38_1.mp3
4.43M
فکر میکنم دیگه آماده باشیم برای فهم و پذیرش این سخنرانی. این شما و این برنامهای برای شب قدر امسال.
من اسمش رو گذاشتم «تنها راه رسیدن به آرامش»✨🌱
t.me/montecristoisland
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
فکر میکنم دیگه آماده باشیم برای فهم و پذیرش این سخنرانی. این شما و این برنامهای برای شب قدر امسال.
گوش کنید ضرر نداره برای امشب....
🍃
هدایت شده از باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمی شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه است یا خیر!... آنان را که از مرگ می ترسند از کربلا می رانند... و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟
#سیدمرتضی_آوینی
#اشتیاق
#مرگ_آگاهی
@bavareparvanegi
یه نوع مرگ دیگه هم هست که خیلی قشنگه
ولی دعا کنید هیچ وقت درکش نکنید
این نوع از مرگ رو فقط دلباخته ها درکش میکنند
ولی یک شرط داره یک شرط سفت و سخت داره
این مرگ قشنگ نصیب عاشقها میشه به شرطی که ،....
خودتون بشنوید👇
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
#بشنو🎧 #مقدرات #قیمت_عفت_و_حیا #کتمان @bavareparvanegi
خدا نکنه این شکلی بمیری ولی اگه مُردی گوارای وجودت...
@bavareparvanegi
بر چهره ی دلربایت که تا مطلع الفجر بوسه گاهِ فرشتگان بود، سلام❤️
#مطلع_الفجر
@bavareparvanegi
شبهای قدر تمام شد اما دلهره ادامه دارد
اینکه چه خواهد شد؟!
اینکه چه خواهیم شد؟!
@bavareparvanegi
قاصدکِ دعایم را صبح درقنوت پرواز دادم تا بیاید روی دستانت بنشیند و ((امن یجیب)) برایت بخواند
حال دلت که خوب شد دستِ قاصدکم را بگیر و تمام پیاده روهای این شهر را زیر پا بگذار
بگذار قاصدکِ من خبرِ خوش حالی تو را به گوشِ جان بسپارد و سپس پر پر شود!🌸
@bavareparvanegi
عطر رازقی زلفهایت را روی صورت اردیبهشت میریزی
نمی گویی آنکه عاشق بهار توست چه کند با این همه دلبری؟
@bavareparvanegi
مثل یک مرغ بسمل
به دنبال گمگشته میگردد دل
و تو را کنج امامزاده ی دور افتاده ایی می یابد که سر بر زانو گذاشته و هر دو را در آغوش گرفته ایی سر و زانوهایت را!
دستم را بر ضریحِ دورافتاده ی امامزاده ی چشمانت تبرک میکنم و به صورتم می کشم
صورتم بوی گلاب میگیرد انگار که یک دشت قمصر کاشان توی چشمان تو جا خوش کرده است سر و زانوی غمت را می بوسم ولی تو دست از آغوشِ غمهایت برنمیداری
با اشکهایت وضو میگیرم و برای دفع بلاهای بزرگ از سر و زانوی غمت، اندکی دنیا گرو میگذارم در صندوقچه ی کوچک صدقات و باز هم به ضریح چشمانت متوسل می شوم تا شاید حاجتم را بدهند و دیدن روی ماه تو ، ممکن گردد
@bavareparvanegi
دوست دارم بیایم رو به قبله ی اتاق تو بر سر سجاده ی نیازت بنشینم و از پنجره ی رو به دلت منظره ی زیبای درختان عاشق پیشه را نگاه کنم🌸
من هیچگاه تو را ترک نمی کنم
@bavareparvanegi
هدایت شده از خلوت دل...
♥️♥️
مادر بزرگ هر چیزی را که با ارزش بود،اما از آن خاطره ی خوش نداشت لای دستمال می پیچید و توی گنجه های انباری پنهان می کرد.
مثل رادیوی آقاجان که لحظه ی مرگش دستش بود.
مثل عینک عمو حیدر که وقتی رفت خارج،لب حوض جا گذاشت.
یا عروسکِ عمه گلنار که زود شوهر کرد و رفت آن سر شهر.
من هم لنگه ی مادربزرگ چند خاطره و لبخند و دوستت دارم را لای درد پیچیده ام و توی دلم انبار کرده ام !
شاید بعدها ڪسے آمد پیِشان ...
مثل آقاجان
که مادربزرگ را بُرد ...!
@shekvayeh
من تو را میانِ هفت رنگِ یک رنگین کمان یافته ام که طولش به اندازه یک عمر خمیده میشد اما هر چه می تابید بیشتر می درخشید
تو نور انکسار یافته از میانِ زلالِ عاطفه بودی و من در پیِ انتشارِ تو بارها بارانِ اشک باریدم....
@bavareparvanegi
به چترهایی که بارانِ تو را بر سرم نمی بارند بگو بسته بمانند
@bavareparvanegi
باران؛ بخش کوچکی از توست
سخاوتِ چشمانِ تو اشک است
و اشک ؛ ملکوتِ باران است
@bavareparvanegi
اردیبهشت در پیچ و تاب زلف تو گم می شود و بهار رو به پایان است در نگاه دل انگیز تو شکوفه های گفتگو در تکاملند و من هنوز زبان سکوت را نیاموخته ام تابستان داغ از لابلای دستانت پیداست و تو یک به یک مانند یک تقویم تغییر می کنی و من وامانده ام در کدام روز از تقویم نگاه تو شکوفه خواهم کرد و یا در کدام لحظه از دستانت سیب خواهم رویاند و در کدام ثانیه مثل برگی زرد از پاییز نگاهت خواهم افتاد یا در کدام دقیقه مثل دانه های برف از عروق شاخه هایت نفوذ خواهم کرد
من در تقویم تغییرات تو گنگ ترین تاریخ معاصرم...
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
یهو گفت: من به تو فکر نمیکنم اما تو دستاتو بشور! گفتم: قهوه میخوری یا میخوای بخوابی؟ گفت: نه طبیعت
گفت: حیف نیست برای بدرقه ی اردیبهشت با ماسک و دستکش بریم؟!
گفتم: اصلا مگه اردیبهشت اومد که حالا برای بدرقه اش بریم؟!
گفت: کجای کاری؟! تموم شد!
گفتم: منم تموم شدم انگار
گفت: کاش بهم یاد میدادی که بعد از رفتنت چجوری دلتنگت نشم و با قلبم کنار بیام که انگار هیچ وقت وجود نداشتی..
گفتم: چه ربطی داشت؟
گفت: نبودنت مثل رفتن اردیبهشته! غافلگیر کننده است!
گفتم: چیزی نتونستم بگم ولی با تمام وجودم توی دلم قربون صدقه اش رفتم
@bavareparvanegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«رژیم صهیونیستی ۲۵ (پنج سال گذشت) سال آینده را نخواهد دید.»
#القدس_مستقبلنا💛
#قدس_خونبهایت
t.me/del3da