May 11
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
کاروان امام در حرکت بی نظیرش به مسلخ عشق دانه دانه های باقی مانده از انارِکربلا را برمیچید و با خود میبرد.
و شاید در همین شبها بود که در زَرود دستور داد خیمه ها را برپا کنند
اینجا نیز دانه ایی درخشان بر جریده عالم غریب افتاده بود. امام باید او را نیز با خود میبرد. تقدیرِ زیبایش اینچنین خوش عاقبتش خواسته بود...
پیکی بر در خیمه اش آمد و گفت : حسین بن علی تو را فراخوانده با تو سخن دارد خیامش در همین حوالی است
اکراه داشت و از رفتن بیزار
همسرش گفت پسر پیامبر خدا تو را فراخوانده برو حرفش را بشنو
زهیر با اکراه میرفت
وارد خیمه امام شد
دیگر کسی ندید و نشنید که امام چه فرمود و زهیر چه عاشقانه ایی شنید
زهیر در راه بازگشت به خیمه خویش کربلایی شده بود شوق جان دادن در وجودش گل کرده بود
شب عاشورا امام فرموده بود از تاریکی شب استفاده کنید و راه خویش برگیرید و بروید بیعتم را از شما برداشتم
همین زهیری که عثمانی مسلک بود و حالا دلبر کربلا دلش را برده بود برخاست
گریه میکرد اشتیاقش را اینگونه سرود
اگر در راهت کشته شوم و باز زنده شوم و این عاشقانه هزار بار تکرار شود تا تو و خاندان پاکت از جان دادن برهید به خدا قسم که خواهان این مردن و زنده شدن هزار باره ام
زهیر روز عاشورا نیز ....
بماند برای محرم
پ.ن
این شبها زهیر درونمان را به خیمه امام ببریم
کلامهای واپسین حضرت عشق شنیدنی است مانند دعای عرفه اش مملو از عرفان میشویم
بیتوته مان را در زَرودِ نگاهمان طولانی کنیم شاید امام پیک دیگری به سوی ما بفرستد و ما را مثل دانه های غریب مانده انارِ خویش برچیند برای خودش...
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
دلم آشوبه
گاهی که در خیال نگاهت سر در گریبان؛ زانوی غم بغل میکنم و آماده میشوم برای یک بارش تند و سیل آسا؛ اندیشه نهیبم میزند و کلکِ خیال تو را از من میرباید
دل در هوس رویت و عقل در پرهیز از مویت هر دو پافشاری میکنند و من وامانده ام میان این دل و آن عقل
جدالشان جولانگاه من است. من رزمنده جبهه جنگ میان عقل و عشقم
زخمهایم عمیق و کاری اند
من جانباز این معرکه ام
دست و پایم را گم کرده ام و نزدیک است که سر ببازم در این مصاف!
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
روز مباهله....
همه پنج نفرشان آمده بودند با قدمهایی استوار و چهره های نورانی مسیحیان نجران برای اثبات حقانیت خود بر پیامبر طلب مباهله کرده بودند
پیامبر با تمام هستی خویش به میدان می آمد
مسیحیان نجران پا پس کشیدند و به مصالحه تن دادند
حسین با تمام هستی و اهل و عیال به میدان می آید
آه از مسلمانانی که قدر مسیحیان ایمان به فضیلت حسین نداشتند حتی نگذاشتند کار به مباهله بکشد
طرف بازنده مباهله کُشت و غارت کرد و به اسارت برد طرف برنده مباهله را!
هیچ گرگی یوسف کنعانی را ندرید
آه از مسلمانانی که هفتاد و دو یوسف را سر بریدند!
@bavareparvanegi