میکنیم
غم انگیزترین بخش زندگی همین یاد من است که تو فراموش کرده ایی...
#قصار
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
_ خوب ببینمت فکر کردی؟ چی شد؟ + اوهوم فکر کردم اولش هنگ کردم ولی بعد از فکر کردن مشکلم حل شد - خوب
+ خیلی وقته با هم حرف نزدیم
- بیا به این سکوت ادامه بدیم و بازم حرف نزنیم
+ چرا؟!
- این همه حرف به چه دردی میخورن؟!
+ منو که آروم میکنن
- خوب اشتباهه منبع آرامش چیز دیگه است جای دیگه است فقط یه گم کرده راه آرامش رو از اطرافش جستجو میکنه
+ ولی وقتی حرفات آرومم میکنه چرا دریغ میکنی
- من واسه خودت میگم من آرامش مطلق نیستم من گاهی با رفتارم در تو تشویش ایجاد میکنم نباید این همه بهم اتکا کنی چون اگه یه وقتی من نبودم تو خیلی تنها میشی خیلی به هم میریزی
این خوب نیست دیگه! قبول کن
+ چکار کنم الان؟!
- یه کم خودت فکر کن خیلی از مفاهیم رو خدا خودش به ما تفهیم میکنه
+ قرار بود بهم بگی عبودیت سختتره یا ربوبیت؟!
- به نظر خودت کدوم سختتره؟!
+ من فکر کنم ربوبیت سخت تر باشه
- چرا؟!
+ چون حس میکنم همسر بودنِ یه خانم آسونتر از مادر شدنش هست
- درسته خیلی هم درسته!
خدا بودن همیشه سخت تره
گذشتن از خطای زیر دست خیلی مشکله کار هر کسی نیست اونم در حال قدرت
خیلی سخته
+ خدای من!
- آره خدای من!
#داستانک
#ادامه_دارد
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
+ خیلی وقته با هم حرف نزدیم - بیا به این سکوت ادامه بدیم و بازم حرف نزنیم + چرا؟! - این همه حرف ب
+ ولی یه چیزی هست
- چه چیزی؟!
+ خدا خودش گفته از جنس شما جفت آفریدم که باهم به آرامش برسید
اینو که من نمیگم خدا گفته
- درسته ولی تمام آرامش این نیست،
منبع آرامش اونی هست که هیچ نقصی نداره
درسته که خدا گفته زوج آفریدم که با هم به آرامش برسید ولی آیا همه زوجها با هم به آرامش میرسن؟!
زوجیت میتونه انسان رو به مراتبی از سکون و آرامش برسونه ولی اونچه که به انسان سکنه و قرار میده لزوما زوجیت نیست بلکه نهادینه شدنِ وجودی لایتناهی در درون انسان است که بهش میگیم ایمان و در رتبه بالاتر یقین!
+ پس دعام کن که بتونم ایمانم رو قوی کنم تا اینقدر مزاحم تو نشم
- تو مزاحم من نیستی من دلم میخواد در کنار هم رشد کنیم نه اینکه فقط به هم عادت کنیم
#داستانک
#ادامه_دارد
@bavareparvanegi
یک چیزی یادت میدم برای راحت تر بریدن
راحت تر کنار اومدن
و راحت تر ناراحت نشدن!
به ته یه ماجرا
و یک بحران نگاه کن
خوشبینانه ترین و بدترین اتفاق چیه؟
لیستشون کن
و احساساتی که ممکنه بعدش بروز پیدا کنه رو تجسم کن!
حالا
تو فرضا اون بحرانو تجربه کردی
پس برو تو دلش
برو و تمومش کن
برو بریدنی ها رو ببر
و گره زدنی ها رو گره بزن
نمون!برو
t.me/tasaarof
@bavareparvanegi
شاخه های پیچک میل آسمان دارند رودخانه ها رو به قبله چشمانت خرامان میروند
اقیانوسها به پابوسی تو موج در موج صدف میپاشند
گلهای محمدی شکفته اند به عشق دیدار روی ماهت
آمنه های پاکدامن؛ مادرانه هایشان را با نام تو به شعف نشسته اند
حلیمه های صبور؛ هنوز هم روزیشان را با وجود مبارک تو از آسمان میگیرند
امتی را دل برده ایی که رویت را ندیده جامه درانِ دلبرانه هایت شده اند
کجایند صحابه ات تا بنگرند از جایی در کنج آخرالزمان بیگانه هایی را که یک به یک و موج در موج با اعجاز قرآن تو به اسلام مشرف میشوند و نام تو رو برمیگزینند و شیرین تر از عسل تو را مینوشند...
#قصار
#هفده_ربیع
@bavareparvanegi
آخرش پایان این راه
بالای سرم می ایستی
نگاهم میکنی،
فاصله کوتاه است
من چشمانم را بسته ام ؛
تو اشک میریزی
و سنگ مزار خیس میشود
حالا بماند آن پایین
من چه قیامتی دارم ...
@khushe_ir
@bavareparvanegi
تنهایی رو فقط اونایی می فهمن که دورشون شلوغه ولی خیلی غریبانه دارن زندگی میکنن
خیلی غریبانه
#قصار
@bavareparvanegi
عزیزِ دلم!
با تو حرفها دارم و خمار چشمان تو سکوتم را بر می انگیزد!
#قصار
@bavareparvanegi
0044(1).mp3
13.37M
وقتی از شما دورم، پشت یک کتابخانه بی شعر می ایستم
عاشقهایی که گم شده اند هیچ رد پایی ندارند می گویند فرشته ها هم می آیند می روند ولی هیچ جای پایی ندارند
من بی شما من دور از شما قادر نیستم سیب را پیش بینی کنم...
شما نیستید خواب میبینم دریای خروشانی دنبال من راه افتاده است
#بشنو🎧
#محبوب_من
@bavareparvanegi
.
گفتند:
چرا محبت را
به بلا مقرون کردند؟
گفت: تا هر سِفلِه،
دعویِ محبت نکند
#تذکرة_الاولیا
@bavareparvanegi
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد...
سجاد سامانی 🍂
@bavareparvanegi
من روزی چند بار برای دیدن تو، به سویت، سرک می کشم
تو هفته ها می گذرد و نامه ات حتی نمی آید!
پیر می شود دلم در این انتظار بی پایان و تو نمی آیی
امید و آرزویم در انتهای حنجره بغض می کند سنگین می شود و تو نمی آیی!
انتظار قطره می شود از گوشه چشمانم می چکد امیدم دوباره زنده می شود جان میگیرد در عروقم و تو باز هم نمی آیی!...
#قصار
@bavareparvanegi