باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
امام حسین فرمودند علی اکبر اذان بگو صبح عاشورا بود و تتمه کسانی که در دل لشکر دشمن اندکی امید به هدا
نماز صبح عاشورا را به امامت سیدالشهداء ادا کردند
این آخرین نمازی بود که همه با هم اقامه میکردند برای نماز ظهر نیمی از همین نمازگزاران به شهادت رسیده بودند....
اذانش را علی اکبر گفته بود و با صدای دلنشینش لشکر دشمن را به تردید و اضطراب انداخته بود!...
دست مبارکش را بر روی قلب زینب گذاشت
از آن لحظه به بعد آرامش انسان کامل را در سینه زینب میشد احساس کرد
این را پناه آوردن کودکان به دامانش؛ گواهی میدهد
گاهی جاذبه آسمان از ورای جو زمین بیش از جاذبه زمین اثر میکند
و فقط وقتهایی که خون به ناحق ریخته طفلی شیرخواره را به آسمان بپاشند...
به سعید و زهیر فرمان داد جلو بایستند و سپر نماز ظهرشان شوند
سعید که سعید بود
اما
زهیر را میبینید چه خوش عاقبت شد !؟
اکراه داشت با امام روبرو شود اما حالا سپر جان او در نماز میشود
داشتن سر و همسری با ایمان آدم را خوش عاقبت میمیراند....
این نماز آخرِ حسین است
چه جلال و جبروتی؟!
چه یارانی که فدای این نماز آخر شدند
😭😭😭😭
سرش بر نیزه نمیماند
کوچک بود
سرش را بر سر نی بستند
زیر نور خورشید تک دندان شیری اش میدرخشید
😭😭😭
همه را آرام کرد دشت بوی دود و خون میداد
هر یک در گوشه ایی قرار گرفتند
خودش خواست به نماز بایستد
خاطره دیشب به یادش آمد
حسین گفته بود خواهرم در نماز شبت مرا یاد کن
دیگر نتوانست بایستد
آن شب دیجور نماز شبش را نشسته خواند
کمر نماز شب نیز شکست از غم زینب
😭😭😭😭😭😭
تب میسوخت و غم؛ زین العابدین را
خیمه نیم سوخته بوی دود میداد و دلها بوی خونِ دل
حالا او سکاندارِ زمین و آسمان بود
تب کرده بود تا همه عوالم وجود بی تاب نبودش نشود